Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (2 milliseconds)
English	Persian
uncontrollable	غیرقابل جلوگیری
uncontrollably	غیرقابل جلوگیری
checkless	غیرقابل جلوگیری
quenchless	غیرقابل جلوگیری
Other Matches
indiscernible	غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
search jammer	تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
unquestionable	غیرقابل اعتراض
unappealabe	غیرقابل استیناف
unachievable	غیرقابل حصول
incontestable	غیرقابل بحث
indissolubly	بطور غیرقابل حل
incorrodible	غیرقابل تحلیل
indiscrete	غیرقابل تشخیص
unerring	غیرقابل لغزش
insociable	غیرقابل امیزش
unappealable	غیرقابل استیناف
ungovernable	غیرقابل کنترل
implausibility	غیرقابل قبولی
unmentionable	غیرقابل گوشزد
unprofitable	غیرقابل استفاده
inappellable	غیرقابل استیناف
in check <idiom>	غیرقابل کنترل
run wild <idiom>	غیرقابل کنترل
unreadable	غیرقابل خواندن
inapprehensible	غیرقابل ادراک
unwarrantable	غیرقابل ضمنانت
untouchability	غیرقابل لمس
incommunicable	غیرقابل ابلاغ
unpromising	غیرقابل اطمینان
dilemmas	معمای غیرقابل حل
inaccessible	غیرقابل دسترس
ineluctable	غیرقابل مقاومت
irrespirable	غیرقابل استنشاق
inalienable	غیرقابل انتقال
untenable	غیرقابل دفاع
irrefrangible	غیرقابل تجزیه
dilemma	معمای غیرقابل حل
obsolete	غیرقابل استفاده
watertight	غیرقابل نفوذ اب
impermeable	غیرقابل نفوذ
uncompromising	غیرقابل انعطاف
ineligible	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
ineffability	غیرقابل توصیفی
inexplosive	غیرقابل انفجار
inexplosive	غیرقابل احتراق
incomparable	غیرقابل مقایسه
infrangible	غیرقابل نقض
irrevocable	غیرقابل برگشت
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
not negotiable	غیرقابل انتقال
not negotiable	غیرقابل معامله
unacceptably	غیرقابل قبول
uncompromisingly	غیرقابل انعطاف
out of the way	غیرقابل دسترس
myriad <adj.>	غیرقابل شمارش
unassailable	غیرقابل حمله
built-in	غیرقابل انتقال
unprintable	غیرقابل چاپ
inaccessible <adj.>	غیرقابل دسترس
uncontrollably	غیرقابل نظارت
unassailable	غیرقابل بحث
unusable	غیرقابل استفاده
irremediable	غیرقابل استرداد
uncountable <adj.>	غیرقابل شمارش
irredeemable	غیرقابل خریداری
unpredictable	غیرقابل پیشگویی
unpredictable	غیرقابل استناد
countless <adj.>	غیرقابل شمارش
innumerable <adj.>	غیرقابل شمارش
unthinkable	غیرقابل فکر
inaccessibility	غیرقابل دسترسی
numberless <adj.>	غیرقابل شمارش
sumless <adj.>	غیرقابل شمارش
unutilizable	غیرقابل استفاده
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
indefensible	غیرقابل دفاع
indistributable	غیرقابل توزیع
indecipherable	غیرقابل کشف
inescapable	غیرقابل اجتناب
unwarranted	غیرقابل ضمنانت
unquestioning	غیرقابل اعتراض
flexionless	غیرقابل صرف
fordless	غیرقابل عبور
out-of-the-way	غیرقابل دسترس
irrefutable	غیرقابل تکذیب
invaluable	غیرقابل تخمین
uncontrollable	غیرقابل نظارت
indecipherable	غیرقابل استخراج
acataletic	غیرقابل فهم
beyond bearing	غیرقابل تحمل
unreliable	غیرقابل اعتماد
inflexibly	بطور غیرقابل انحناء
insociable	ناسازگار غیرقابل معاشرت
insurmountably	بطور غیرقابل تفوق
insuppressible	نخواباندنی غیرقابل کنترل
unquestioning	محقق غیرقابل منازعه
airtight	غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
invisible trade	تجارت غیرقابل رویت
unknowingly	غیرقابل ادراک و فهم
defiladed area	منطقه غیرقابل دید
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
infusible	غیرقابل نفوذ یا حلول
inconcealable	غیرقابل پنهان کردن
indiscernibly	بطور غیرقابل مشاهده
incompressible fluide	سیاله غیرقابل تراکم
incommunicable	نگفتنی غیرقابل پخش
incognizable	غیرقابل درک نفهمیدنی
inapprehensible	نامفهوم غیرقابل احساس
inappreciable	غیرقابل تقدیر نامحسوس
disafected person	عنصر غیرقابل اعتماد
inapplicably	بطور غیرقابل اجرا
nondescript	غیرقابل طبقه بندی
inalterably	بطور غیرقابل تغییر
impenetrably	بطور غیرقابل نفوذ
impermeable layer	لایه غیرقابل نفوذ
inconceivability	غیرقابل تصور بودن
inconceivably	بطور غیرقابل تصور
imperceptibly	بطور غیرقابل مشاهده
inconvertibly	بطور غیرقابل تبدیل
infrangibility	غیرقابل نقض بودن
inexcusably	بطور غیرقابل تصدیق
unthinkable	فکرنکردنی غیرقابل تعمق
indivisibly	بطور غیرقابل تقسیم
unfathomable	غیرقابل عمق سنجی
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
indubitably	بطور غیرقابل تردید
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
indigestibly	بطور غیرقابل هضم
indefensibly	بطور غیرقابل تصدیق
inconvertible currency	پول غیرقابل تبدیل
incontestably	بطور غیرقابل بحث
impermeably	بطور غیرقابل نفوذ
irreproachableness	غیرقابل سرزنش بودن
nonexecutable statement	حکم غیرقابل اجرا
incomparably	بطور غیرقابل مقایسه
unknowing	غیرقابل ادراک و فهم
unusable fuel	سوخت غیرقابل استفاده
unpremediated	غیرقابل پیش بینی
irreproachability	غیرقابل سرزنش بودن
unchangeably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
unquestionable	محقق غیرقابل منازعه
innavigable	غیرقابل کشتی رانی
invisibles	معاملات غیرقابل رویت
irremovably	بطور غیرقابل انتقال
immutably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
unalterably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
unliquidated damages	خسارات غیرقابل براورد به پول
wordless	غیرقابل بیان با لغات خاموش
lightproof	غیرقابل نفوذ بوسیله نور
forcemajeure	علت یا قوه غیرقابل مقاومت
emergency risk	خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
indefinite	غیرقابل اندازه گیری نامعین
dead stock	موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
confirmed irrevocable letter to credit	اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
indefensible	غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
acatalepsy	موضوع غیرقابل درک مکتب
unspeakable	توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
NMI	وقفه غیرقابل چشم پوشی
irrevocable letter of credit	اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
pierce the block	ابشار محکم غیرقابل دفاع
nondismountable pack	بسته غیرقابل پیاده سازی
innumerable	غیرقابل شمارش بیحد و حصر
unserviceable	غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
blocked cuurency	پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
unobtainable	بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
freeze	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freezes	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
erratic	غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
irrepressible	منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
dead stock	موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
nympholepsy	جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
subaqueous ranging	طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
to pound the filed	غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
countercheck	جلوگیری
debarment	جلوگیری
restraint	جلوگیری
contraception	جلوگیری
obstructions	جلوگیری
interception	جلوگیری
interdiction	جلوگیری
obstruction	جلوگیری
suppression	جلوگیری
stoppages	جلوگیری
stoppage	جلوگیری
forbiddance	جلوگیری
arrested	سد جلوگیری
arrest	سد جلوگیری
prevention	جلوگیری
premunition	جلوگیری
arrests	سد جلوگیری
restraints	جلوگیری
nympholept	کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
accident prevention	جلوگیری از سانحه
interdict	جلوگیری ممنوعیت
repressed	جلوگیری شده
rule out	جلوگیری کردن
to keep back	جلوگیری کردن از
prevent	جلوگیری کردن
abatement	فروکش جلوگیری
block age	جلوگیری انسداد
preventability	قابلیت جلوگیری
preventable	قابل جلوگیری
preventible	قابل جلوگیری

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com