Dictiornary-Farsi | غیرقابل حمله | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
unassailable	غیرقابل حمله


Other Matches

indiscernible	غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
hysterics	حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack	حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
counter riposte	حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust	جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty	اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysteroid	حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic	حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot	بیک حمله دریک حمله
front line	خط حمله خط حمله یادفاع
target date	زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
not negotiable	غیرقابل انتقال
not negotiable	غیرقابل معامله
dilemma	معمای غیرقابل حل
ineluctable	غیرقابل مقاومت
dilemmas	معمای غیرقابل حل
untenable	غیرقابل دفاع
obsolete	غیرقابل استفاده
incomparable	غیرقابل مقایسه
uncompromisingly	غیرقابل انعطاف
uncompromising	غیرقابل انعطاف
impermeable	غیرقابل نفوذ
watertight	غیرقابل نفوذ اب
inaccessible	غیرقابل دسترس
unerring	غیرقابل لغزش
unpromising	غیرقابل اطمینان
unappealable	غیرقابل استیناف
unappealabe	غیرقابل استیناف
unachievable	غیرقابل حصول
uncontrollable	غیرقابل جلوگیری
uncontrollable	غیرقابل نظارت
uncontrollably	غیرقابل جلوگیری
uncontrollably	غیرقابل نظارت
unreliable	غیرقابل اعتماد
unmentionable	غیرقابل گوشزد
unprofitable	غیرقابل استفاده
irremediable	غیرقابل استرداد
ungovernable	غیرقابل کنترل
quenchless	غیرقابل جلوگیری
unquestionable	غیرقابل اعتراض
untouchability	غیرقابل لمس
inalienable	غیرقابل انتقال
irrespirable	غیرقابل استنشاق
unassailable	غیرقابل بحث
acataletic	غیرقابل فهم
beyond bearing	غیرقابل تحمل
checkless	غیرقابل جلوگیری
flexionless	غیرقابل صرف
fordless	غیرقابل عبور
out-of-the-way	غیرقابل دسترس
implausibility	غیرقابل قبولی
unutilizable	غیرقابل استفاده
unusable	غیرقابل استفاده
unthinkable	غیرقابل فکر
unquestioning	غیرقابل اعتراض
indefensible	غیرقابل دفاع
unprintable	غیرقابل چاپ
irredeemable	غیرقابل خریداری
unpredictable	غیرقابل پیشگویی
unpredictable	غیرقابل استناد
inaccessibility	غیرقابل دسترسی
inappellable	غیرقابل استیناف
inapprehensible	غیرقابل ادراک
insociable	غیرقابل امیزش
irrevocable	غیرقابل برگشت
unacceptably	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
irrefrangible	غیرقابل تجزیه
infrangible	غیرقابل نقض
inexplosive	غیرقابل احتراق
incommunicable	غیرقابل ابلاغ
incontestable	غیرقابل بحث
incorrodible	غیرقابل تحلیل
indiscrete	غیرقابل تشخیص
indissolubly	بطور غیرقابل حل
indistributable	غیرقابل توزیع
ineffability	غیرقابل توصیفی
inexplosive	غیرقابل انفجار
out of the way	غیرقابل دسترس
in check <idiom>	غیرقابل کنترل
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
inaccessible <adj.>	غیرقابل دسترس
countless <adj.>	غیرقابل شمارش
innumerable <adj.>	غیرقابل شمارش
myriad <adj.>	غیرقابل شمارش
uncountable <adj.>	غیرقابل شمارش
sumless <adj.>	غیرقابل شمارش
numberless <adj.>	غیرقابل شمارش
unreadable	غیرقابل خواندن
indecipherable	غیرقابل کشف
indecipherable	غیرقابل استخراج
run wild <idiom>	غیرقابل کنترل
unwarrantable	غیرقابل ضمنانت
invaluable	غیرقابل تخمین
unwarranted	غیرقابل ضمنانت
irrefutable	غیرقابل تکذیب
built-in	غیرقابل انتقال
inescapable	غیرقابل اجتناب
irreproachableness	غیرقابل سرزنش بودن
inapplicably	بطور غیرقابل اجرا
irreproachability	غیرقابل سرزنش بودن
impenetrably	بطور غیرقابل نفوذ
irremovably	بطور غیرقابل انتقال
indiscernibly	بطور غیرقابل مشاهده
unquestionable	محقق غیرقابل منازعه
inappreciable	غیرقابل تقدیر نامحسوس
invisibles	معاملات غیرقابل رویت
airtight	غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
defiladed area	منطقه غیرقابل دید
impermeable layer	لایه غیرقابل نفوذ
unknowing	غیرقابل ادراک و فهم
unknowingly	غیرقابل ادراک و فهم
nondescript	غیرقابل طبقه بندی
disafected person	عنصر غیرقابل اعتماد
unquestioning	محقق غیرقابل منازعه
nonexecutable statement	حکم غیرقابل اجرا
immutably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
unalterably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
unchangeably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
impermeably	بطور غیرقابل نفوذ
inalterably	بطور غیرقابل تغییر
unusable fuel	سوخت غیرقابل استفاده
invisible trade	تجارت غیرقابل رویت
insurmountably	بطور غیرقابل تفوق
inconceivability	غیرقابل تصور بودن
indubitably	بطور غیرقابل تردید
infrangibility	غیرقابل نقض بودن
indivisibly	بطور غیرقابل تقسیم
inflexibly	بطور غیرقابل انحناء
inconceivably	بطور غیرقابل تصور
inexcusably	بطور غیرقابل تصدیق
unfathomable	غیرقابل عمق سنجی
incontestably	بطور غیرقابل بحث
inconvertible currency	پول غیرقابل تبدیل
unthinkable	فکرنکردنی غیرقابل تعمق
indefensibly	بطور غیرقابل تصدیق
inconvertibly	بطور غیرقابل تبدیل
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
insociable	ناسازگار غیرقابل معاشرت
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
incomparably	بطور غیرقابل مقایسه
inapprehensible	نامفهوم غیرقابل احساس
incognizable	غیرقابل درک نفهمیدنی
insuppressible	نخواباندنی غیرقابل کنترل
incommunicable	نگفتنی غیرقابل پخش
imperceptibly	بطور غیرقابل مشاهده
innavigable	غیرقابل کشتی رانی
indigestibly	بطور غیرقابل هضم
incompressible fluide	سیاله غیرقابل تراکم
inconcealable	غیرقابل پنهان کردن
unpremediated	غیرقابل پیش بینی
infusible	غیرقابل نفوذ یا حلول
innumerable	غیرقابل شمارش بیحد و حصر
lightproof	غیرقابل نفوذ بوسیله نور
acatalepsy	موضوع غیرقابل درک مکتب
wordless	غیرقابل بیان با لغات خاموش
forcemajeure	علت یا قوه غیرقابل مقاومت
unliquidated damages	خسارات غیرقابل براورد به پول
dead stock	موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
pierce the block	ابشار محکم غیرقابل دفاع
irrevocable letter of credit	اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
unspeakable	توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
confirmed irrevocable letter to credit	اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
indefensible	غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
nondismountable pack	بسته غیرقابل پیاده سازی
NMI	وقفه غیرقابل چشم پوشی
indefinite	غیرقابل اندازه گیری نامعین
emergency risk	خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
unserviceable	غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
irrepressible	منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
unobtainable	بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
blocked cuurency	پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
freeze	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freezes	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
erratic	غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
dead stock	موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
nympholepsy	جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
subaqueous ranging	طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
post attack	بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
to pound the filed	غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
nympholept	کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
venues	حمله
sally	حمله
sallies	حمله
assaulting	حمله
spells	حمله
hysteria	حمله
venue	حمله
seizure	حمله
countering	حمله
onslaughts	حمله
aggression	حمله
besetting	حمله پی در پی
counter	حمله
countered	حمله
seizures	حمله
spelled	حمله

unassailable

غیرقابل حمله