English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
wordless غیرقابل بیان با لغات خاموش
Other Matches
inexpressible نا گفتنی غیرقابل بیان
unspeakable توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
indiscernible غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
shutdowns دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdown دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
to speak [things indicating something] بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
terminology لغات
terminologies لغات
dictionary فرهنگ لغات
wordbook فرهنگ لغات
vocabularies فرهنگ لغات
word book فرهنگ لغات
glossary فرهنگ لغات
dictionary فرهنگ لغات
vocabularies فهرست لغات
lexicon [dictionary] فرهنگ لغات
wordplay بازی با لغات
vocabulary فرهنگ لغات
vocabulary فهرست لغات
nomenclature مجموعه لغات
ellipsis انداختن لغات
dictionaries فرهنگ لغات
word لغات رابکار بردن
syntactics علم ترکیب لغات
vocabular مربوط به لغات یا فهرست ان
worded لغات رابکار بردن
semantics علم لغات و معانی
glossary فرهنگ لغات دشوار
nomenclator فهرست لغات و اسامی
etymological مربوط به ریشه لغات
etymologies علم اشتقاق لغات
glossaries فرهنگ لغات دشوار
etymology علم اشتقاق لغات
dictionary program برنامه فرهنگ لغات
vocabulary مجموع لغات یک زبان
vocabularies مجموع لغات یک زبان
english words واژه ها یا لغات انگلیسی
lexical وابسته به فرهنگ لغات
glossary فرهنگ لغات فنی سفرنگ
glossaries فرهنگ لغات فنی سفرنگ
vocabular مربوط به فرهنگ لغات زبان
spelling checker کنترل کننده حروف لغات
the a.of boreign words اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
sesquipedalian معتاد به استعمال لغات دراز
semantics علم لغات معنی شناسی
gallicism اصطلاحات و لغات ویژه فرانسوی
reword لغات متنی را عوض کردن
back formation لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
malapropian کسیکه لغات را غلط بکار میبرد
malapropism استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
computer jargon لغات فنی مربوط به رشته کامپیوتر
onomastics علم اشتقاق لغات و طرزاستعمال انها
agglutination ترکیب لغات ساده و اصلی بصورت مرکب
king's english اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
synonymize الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
linguistics علم السنه واشتقاق لغات وساختمان وترکیب کلمات وصرف ونحو لسانیات
processor کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
Pidgin English <idiom> انگلیسی برای ارتباط بازرگانان با زبان های متفاوت شامل گرامر ساده و لغات کم.
glossarist کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
exception ذخیره سازی لغات و نیازها و خصوصیات مخصوص آنها برای پردازش کلمه و ترکیب تصویر
exceptions ذخیره سازی لغات و نیازها و خصوصیات مخصوص آنها برای پردازش کلمه و ترکیب تصویر
dedicated کامپیوتری که فقط مخصوص پردازش لغات است و برنامه دیگری روی آن قابل اجرا نیست
dilemma معمای غیرقابل حل
inaccessible غیرقابل دسترس
out-of-the-way غیرقابل دسترس
not negotiable غیرقابل معامله
irredeemable غیرقابل خریداری
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
dilemmas معمای غیرقابل حل
unpredictable غیرقابل پیشگویی
out of the way غیرقابل دسترس
unusable غیرقابل استفاده
unquestioning غیرقابل اعتراض
built-in غیرقابل انتقال
implausibility غیرقابل قبولی
not negotiable غیرقابل انتقال
indefensible غیرقابل دفاع
incomparable غیرقابل مقایسه
uncompromisingly غیرقابل انعطاف
uncompromising غیرقابل انعطاف
obsolete غیرقابل استفاده
unpredictable غیرقابل استناد
impermeable غیرقابل نفوذ
ineluctable غیرقابل مقاومت
flexionless غیرقابل صرف
inexplosive غیرقابل احتراق
fordless غیرقابل عبور
unprintable غیرقابل چاپ
watertight غیرقابل نفوذ اب
unerring غیرقابل لغزش
acataletic غیرقابل فهم
inappellable غیرقابل استیناف
inexplosive غیرقابل انفجار
unreliable غیرقابل اعتماد
inapprehensible غیرقابل ادراک
irremediable غیرقابل استرداد
incommunicable غیرقابل ابلاغ
incontestable غیرقابل بحث
incorrodible غیرقابل تحلیل
ineffability غیرقابل توصیفی
indistributable غیرقابل توزیع
unmentionable غیرقابل گوشزد
unprofitable غیرقابل استفاده
checkless غیرقابل جلوگیری
indiscrete غیرقابل تشخیص
inalienable غیرقابل انتقال
infrangible غیرقابل نقض
unquestionable غیرقابل اعتراض
unutilizable غیرقابل استفاده
unacceptably غیرقابل قبول
indissolubly بطور غیرقابل حل
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
uncontrollable غیرقابل نظارت
uncontrollably غیرقابل جلوگیری
uncontrollably غیرقابل نظارت
unacceptable غیرقابل قبول
irrespirable غیرقابل استنشاق
irrefrangible غیرقابل تجزیه
ineligible غیرقابل قبول
unthinkable غیرقابل فکر
insociable غیرقابل امیزش
beyond bearing غیرقابل تحمل
unwarrantable غیرقابل ضمنانت
unachievable غیرقابل حصول
invaluable غیرقابل تخمین
indecipherable غیرقابل استخراج
indecipherable غیرقابل کشف
countless <adj.> غیرقابل شمارش
unappealabe غیرقابل استیناف
unappealable غیرقابل استیناف
untouchability غیرقابل لمس
run wild <idiom> غیرقابل کنترل
unpromising غیرقابل اطمینان
unreadable غیرقابل خواندن
numberless <adj.> غیرقابل شمارش
in check <idiom> غیرقابل کنترل
irrefutable غیرقابل تکذیب
ungovernable غیرقابل کنترل
sumless <adj.> غیرقابل شمارش
uncountable <adj.> غیرقابل شمارش
irrevocable غیرقابل برگشت
unwarranted غیرقابل ضمنانت
inaccessible <adj.> غیرقابل دسترس
untenable غیرقابل دفاع
quenchless غیرقابل جلوگیری
impossible [colloquial] <adj.> غیرقابل قبول
inescapable غیرقابل اجتناب
myriad <adj.> غیرقابل شمارش
innumerable <adj.> غیرقابل شمارش
unassailable غیرقابل حمله
unassailable غیرقابل بحث
inaccessibility غیرقابل دسترسی
inconvertibly بطور غیرقابل تبدیل
inconvertible currency پول غیرقابل تبدیل
incontestably بطور غیرقابل بحث
indefensibly بطور غیرقابل تصدیق
indivisibly بطور غیرقابل تقسیم
indistinguishably بطور غیرقابل تشخیص
impermeably بطور غیرقابل نفوذ
immutably <adv.> به طور غیرقابل فسخ
indigestibly بطور غیرقابل هضم
unalterably <adv.> به طور غیرقابل فسخ
unknowingly غیرقابل ادراک و فهم
unknowing غیرقابل ادراک و فهم
inalterably بطور غیرقابل تغییر
inapplicably بطور غیرقابل اجرا
inappreciable غیرقابل تقدیر نامحسوس
unquestioning محقق غیرقابل منازعه
inconceivably بطور غیرقابل تصور
impenetrably بطور غیرقابل نفوذ
inapprehensible نامفهوم غیرقابل احساس
impermeable layer لایه غیرقابل نفوذ
incognizable غیرقابل درک نفهمیدنی
unchangeably <adv.> به طور غیرقابل فسخ
incommunicable نگفتنی غیرقابل پخش
incompressible fluide سیاله غیرقابل تراکم
inconcealable غیرقابل پنهان کردن
inconceivability غیرقابل تصور بودن
unquestionable محقق غیرقابل منازعه
invisible trade تجارت غیرقابل رویت
invisibles معاملات غیرقابل رویت
imperceptibly بطور غیرقابل مشاهده
irremovably بطور غیرقابل انتقال
irreproachability غیرقابل سرزنش بودن
irreproachableness غیرقابل سرزنش بودن
defiladed area منطقه غیرقابل دید
disafected person عنصر غیرقابل اعتماد
nondescript غیرقابل طبقه بندی
indiscernibly بطور غیرقابل مشاهده
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
incredible غیرقابل قبول افسانهای
nonexecutable statement حکم غیرقابل اجرا
indubitably بطور غیرقابل تردید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com