Dictiornary-Farsi | غیرقابل تشخیص | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
indiscrete	غیرقابل تشخیص


Search result with all words

indiscernible	غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
Other Matches

micr	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
exception	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] .	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification	تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
unusable	غیرقابل استفاده
flexionless	غیرقابل صرف
unprofitable	غیرقابل استفاده
checkless	غیرقابل جلوگیری
beyond bearing	غیرقابل تحمل
unmentionable	غیرقابل گوشزد
acataletic	غیرقابل فهم
unutilizable	غیرقابل استفاده
unreliable	غیرقابل اعتماد
fordless	غیرقابل عبور
implausibility	غیرقابل قبولی
ineffability	غیرقابل توصیفی
indistributable	غیرقابل توزیع
indissolubly	بطور غیرقابل حل
incorrodible	غیرقابل تحلیل
built-in	غیرقابل انتقال
incontestable	غیرقابل بحث
unacceptable	غیرقابل قبول
uncontrollable	غیرقابل جلوگیری
uncontrollable	غیرقابل نظارت
uncontrollably	غیرقابل جلوگیری
uncontrollably	غیرقابل نظارت
incommunicable	غیرقابل ابلاغ
inapprehensible	غیرقابل ادراک
inappellable	غیرقابل استیناف
unpredictable	غیرقابل استناد
unpredictable	غیرقابل پیشگویی
irredeemable	غیرقابل خریداری
untenable	غیرقابل دفاع
unquestionable	غیرقابل اعتراض
obsolete	غیرقابل استفاده
incomparable	غیرقابل مقایسه
uncompromisingly	غیرقابل انعطاف
uncompromising	غیرقابل انعطاف
impermeable	غیرقابل نفوذ
watertight	غیرقابل نفوذ اب
dilemmas	معمای غیرقابل حل
dilemma	معمای غیرقابل حل
ineluctable	غیرقابل مقاومت
inaccessible	غیرقابل دسترس
inalienable	غیرقابل انتقال
ineligible	غیرقابل قبول
indefensible	غیرقابل دفاع
unquestioning	غیرقابل اعتراض
out-of-the-way	غیرقابل دسترس
out of the way	غیرقابل دسترس
unthinkable	غیرقابل فکر
inaccessibility	غیرقابل دسترسی
unassailable	غیرقابل حمله
unassailable	غیرقابل بحث
irremediable	غیرقابل استرداد
unprintable	غیرقابل چاپ
irrevocable	غیرقابل برگشت
unacceptably	غیرقابل قبول
unerring	غیرقابل لغزش
unreadable	غیرقابل خواندن
not negotiable	غیرقابل معامله
irrespirable	غیرقابل استنشاق
inescapable	غیرقابل اجتناب
unappealable	غیرقابل استیناف
countless <adj.>	غیرقابل شمارش
innumerable <adj.>	غیرقابل شمارش
numberless <adj.>	غیرقابل شمارش
not negotiable	غیرقابل انتقال
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
unwarrantable	غیرقابل ضمنانت
in check <idiom>	غیرقابل کنترل
untouchability	غیرقابل لمس
unpromising	غیرقابل اطمینان
unappealabe	غیرقابل استیناف
unachievable	غیرقابل حصول
quenchless	غیرقابل جلوگیری
run wild <idiom>	غیرقابل کنترل
irrefrangible	غیرقابل تجزیه
ungovernable	غیرقابل کنترل
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
insociable	غیرقابل امیزش
inaccessible <adj.>	غیرقابل دسترس
infrangible	غیرقابل نقض
indecipherable	غیرقابل کشف
myriad <adj.>	غیرقابل شمارش
inexplosive	غیرقابل احتراق
indecipherable	غیرقابل استخراج
irrefutable	غیرقابل تکذیب
invaluable	غیرقابل تخمین
unwarranted	غیرقابل ضمنانت
inexplosive	غیرقابل انفجار
sumless <adj.>	غیرقابل شمارش
uncountable <adj.>	غیرقابل شمارش
unthinkable	فکرنکردنی غیرقابل تعمق
unfathomable	غیرقابل عمق سنجی
indubitably	بطور غیرقابل تردید
nonexecutable statement	حکم غیرقابل اجرا
unknowingly	غیرقابل ادراک و فهم
unknowing	غیرقابل ادراک و فهم
airtight	غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
inconceivably	بطور غیرقابل تصور
immutably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
nondescript	غیرقابل طبقه بندی
unalterably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
unchangeably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
unquestioning	محقق غیرقابل منازعه
inconcealable	غیرقابل پنهان کردن
incompressible fluide	سیاله غیرقابل تراکم
insuppressible	نخواباندنی غیرقابل کنترل
insurmountably	بطور غیرقابل تفوق
invisible trade	تجارت غیرقابل رویت
invisibles	معاملات غیرقابل رویت
incommunicable	نگفتنی غیرقابل پخش
incognizable	غیرقابل درک نفهمیدنی
inconceivability	غیرقابل تصور بودن
insociable	ناسازگار غیرقابل معاشرت
indivisibly	بطور غیرقابل تقسیم
inflexibly	بطور غیرقابل انحناء
infrangibility	غیرقابل نقض بودن
indigestibly	بطور غیرقابل هضم
indefensibly	بطور غیرقابل تصدیق
inconvertibly	بطور غیرقابل تبدیل
innavigable	غیرقابل کشتی رانی
inconvertible currency	پول غیرقابل تبدیل
inapprehensible	نامفهوم غیرقابل احساس
irremovably	بطور غیرقابل انتقال
defiladed area	منطقه غیرقابل دید
indiscernibly	بطور غیرقابل مشاهده
imperceptibly	بطور غیرقابل مشاهده
incontestably	بطور غیرقابل بحث
unpremediated	غیرقابل پیش بینی
unusable fuel	سوخت غیرقابل استفاده
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
disafected person	عنصر غیرقابل اعتماد
infusible	غیرقابل نفوذ یا حلول
inappreciable	غیرقابل تقدیر نامحسوس
inapplicably	بطور غیرقابل اجرا
irreproachability	غیرقابل سرزنش بودن
inalterably	بطور غیرقابل تغییر
irreproachableness	غیرقابل سرزنش بودن
impermeable layer	لایه غیرقابل نفوذ
impermeably	بطور غیرقابل نفوذ
impenetrably	بطور غیرقابل نفوذ
inexcusably	بطور غیرقابل تصدیق
unquestionable	محقق غیرقابل منازعه
incomparably	بطور غیرقابل مقایسه
confirmed irrevocable letter to credit	اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
nondismountable pack	بسته غیرقابل پیاده سازی
indefensible	غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
unliquidated damages	خسارات غیرقابل براورد به پول
wordless	غیرقابل بیان با لغات خاموش
acatalepsy	موضوع غیرقابل درک مکتب
innumerable	غیرقابل شمارش بیحد و حصر
irrevocable letter of credit	اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
dead stock	موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
pierce the block	ابشار محکم غیرقابل دفاع
NMI	وقفه غیرقابل چشم پوشی
lightproof	غیرقابل نفوذ بوسیله نور
emergency risk	خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
forcemajeure	علت یا قوه غیرقابل مقاومت
unspeakable	توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
indefinite	غیرقابل اندازه گیری نامعین
irrepressible	منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
blocked cuurency	پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
unserviceable	غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
freeze	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
unobtainable	بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
erratic	غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
freezes	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
dead stock	موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
subaqueous ranging	طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
nympholepsy	جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
to pound the filed	غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
nympholept	کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
contradistinction	تشخیص
percipience	حس تشخیص
discernment	تشخیص
diagnostics	تشخیص ها
diagnostic	تشخیص
discretion	تشخیص
indistinctively	بی تشخیص
assessments	تشخیص
denotation	تشخیص
specification	تشخیص
diagnoses	تشخیص
diagnosis	تشخیص
distinctions	تشخیص
assessment	تشخیص
In my judgement. As I see it.	به تشخیص من
distinction	تشخیص
diagnostic test	تست تشخیص
diagnostic routine	روال تشخیص
discriminant function	تابع تشخیص
error detecting code	کد تشخیص خطا
identify	تشخیص دادن
fault datagnosis	تشخیص عیب