Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English
Persian
infrangibility
غیرقابل نقض بودن
Search result with all words
inconceivability
غیرقابل تصور بودن
irreproachability
غیرقابل سرزنش بودن
irreproachableness
غیرقابل سرزنش بودن
Other Matches
indiscernible
غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
innumerable
<adj.>
غیرقابل شمارش
quenchless
غیرقابل جلوگیری
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
numberless
<adj.>
غیرقابل شمارش
not negotiable
غیرقابل انتقال
sumless
<adj.>
غیرقابل شمارش
myriad
<adj.>
غیرقابل شمارش
uncountable
<adj.>
غیرقابل شمارش
inaccessible
غیرقابل دسترس
unutilizable
غیرقابل استفاده
inaccessible
<adj.>
غیرقابل دسترس
unappealable
غیرقابل استیناف
unappealabe
غیرقابل استیناف
unachievable
غیرقابل حصول
acataletic
غیرقابل فهم
beyond bearing
غیرقابل تحمل
unquestionable
غیرقابل اعتراض
unerring
غیرقابل لغزش
checkless
غیرقابل جلوگیری
countless
<adj.>
غیرقابل شمارش
indiscrete
غیرقابل تشخیص
incontestable
غیرقابل بحث
insociable
غیرقابل امیزش
built-in
غیرقابل انتقال
incorrodible
غیرقابل تحلیل
infrangible
غیرقابل نقض
indissolubly
بطور غیرقابل حل
inexplosive
غیرقابل احتراق
indistributable
غیرقابل توزیع
inexplosive
غیرقابل انفجار
incommunicable
غیرقابل ابلاغ
irrefrangible
غیرقابل تجزیه
inapprehensible
غیرقابل ادراک
flexionless
غیرقابل صرف
not negotiable
غیرقابل معامله
fordless
غیرقابل عبور
inappellable
غیرقابل استیناف
irrespirable
غیرقابل استنشاق
uncontrollably
غیرقابل نظارت
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
uncontrollable
غیرقابل نظارت
implausibility
غیرقابل قبولی
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
ineffability
غیرقابل توصیفی
irremediable
غیرقابل استرداد
dilemmas
معمای غیرقابل حل
untenable
غیرقابل دفاع
inalienable
غیرقابل انتقال
ineligible
غیرقابل قبول
unacceptable
غیرقابل قبول
unacceptably
غیرقابل قبول
unreliable
غیرقابل اعتماد
unassailable
غیرقابل بحث
unassailable
غیرقابل حمله
ineluctable
غیرقابل مقاومت
untouchability
غیرقابل لمس
in check
<idiom>
غیرقابل کنترل
dilemma
معمای غیرقابل حل
run wild
<idiom>
غیرقابل کنترل
watertight
غیرقابل نفوذ اب
impermeable
غیرقابل نفوذ
inescapable
غیرقابل اجتناب
unwarranted
غیرقابل ضمنانت
uncompromisingly
غیرقابل انعطاف
incomparable
غیرقابل مقایسه
unprofitable
غیرقابل استفاده
unmentionable
غیرقابل گوشزد
obsolete
غیرقابل استفاده
unwarrantable
غیرقابل ضمنانت
unreadable
غیرقابل خواندن
unpromising
غیرقابل اطمینان
inaccessibility
غیرقابل دسترسی
unprintable
غیرقابل چاپ
ungovernable
غیرقابل کنترل
indefensible
غیرقابل دفاع
unquestioning
غیرقابل اعتراض
invaluable
غیرقابل تخمین
out of the way
غیرقابل دسترس
out-of-the-way
غیرقابل دسترس
uncompromising
غیرقابل انعطاف
irrevocable
غیرقابل برگشت
irredeemable
غیرقابل خریداری
unpredictable
غیرقابل پیشگویی
unthinkable
غیرقابل فکر
unusable
غیرقابل استفاده
irrefutable
غیرقابل تکذیب
indecipherable
غیرقابل کشف
indecipherable
غیرقابل استخراج
impossible
[colloquial]
<adj.>
غیرقابل قبول
unpredictable
غیرقابل استناد
infusible
غیرقابل نفوذ یا حلول
insociable
ناسازگار غیرقابل معاشرت
incomparably
بطور غیرقابل مقایسه
inexcusably
بطور غیرقابل تصدیق
innavigable
غیرقابل کشتی رانی
inflexibly
بطور غیرقابل انحناء
airtight
غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
unquestionable
محقق غیرقابل منازعه
inexpressible
نا گفتنی غیرقابل بیان
insuppressible
نخواباندنی غیرقابل کنترل
unknowingly
غیرقابل ادراک و فهم
unpremediated
غیرقابل پیش بینی
immutably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
unalterably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
unchangeably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
nonexecutable statement
حکم غیرقابل اجرا
irremovably
بطور غیرقابل انتقال
invisibles
معاملات غیرقابل رویت
invisible trade
تجارت غیرقابل رویت
unknowing
غیرقابل ادراک و فهم
insurmountably
بطور غیرقابل تفوق
unusable fuel
سوخت غیرقابل استفاده
nondescript
غیرقابل طبقه بندی
incontestably
بطور غیرقابل بحث
inconceivably
بطور غیرقابل تصور
inconcealable
غیرقابل پنهان کردن
indefensibly
بطور غیرقابل تصدیق
incompressible fluide
سیاله غیرقابل تراکم
incredible
غیرقابل قبول افسانهای
incommunicable
نگفتنی غیرقابل پخش
incognizable
غیرقابل درک نفهمیدنی
inapprehensible
نامفهوم غیرقابل احساس
inappreciable
غیرقابل تقدیر نامحسوس
inapplicably
بطور غیرقابل اجرا
inalterably
بطور غیرقابل تغییر
impermeable layer
لایه غیرقابل نفوذ
impermeably
بطور غیرقابل نفوذ
impenetrably
بطور غیرقابل نفوذ
defiladed area
منطقه غیرقابل دید
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
inconvertible currency
پول غیرقابل تبدیل
indiscernibly
بطور غیرقابل مشاهده
unquestioning
محقق غیرقابل منازعه
indistinguishably
بطور غیرقابل تشخیص
unthinkable
فکرنکردنی غیرقابل تعمق
indivisibly
بطور غیرقابل تقسیم
unfathomable
غیرقابل عمق سنجی
imperceptibly
بطور غیرقابل مشاهده
indigestibly
بطور غیرقابل هضم
inconvertibly
بطور غیرقابل تبدیل
indubitably
بطور غیرقابل تردید
lightproof
غیرقابل نفوذ بوسیله نور
NMI
وقفه غیرقابل چشم پوشی
emergency risk
خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
forcemajeure
علت یا قوه غیرقابل مقاومت
irrevocable letter of credit
اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
nondismountable pack
بسته غیرقابل پیاده سازی
pierce the block
ابشار محکم غیرقابل دفاع
indefinite
غیرقابل اندازه گیری نامعین
wordless
غیرقابل بیان با لغات خاموش
unliquidated damages
خسارات غیرقابل براورد به پول
indefensible
غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
unspeakable
توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
innumerable
غیرقابل شمارش بیحد و حصر
dead stock
موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
acatalepsy
موضوع غیرقابل درک مکتب
confirmed irrevocable letter to credit
اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
irrepressible
منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
blocked cuurency
پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
erratic
غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
unserviceable
غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
freeze
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freezes
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
unobtainable
بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
dead stock
موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
subaqueous ranging
طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to pound the filed
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
nympholept
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com