Dictiornary-Farsi | غیرقابل پیش بینی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
unpremediated	غیرقابل پیش بینی


Search result with all words

erratic	غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
Other Matches

indiscernible	غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
snub-nosed	دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed	دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed	دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
septum	حفرههای بینی پره بینی
guided propagation	تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer	استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
anticipated stock losses	تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
weather forecasts	پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecast	پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anaglyph	عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
obsolete	غیرقابل استفاده
irrespirable	غیرقابل استنشاق
untenable	غیرقابل دفاع
checkless	غیرقابل جلوگیری
beyond bearing	غیرقابل تحمل
inalienable	غیرقابل انتقال
ineligible	غیرقابل قبول
unacceptably	غیرقابل قبول
incomparable	غیرقابل مقایسه
uncompromisingly	غیرقابل انعطاف
uncompromising	غیرقابل انعطاف
unerring	غیرقابل لغزش
inaccessible	غیرقابل دسترس
infrangible	غیرقابل نقض
ineluctable	غیرقابل مقاومت
insociable	غیرقابل امیزش
dilemma	معمای غیرقابل حل
dilemmas	معمای غیرقابل حل
out of the way	غیرقابل دسترس
irrefrangible	غیرقابل تجزیه
watertight	غیرقابل نفوذ اب
impermeable	غیرقابل نفوذ
unquestionable	غیرقابل اعتراض
acataletic	غیرقابل فهم
unwarrantable	غیرقابل ضمنانت
untouchability	غیرقابل لمس
unpromising	غیرقابل اطمینان
unthinkable	غیرقابل فکر
inaccessibility	غیرقابل دسترسی
ungovernable	غیرقابل کنترل
unappealable	غیرقابل استیناف
unappealabe	غیرقابل استیناف
unassailable	غیرقابل حمله
unassailable	غیرقابل بحث
quenchless	غیرقابل جلوگیری
in check <idiom>	غیرقابل کنترل
out-of-the-way	غیرقابل دسترس
unquestioning	غیرقابل اعتراض
indefensible	غیرقابل دفاع
irrevocable	غیرقابل برگشت
run wild <idiom>	غیرقابل کنترل
unachievable	غیرقابل حصول
unreadable	غیرقابل خواندن
not negotiable	غیرقابل انتقال
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
unutilizable	غیرقابل استفاده
unusable	غیرقابل استفاده
unpredictable	غیرقابل استناد
unpredictable	غیرقابل پیشگویی
irredeemable	غیرقابل خریداری
unprintable	غیرقابل چاپ
not negotiable	غیرقابل معامله
inaccessible <adj.>	غیرقابل دسترس
uncontrollable	غیرقابل جلوگیری
uncontrollable	غیرقابل نظارت
sumless <adj.>	غیرقابل شمارش
numberless <adj.>	غیرقابل شمارش
innumerable <adj.>	غیرقابل شمارش
countless <adj.>	غیرقابل شمارش
irremediable	غیرقابل استرداد
fordless	غیرقابل عبور
indissolubly	بطور غیرقابل حل
uncountable <adj.>	غیرقابل شمارش
incommunicable	غیرقابل ابلاغ
myriad <adj.>	غیرقابل شمارش
unmentionable	غیرقابل گوشزد
built-in	غیرقابل انتقال
incontestable	غیرقابل بحث
unprofitable	غیرقابل استفاده
flexionless	غیرقابل صرف
unreliable	غیرقابل اعتماد
inescapable	غیرقابل اجتناب
indistributable	غیرقابل توزیع
uncontrollably	غیرقابل جلوگیری
indiscrete	غیرقابل تشخیص
invaluable	غیرقابل تخمین
irrefutable	غیرقابل تکذیب
inexplosive	غیرقابل احتراق
uncontrollably	غیرقابل نظارت
indecipherable	غیرقابل استخراج
indecipherable	غیرقابل کشف
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
inapprehensible	غیرقابل ادراک
unwarranted	غیرقابل ضمنانت
inappellable	غیرقابل استیناف
inexplosive	غیرقابل انفجار
implausibility	غیرقابل قبولی
unacceptable	غیرقابل قبول
ineffability	غیرقابل توصیفی
incorrodible	غیرقابل تحلیل
inconvertibly	بطور غیرقابل تبدیل
inapprehensible	نامفهوم غیرقابل احساس
indefensibly	بطور غیرقابل تصدیق
inconvertible currency	پول غیرقابل تبدیل
incontestably	بطور غیرقابل بحث
unquestioning	محقق غیرقابل منازعه
inconceivably	بطور غیرقابل تصور
inappreciable	غیرقابل تقدیر نامحسوس
inapplicably	بطور غیرقابل اجرا
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
indubitably	بطور غیرقابل تردید
inalterably	بطور غیرقابل تغییر
unfathomable	غیرقابل عمق سنجی
incognizable	غیرقابل درک نفهمیدنی
impermeable layer	لایه غیرقابل نفوذ
unthinkable	فکرنکردنی غیرقابل تعمق
impermeably	بطور غیرقابل نفوذ
insurmountably	بطور غیرقابل تفوق
incommunicable	نگفتنی غیرقابل پخش
impenetrably	بطور غیرقابل نفوذ
unusable fuel	سوخت غیرقابل استفاده
incompressible fluide	سیاله غیرقابل تراکم
inconcealable	غیرقابل پنهان کردن
inconceivability	غیرقابل تصور بودن
nondescript	غیرقابل طبقه بندی
unquestionable	محقق غیرقابل منازعه
inexcusably	بطور غیرقابل تصدیق
indivisibly	بطور غیرقابل تقسیم
insociable	ناسازگار غیرقابل معاشرت
invisible trade	تجارت غیرقابل رویت
invisibles	معاملات غیرقابل رویت
incomparably	بطور غیرقابل مقایسه
irremovably	بطور غیرقابل انتقال
disafected person	عنصر غیرقابل اعتماد
innavigable	غیرقابل کشتی رانی
infusible	غیرقابل نفوذ یا حلول
inflexibly	بطور غیرقابل انحناء
infrangibility	غیرقابل نقض بودن
immutably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
unalterably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
irreproachability	غیرقابل سرزنش بودن
airtight	غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
irreproachableness	غیرقابل سرزنش بودن
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
imperceptibly	بطور غیرقابل مشاهده
indiscernibly	بطور غیرقابل مشاهده
indigestibly	بطور غیرقابل هضم
unchangeably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
nonexecutable statement	حکم غیرقابل اجرا
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
unknowingly	غیرقابل ادراک و فهم
unknowing	غیرقابل ادراک و فهم
insuppressible	نخواباندنی غیرقابل کنترل
defiladed area	منطقه غیرقابل دید
nondismountable pack	بسته غیرقابل پیاده سازی
irrevocable letter of credit	اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
indefinite	غیرقابل اندازه گیری نامعین
NMI	وقفه غیرقابل چشم پوشی
emergency risk	خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
dead stock	موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
acatalepsy	موضوع غیرقابل درک مکتب
confirmed irrevocable letter to credit	اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
lightproof	غیرقابل نفوذ بوسیله نور
indefensible	غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
forcemajeure	علت یا قوه غیرقابل مقاومت
pierce the block	ابشار محکم غیرقابل دفاع
wordless	غیرقابل بیان با لغات خاموش
unliquidated damages	خسارات غیرقابل براورد به پول
innumerable	غیرقابل شمارش بیحد و حصر
unspeakable	توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
unserviceable	غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
unobtainable	بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
irrepressible	منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
blocked cuurency	پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
freeze	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freezes	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
predicting interval	فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
dead stock	موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
subaqueous ranging	طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
nympholepsy	جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
to pound the filed	غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
nympholept	کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
cross eye	کج بینی
nozzles	بینی
cross eye	دو بینی
nozzle	بینی
snot	اب بینی
the handle of the face	بینی
snivel	اب بینی
rheum	اب بینی
chiromancy	کف بینی
nose	بینی
palmistry	کف بینی
sniveling	اب بینی
pecker	بینی
double vision	دو بینی
snivelled	اب بینی
night bilndness	شب بینی
neb	بینی