English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English Persian
inaccessible غیرقابل دسترس
out of the way غیرقابل دسترس
out-of-the-way غیرقابل دسترس
inaccessible <adj.> غیرقابل دسترس
Other Matches
indiscernible غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
accesses دسترس
accessing دسترس
available در دسترس
near at hand در دسترس
reaching دسترس
reaches دسترس
accessible در دسترس
accessed دسترس
within teach دسترس
within teach در دسترس
at arm's length در دسترس
disposal در دسترس
disposal دسترس
access دسترس
reach دسترس
reached دسترس
inaccessible خارج از دسترس
off the shelf مواد در دسترس
on tap <adj.> همیشه در دسترس
available دسترس پذیر
on hand <idiom> قابل دسترس
placing at disposal در دسترس گذاردن
accessing راه دسترس
accessible duct مجرای دسترس
availability دسترس پذیری
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
available by در دسترس از طریق .....
available with در دسترس نزد .....
access راه دسترس
availablity دسترس پذیری
accessed راه دسترس
availability در دسترس بودن
accessible قابل دسترس
accesses راه دسترس
access point نقطه دسترس
to be available در دسترس بودن
utilizing در دسترس قرار دادن
unavailable energy نیروی خارج از دسترس
system availability دسترس پذیری سیستم
utilizes در دسترس قرار دادن
utilize در دسترس قرار دادن
utilising در دسترس قرار دادن
utilised در دسترس قرار دادن
average available discharge بده میانگینی دسترس
to be available [to someone] در دسترس [کسی] بودن
accessible در دسترس قابل وصول
an accessible place جای قابل دسترس
abaton [محل خارج از دسترس]
passing shot ضربه دور از دسترس
place at disposal در دسترس قرار دادن
someone has at present در دسترس کسی بودن
utilises در دسترس قرار دادن
available amount مقدار [چیزهای] در دسترس
unattainbility of absolute zero دسترس ناپذیری صفر مطلق
ball توپ دور از دسترس توپزن
getatable قابل دسترس توفیق یافتنی
to put something at somebody's disposal چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
staffing قابل دسترس ساختن افرادبرای سازمانها
utilization به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
long hop توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
the source خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
equity اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
hog برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
hogged برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
hogs برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
equities اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
palettes مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
palette مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
currents ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
current ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
unhandy ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
incorrodible غیرقابل تحلیل
indiscrete غیرقابل تشخیص
indissolubly بطور غیرقابل حل
indistributable غیرقابل توزیع
ineffability غیرقابل توصیفی
inexplosive غیرقابل انفجار
inexplosive غیرقابل احتراق
incontestable غیرقابل بحث
incommunicable غیرقابل ابلاغ
inapprehensible غیرقابل ادراک
inappellable غیرقابل استیناف
implausibility غیرقابل قبولی
uncountable <adj.> غیرقابل شمارش
flexionless غیرقابل صرف
fordless غیرقابل عبور
myriad <adj.> غیرقابل شمارش
infrangible غیرقابل نقض
insociable غیرقابل امیزش
ungovernable غیرقابل کنترل
quenchless غیرقابل جلوگیری
in check <idiom> غیرقابل کنترل
run wild <idiom> غیرقابل کنترل
unreadable غیرقابل خواندن
unwarrantable غیرقابل ضمنانت
untouchability غیرقابل لمس
unpromising غیرقابل اطمینان
unachievable غیرقابل حصول
unappealabe غیرقابل استیناف
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
not negotiable غیرقابل انتقال
not negotiable غیرقابل معامله
sumless <adj.> غیرقابل شمارش
numberless <adj.> غیرقابل شمارش
irrefrangible غیرقابل تجزیه
irrespirable غیرقابل استنشاق
innumerable <adj.> غیرقابل شمارش
impossible [colloquial] <adj.> غیرقابل قبول
countless <adj.> غیرقابل شمارش
unappealable غیرقابل استیناف
checkless غیرقابل جلوگیری
unquestioning غیرقابل اعتراض
irremediable غیرقابل استرداد
unquestionable غیرقابل اعتراض
unerring غیرقابل لغزش
unutilizable غیرقابل استفاده
dilemma معمای غیرقابل حل
ineluctable غیرقابل مقاومت
irrevocable غیرقابل برگشت
unacceptably غیرقابل قبول
unusable غیرقابل استفاده
unprofitable غیرقابل استفاده
unassailable غیرقابل بحث
unthinkable غیرقابل فکر
indefensible غیرقابل دفاع
inaccessibility غیرقابل دسترسی
unreliable غیرقابل اعتماد
unprintable غیرقابل چاپ
unassailable غیرقابل حمله
irredeemable غیرقابل خریداری
unmentionable غیرقابل گوشزد
uncontrollably غیرقابل نظارت
unpredictable غیرقابل استناد
unacceptable غیرقابل قبول
built-in غیرقابل انتقال
irrefutable غیرقابل تکذیب
impermeable غیرقابل نفوذ
watertight غیرقابل نفوذ اب
invaluable غیرقابل تخمین
indecipherable غیرقابل استخراج
indecipherable غیرقابل کشف
unwarranted غیرقابل ضمنانت
inescapable غیرقابل اجتناب
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
beyond bearing غیرقابل تحمل
uncontrollable غیرقابل نظارت
ineligible غیرقابل قبول
inalienable غیرقابل انتقال
untenable غیرقابل دفاع
uncontrollably غیرقابل جلوگیری
obsolete غیرقابل استفاده
acataletic غیرقابل فهم
dilemmas معمای غیرقابل حل
incomparable غیرقابل مقایسه
uncompromisingly غیرقابل انعطاف
uncompromising غیرقابل انعطاف
unpredictable غیرقابل پیشگویی
micro prolog PROLO بطوریکه قابل دسترس چندین سیستم ریزکامپیوتر باشد
buffer pool تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
inexpressible نا گفتنی غیرقابل بیان
inapprehensible نامفهوم غیرقابل احساس
incognizable غیرقابل درک نفهمیدنی
incommunicable نگفتنی غیرقابل پخش
imperceptibly بطور غیرقابل مشاهده
incompressible fluide سیاله غیرقابل تراکم
inconcealable غیرقابل پنهان کردن
inexcusably بطور غیرقابل تصدیق
inconceivability غیرقابل تصور بودن
inconceivably بطور غیرقابل تصور
incontestably بطور غیرقابل بحث
inconvertible currency پول غیرقابل تبدیل
nondescript غیرقابل طبقه بندی
unquestionable محقق غیرقابل منازعه
indiscernibly بطور غیرقابل مشاهده
inappreciable غیرقابل تقدیر نامحسوس
defiladed area منطقه غیرقابل دید
disafected person عنصر غیرقابل اعتماد
impenetrably بطور غیرقابل نفوذ
impermeably بطور غیرقابل نفوذ
impermeable layer لایه غیرقابل نفوذ
airtight غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
inalterably بطور غیرقابل تغییر
unknowing غیرقابل ادراک و فهم
unusable fuel سوخت غیرقابل استفاده
unknowingly غیرقابل ادراک و فهم
invisible trade تجارت غیرقابل رویت
inapplicably بطور غیرقابل اجرا
unpremediated غیرقابل پیش بینی
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
inconvertibly بطور غیرقابل تبدیل
inflexibly بطور غیرقابل انحناء
irreproachableness غیرقابل سرزنش بودن
irreproachability غیرقابل سرزنش بودن
irremovably بطور غیرقابل انتقال
unthinkable فکرنکردنی غیرقابل تعمق
invisibles معاملات غیرقابل رویت
infrangibility غیرقابل نقض بودن
insurmountably بطور غیرقابل تفوق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com