English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English Persian
inconcealable غیرقابل پنهان کردن
Other Matches
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
indiscernible غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
closeted پنهان کردن
conceals پنهان کردن
conceal پنهان کردن
sweep under the rug <idiom> پنهان کردن
disguising پنهان کردن
disguises پنهان کردن
disguised پنهان کردن
cover پنهان کردن
hide پنهان کردن
shadow پنهان کردن
caches پنهان کردن
closet پنهان کردن
masks پنهان کردن
mask پنهان کردن
coverings پنهان کردن
closeting پنهان کردن
secreting پنهان کردن
closets پنهان کردن
cloaks پنهان کردن
cloaking پنهان کردن
cloak پنهان کردن
cloaked پنهان کردن
lay low <idiom> پنهان کردن
shadowed پنهان کردن
dissimulate پنهان کردن
eloign پنهان کردن
dissimulates پنهان کردن
secrete پنهان کردن
dissimulated پنهان کردن
shadows پنهان کردن
shadowing پنهان کردن
covers پنهان کردن
dissimulating پنهان کردن
secreted پنهان کردن
cache پنهان کردن
secretes پنهان کردن
encrypt پنهان کردن
disguise پنهان کردن
hides پنهان کردن
camouflages استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
freezes ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freeze ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
pockets درجیب پنهان کردن
occult از نظر پنهان کردن
veils مستوریا پنهان کردن
veil مستوریا پنهان کردن
embed درزمین پنهان کردن
embeds درزمین پنهان کردن
concealment پنهان کردن پوشاندن
pocket درجیب پنهان کردن
to ballot for بارای پنهان انتخاب کردن
hickok belt مخفی شدن پنهان کردن
masks ماسک زدن پنهان کردن
camouflages پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging پنهان کردن وسایل جنگی
mask ماسک زدن پنهان کردن
becloud زیر ابر پنهان کردن
camouflage پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged پنهان کردن وسایل جنگی
software encryption پنهان کردن نرم افزاری
wraps لفافه دار کردن پنهان کردن
wrap لفافه دار کردن پنهان کردن
to go into hiding خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
gloss over <idiom> پنهان کردن ،خوب جلوه دادن
to go underground خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
cache memory فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cache فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
caches فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
to pound the filed غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
conceals پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceal پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
nympholept کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
to keep back دفع کردن پنهان کردن
secrete تراوش کردن پنهان کردن
secreting تراوش کردن پنهان کردن
secreted تراوش کردن پنهان کردن
dissemble تدلیس کردن پنهان کردن
encryption رمزدار کردن پنهان کردن
dissembled تدلیس کردن پنهان کردن
dissembling تدلیس کردن پنهان کردن
secretes تراوش کردن پنهان کردن
dissembles تدلیس کردن پنهان کردن
scratchpad حافظه پنهان برای بافر کردن داده ارسالی بین پردازنده سریع و وسیله ورودی / خروجی کند.
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
unutilizable غیرقابل استفاده
irrespirable غیرقابل استنشاق
in check <idiom> غیرقابل کنترل
inalienable غیرقابل انتقال
unreliable غیرقابل اعتماد
implausibility غیرقابل قبولی
ineluctable غیرقابل مقاومت
irrefrangible غیرقابل تجزیه
insociable غیرقابل امیزش
irrevocable غیرقابل برگشت
untenable غیرقابل دفاع
impossible [colloquial] <adj.> غیرقابل قبول
checkless غیرقابل جلوگیری
acataletic غیرقابل فهم
ineligible غیرقابل قبول
ineffability غیرقابل توصیفی
indistributable غیرقابل توزیع
incommunicable غیرقابل ابلاغ
indissolubly بطور غیرقابل حل
inaccessible <adj.> غیرقابل دسترس
flexionless غیرقابل صرف
run wild <idiom> غیرقابل کنترل
fordless غیرقابل عبور
incontestable غیرقابل بحث
incorrodible غیرقابل تحلیل
inexplosive غیرقابل انفجار
inexplosive غیرقابل احتراق
inapprehensible غیرقابل ادراک
unquestionable غیرقابل اعتراض
unerring غیرقابل لغزش
infrangible غیرقابل نقض
unacceptably غیرقابل قبول
inappellable غیرقابل استیناف
beyond bearing غیرقابل تحمل
unassailable غیرقابل بحث
unassailable غیرقابل حمله
unacceptable غیرقابل قبول
indiscrete غیرقابل تشخیص
unpredictable غیرقابل پیشگویی
sumless <adj.> غیرقابل شمارش
numberless <adj.> غیرقابل شمارش
innumerable <adj.> غیرقابل شمارش
countless <adj.> غیرقابل شمارش
unwarranted غیرقابل ضمنانت
irredeemable غیرقابل خریداری
unprintable غیرقابل چاپ
indefensible غیرقابل دفاع
out-of-the-way غیرقابل دسترس
unusable غیرقابل استفاده
obsolete غیرقابل استفاده
out of the way غیرقابل دسترس
uncountable <adj.> غیرقابل شمارش
irremediable غیرقابل استرداد
watertight غیرقابل نفوذ اب
impermeable غیرقابل نفوذ
built-in غیرقابل انتقال
uncompromising غیرقابل انعطاف
unquestioning غیرقابل اعتراض
inaccessible غیرقابل دسترس
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
not negotiable غیرقابل انتقال
not negotiable غیرقابل معامله
uncompromisingly غیرقابل انعطاف
incomparable غیرقابل مقایسه
unpredictable غیرقابل استناد
myriad <adj.> غیرقابل شمارش
unthinkable غیرقابل فکر
indecipherable غیرقابل کشف
indecipherable غیرقابل استخراج
unappealable غیرقابل استیناف
ungovernable غیرقابل کنترل
invaluable غیرقابل تخمین
dilemma معمای غیرقابل حل
unmentionable غیرقابل گوشزد
inescapable غیرقابل اجتناب
quenchless غیرقابل جلوگیری
unwarrantable غیرقابل ضمنانت
irrefutable غیرقابل تکذیب
untouchability غیرقابل لمس
unachievable غیرقابل حصول
unappealabe غیرقابل استیناف
unpromising غیرقابل اطمینان
unreadable غیرقابل خواندن
uncontrollably غیرقابل جلوگیری
dilemmas معمای غیرقابل حل
uncontrollably غیرقابل نظارت
unprofitable غیرقابل استفاده
uncontrollable غیرقابل نظارت
inaccessibility غیرقابل دسترسی
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
airtight غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
inexpressible نا گفتنی غیرقابل بیان
indigestibly بطور غیرقابل هضم
indefensibly بطور غیرقابل تصدیق
inconvertibly بطور غیرقابل تبدیل
incontestably بطور غیرقابل بحث
inconvertible currency پول غیرقابل تبدیل
inconceivably بطور غیرقابل تصور
inconceivability غیرقابل تصور بودن
unpremediated غیرقابل پیش بینی
unthinkable فکرنکردنی غیرقابل تعمق
impermeable layer لایه غیرقابل نفوذ
unknowingly غیرقابل ادراک و فهم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com