Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
irredeemable
غیرقابل خریداری
Other Matches
dear bought
جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
indiscernible
غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
purchases
خریداری
purchased
خریداری
acquistion
خریداری
buying
خریداری
purchase
خریداری
boughten
خریداری شده
purchasable
قابل خریداری
date of acquisition
تاریخ خریداری
purchases
خریداری کردن
purchased
خریداری کردن
redemption
خریداری و ازادسازی
purchase
خریداری کردن
affordable
قابل تهیه و خریداری
irredeemable
غیر قابل خریداری
purchases
خرید خریداری کردن
achate
اشیاء خریداری شده
purchase
خرید خریداری کردن
purchased
خرید خریداری کردن
to drink in with ones eyes
بچشم خریداری نگاه کردن
bought
خریداری کردن بدست اوردن
To look fondly at someone .
با نظر خریداری بکسی نگاه کردن
qualifying shares
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
cash discount
تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
gold import point
حالتی است که کشور خریداری کننده کالابه جای ارز یا پول
underwriters
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
underwriter
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
appliance computer
سیستم کامپیوتری آماده اجرا که خریداری میشود و به سرعت برای یک منظور کاربردی قابل استفاده است
last in , first out
اولین خروج از اخرین ورود فروش کالا از اخرین دسته کالای خریداری شده
treasury bond
سند قرضه خریداری شده اوراق قرضه خزانه
inexplosive
غیرقابل احتراق
ineffability
غیرقابل توصیفی
indiscrete
غیرقابل تشخیص
acataletic
غیرقابل فهم
indistributable
غیرقابل توزیع
indissolubly
بطور غیرقابل حل
incontestable
غیرقابل بحث
beyond bearing
غیرقابل تحمل
incorrodible
غیرقابل تحلیل
flexionless
غیرقابل صرف
fordless
غیرقابل عبور
inexplosive
غیرقابل انفجار
implausibility
غیرقابل قبولی
inappellable
غیرقابل استیناف
inapprehensible
غیرقابل ادراک
checkless
غیرقابل جلوگیری
incommunicable
غیرقابل ابلاغ
infrangible
غیرقابل نقض
insociable
غیرقابل امیزش
countless
<adj.>
غیرقابل شمارش
innumerable
<adj.>
غیرقابل شمارش
impossible
[colloquial]
<adj.>
غیرقابل قبول
numberless
<adj.>
غیرقابل شمارش
sumless
<adj.>
غیرقابل شمارش
uncountable
<adj.>
غیرقابل شمارش
myriad
<adj.>
غیرقابل شمارش
inaccessible
<adj.>
غیرقابل دسترس
in check
<idiom>
غیرقابل کنترل
run wild
<idiom>
غیرقابل کنترل
unreadable
غیرقابل خواندن
irrefrangible
غیرقابل تجزیه
irrespirable
غیرقابل استنشاق
not negotiable
غیرقابل معامله
not negotiable
غیرقابل انتقال
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
quenchless
غیرقابل جلوگیری
unachievable
غیرقابل حصول
unappealabe
غیرقابل استیناف
unappealable
غیرقابل استیناف
ungovernable
غیرقابل کنترل
unpromising
غیرقابل اطمینان
untouchability
غیرقابل لمس
unwarrantable
غیرقابل ضمنانت
unutilizable
غیرقابل استفاده
unacceptably
غیرقابل قبول
watertight
غیرقابل نفوذ اب
dilemmas
معمای غیرقابل حل
dilemma
معمای غیرقابل حل
inaccessible
غیرقابل دسترس
unerring
غیرقابل لغزش
unquestionable
غیرقابل اعتراض
unassailable
غیرقابل بحث
irremediable
غیرقابل استرداد
unprofitable
غیرقابل استفاده
unassailable
غیرقابل حمله
unmentionable
غیرقابل گوشزد
impermeable
غیرقابل نفوذ
unacceptable
غیرقابل قبول
ineligible
غیرقابل قبول
inalienable
غیرقابل انتقال
untenable
غیرقابل دفاع
obsolete
غیرقابل استفاده
irrevocable
غیرقابل برگشت
incomparable
غیرقابل مقایسه
uncompromisingly
غیرقابل انعطاف
uncompromising
غیرقابل انعطاف
ineluctable
غیرقابل مقاومت
inescapable
غیرقابل اجتناب
indefensible
غیرقابل دفاع
uncontrollable
غیرقابل نظارت
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
out-of-the-way
غیرقابل دسترس
built-in
غیرقابل انتقال
irrefutable
غیرقابل تکذیب
unquestioning
غیرقابل اعتراض
invaluable
غیرقابل تخمین
indecipherable
غیرقابل استخراج
unprintable
غیرقابل چاپ
unpredictable
غیرقابل پیشگویی
unpredictable
غیرقابل استناد
unusable
غیرقابل استفاده
indecipherable
غیرقابل کشف
out of the way
غیرقابل دسترس
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
unthinkable
غیرقابل فکر
inaccessibility
غیرقابل دسترسی
unwarranted
غیرقابل ضمنانت
uncontrollably
غیرقابل نظارت
unreliable
غیرقابل اعتماد
cost of goods purchased
قیمت تمام شده کالای خریداری شده
unalterably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
immutably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
nonexecutable statement
حکم غیرقابل اجرا
airtight
غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
irremovably
بطور غیرقابل انتقال
irreproachableness
غیرقابل سرزنش بودن
irreproachability
غیرقابل سرزنش بودن
unchangeably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
unknowingly
غیرقابل ادراک و فهم
unquestionable
محقق غیرقابل منازعه
unusable fuel
سوخت غیرقابل استفاده
unpremediated
غیرقابل پیش بینی
incomparably
بطور غیرقابل مقایسه
unknowing
غیرقابل ادراک و فهم
invisibles
معاملات غیرقابل رویت
inconcealable
غیرقابل پنهان کردن
inalterably
بطور غیرقابل تغییر
indubitably
بطور غیرقابل تردید
unfathomable
غیرقابل عمق سنجی
impermeably
بطور غیرقابل نفوذ
indefensibly
بطور غیرقابل تصدیق
indigestibly
بطور غیرقابل هضم
impenetrably
بطور غیرقابل نفوذ
nondescript
غیرقابل طبقه بندی
indistinguishably
بطور غیرقابل تشخیص
incredible
غیرقابل قبول افسانهای
inconvertibly
بطور غیرقابل تبدیل
incompressible fluide
سیاله غیرقابل تراکم
incommunicable
نگفتنی غیرقابل پخش
inconceivability
غیرقابل تصور بودن
inconceivably
بطور غیرقابل تصور
incognizable
غیرقابل درک نفهمیدنی
inappreciable
غیرقابل تقدیر نامحسوس
incontestably
بطور غیرقابل بحث
inapplicably
بطور غیرقابل اجرا
inconvertible currency
پول غیرقابل تبدیل
unthinkable
فکرنکردنی غیرقابل تعمق
indivisibly
بطور غیرقابل تقسیم
inexpressible
نا گفتنی غیرقابل بیان
unquestioning
محقق غیرقابل منازعه
inapprehensible
نامفهوم غیرقابل احساس
infusible
غیرقابل نفوذ یا حلول
indiscernibly
بطور غیرقابل مشاهده
innavigable
غیرقابل کشتی رانی
insociable
ناسازگار غیرقابل معاشرت
insuppressible
نخواباندنی غیرقابل کنترل
insurmountably
بطور غیرقابل تفوق
imperceptibly
بطور غیرقابل مشاهده
infrangibility
غیرقابل نقض بودن
inflexibly
بطور غیرقابل انحناء
inexcusably
بطور غیرقابل تصدیق
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
defiladed area
منطقه غیرقابل دید
impermeable layer
لایه غیرقابل نفوذ
invisible trade
تجارت غیرقابل رویت
acatalepsy
موضوع غیرقابل درک مکتب
dead stock
موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
indefensible
غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
confirmed irrevocable letter to credit
اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
emergency risk
خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
forcemajeure
علت یا قوه غیرقابل مقاومت
pierce the block
ابشار محکم غیرقابل دفاع
lightproof
غیرقابل نفوذ بوسیله نور
innumerable
غیرقابل شمارش بیحد و حصر
unspeakable
توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
unliquidated damages
خسارات غیرقابل براورد به پول
wordless
غیرقابل بیان با لغات خاموش
NMI
وقفه غیرقابل چشم پوشی
nondismountable pack
بسته غیرقابل پیاده سازی
indefinite
غیرقابل اندازه گیری نامعین
irrevocable letter of credit
اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
freeze
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
blocked cuurency
پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
erratic
غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
freezes
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
irrepressible
منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
unobtainable
بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
unserviceable
غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
oem
Equipment Original شرکت یا سازمانی که کامپیوترها وتجهیزات دستگاه جانبی را به منظور استفاده از انها درمحصولات و تجهیزاتی که بعدا" به مشتریان فروخته خواهد شد خریداری می نمایدسازنده تجهیزات اصلی anufacturer
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com