Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (7 milliseconds)
English
Persian
accidental
غیر اساسی پیش آمدی
Other Matches
There you go again! now, now, now!
<idiom>
آمدی و نسازی !
accidental sepcies
گونه های پیش آمدی
I am prepared for any eventuality.
برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
ground state
نیروی اساسی حالت اساسی
Damn it, you are late again!
لعنتی باز تو دیر کردی.
[دیر آمدی]
essential
اساسی
groundlessness
بی اساسی
nett
اساسی
nets
اساسی
net
اساسی
material
اساسی
hypostatic
اساسی
On what basis (ground)
بر چه اساسی ؟
Hon
اساسی
rudimental
اساسی
fundamental
اساسی
essentials
اساسی
basal
اساسی
constitutional
اساسی
unsubstantial
بی اساسی
meaty
اساسی
meatier
اساسی
pivotal
اساسی
functional
اساسی
key projects
اساسی
substantial
اساسی
organic
اساسی
basics
اساسی
substantive
[essential]
<adj.>
اساسی
radicals
اساسی
fundametal
اساسی
meatiest
اساسی
vital
<adj.>
اساسی
radical
اساسی
capital
اساسی
earthshaking
اساسی
ground
اساسی
basic
اساسی
materials
اساسی
essential
<adj.>
اساسی
major
<adj.>
اساسی
quintessential
<adj.>
اساسی
basilar
اساسی
cardinals
اساسی
cardinal
اساسی
constitutional law
حقوق اساسی
reformation
اصلاح اساسی
vital
واجب اساسی
constitutional low
قانون اساسی
spine wall
دیوار اساسی
basic surplus
مازاد اساسی
purview
مواد اساسی
over haul
تعمیر اساسی
basic variable
متغیر اساسی
functional distribution
توزیع اساسی
basic deficit
کسری اساسی
base repair
تعمیر اساسی
fundamental rules
قواعدیاقوانین اساسی
volatile oil
روغن اساسی
ground plans
طرح اساسی
ground plan
طرح اساسی
strategic variables
متغیرهای اساسی
substantiality
حالت اساسی
basics
اساسی مقدماتی
unsubstantiality
بی اساسی بی اهمیتی
basics
مقدماتی اساسی
radical
طرفداراصلاحات اساسی
basically
بطور اساسی
radical
ریشگی اساسی
rite
فرمان اساسی
basic linkage
پیوند اساسی
radicals
طرفداراصلاحات اساسی
rationale
علت اساسی
essential oil
روغن اساسی
basic
اساسی مقدماتی
constitutions
قانون اساسی
to let the saw dust out of
پوچی یا بی اساسی
constitution
قانون اساسی
basic
مقدماتی اساسی
brass tacks
مسایل اساسی
radicals
ریشگی اساسی
field theory
نظریه اساسی میدان
essential fatty acids
اسیدهای چرب اساسی
Fundamental ( radical) changes.
تغییرات اساسی وعمده
A fundamental (slight) difference.
اختلاف اساسی ( جزئی )
myosin
پروتئین اساسی عضله
nonbasic variable
متغیر غیر اساسی
nonessential goods
کالاهای غیر اساسی
unconstitutionality
مغایرت با قانون اساسی
supplementalary constitution law
متمم قانون اساسی
constitutionality
مطابقت با قانون اساسی
revolutionised
تغییرات اساسی دادن
fundamental
اصولی مقدماتی اساسی
revolutionize
تغییرات اساسی دادن
constitution
مشروطیت قانون اساسی
punch-line
جمله اساسی واصلی
revolutionising
تغییرات اساسی دادن
revolutionized
تغییرات اساسی دادن
primordial
عنصر نخستین اساسی
punch line
جمله اساسی واصلی
revolutionises
تغییرات اساسی دادن
revolutionizes
تغییرات اساسی دادن
punch-lines
جمله اساسی واصلی
radical
طرفدار اصلاحات اساسی
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
radicals
طرفدار اصلاحات اساسی
bill of rights
قانون اساسی امریکا
revolutionizing
تغییرات اساسی دادن
organic
اندام دار اساسی
constitutions
مشروطیت قانون اساسی
constitutional
مطابق قانون اساسی
reforms
اصلاح اساسی کردن یا شدن
stapled
اساسی مرکز بازرگانی عمده
stapling
اساسی مرکز بازرگانی عمده
reform
اصلاح اساسی کردن یا شدن
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
essential singularity
نقطه تکین اساسی
[ریاضی]
federal constitution
قانون اساسی دولت متحده
bdos
سیستم عامل اساسی دیسک
the essential
[inherent]
[intrinsic]
task
کار مهم و ضروری
[یا اساسی]
basic sequential access method
روش دستیابی ترتیبی اساسی
iowa tests of basic skills
ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
basic direct access method
روش دستیابی مستقیم اساسی
staple
اساسی مرکز بازرگانی عمده
deeping of capital
پایه گذاری اساسی سرمایه
unconstitutional
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
reformer
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
basic crops
محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
ground rule
وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
desideratum
ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
reformers
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
bios
سیستم اساسی ورودی و خروجی بایوس
one of the
[basic]
fundamental tenets of democracy
یکی از اصول پایه
[اساسی]
دموکراسی
karyolymph
ماده اساسی زمینه هسته سلولی
basic telecommunications access method
روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
basic partitioned access method
روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
basic indexed sequential acess method
روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
time the essence of the contract
مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
five fundamental economic questions
پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
bsam
Access Sequential Basicروش دستیابی ترتیبی اساسی ethod
panels
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panel
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
btam
BasicTelecommunicationsAccess روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی ethod
bdam
Access Direct Basic روش دستیابی مستقیم اساسی ethod
bpam
Access Partitioned Basicروش دستیابی جزء بندی شده اساسی ethod
constitutionalism
اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
sbc
یک کامپیوتر کوچک با قابلیت اجرای انواعی ازکاربردهای اساسی تجاری Computer Board Single یک برد CPU ,
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
ups
منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
delivery
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
deliveries
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
unesco (= united nations educational
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
bill of rights
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
leading indicators
شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com