English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
laicism غیر روحانی بودن
Other Matches
sederunt جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
anagogic روحانی
heavenly روحانی
marabou روحانی
ethereal روحانی
sacred روحانی
etherean روحانی
spiritually روحانی
unwordly روحانی
unworldly روحانی
herdsmen روحانی
marabout روحانی
clergymen روحانی
clergyman روحانی
spiritualist روحانی
unfrocked روحانی
spiritual روحانی
spiritualists روحانی
herdsman روحانی
padres پدر روحانی
pater پدر روحانی
padre پدر روحانی
charisma جذبه روحانی
spiritualize روحانی کردن
laywoman زن غیر روحانی
spirilual nutriment غذای روحانی
etherealize روحانی کردن
hymns سرود روحانی
spiritual روحانی معنوی
residentiary روحانی مقیم
hymn سرود روحانی
copartnership ردای روحانی
prelacy حکومت روحانی
spirituality عالم روحانی
hierarch رئیس روحانی
lays غیر روحانی
temporal غیر روحانی
perdition مرگ روحانی
lay غیر روحانی
pastorate پیشوایی روحانی
pastor پیشوای روحانی
pastors پیشوای روحانی
heavenliness روحانی الوهیت
deconsecrate غیر روحانی کردن
hiearchic وابسته به سران روحانی
raptures وجد روحانی ربایش
secularizing غیر روحانی کردن
secularizes غیر روحانی کردن
secularized غیر روحانی کردن
secular songs سرودهای غیر روحانی
rapture وجد روحانی ربایش
gnosticism فلسفه عرفانی یا روحانی
rapture شعف وخلسه روحانی
laymen شخص غیر روحانی
layman شخص غیر روحانی
inquisitional وابسته به دادگاه روحانی
apostle عالیترین مرجع روحانی
goddaughter دختر خواندهی روحانی
goddaughters دختر خواندهی روحانی
apostles عالیترین مرجع روحانی
secularize غیر روحانی کردن
priest روحانی کشیشی کردن
raptures شعف وخلسه روحانی
religious تارک دنیا روحانی
heavens خدا عالم روحانی
spirituous دارای حالت روحانی
subdeacon معاون گماشته روحانی
spiritualization جنبه روحانی دادن به
pneumatology مبحث موجودات روحانی
heaven خدا عالم روحانی
twice born تولدتازه روحانی یافته
priests روحانی کشیشی کردن
secularised غیر روحانی کردن
secularising غیر روحانی کردن
secularises غیر روحانی کردن
gnostic دارای اسرار روحانی نهانی
unfrock از کسوت روحانی خارج شدن
defrock خلع کسوت روحانی کردن
gnosis دانش رازهای روحانی عرفان
regenerating زندگی تازه و روحانی یافته
spiritual غیر مادی بطور روحانی
regenerates زندگی تازه و روحانی یافته
charism عطیه الهی جذبه روحانی
disfrock ازکسوت روحانی خارج شدن
laity مردم غیر روحانی ناشی
minor order صفوف روحانی پایین درجه
regenerate زندگی تازه و روحانی یافته
regenerated زندگی تازه و روحانی یافته
reborn تغییر حالت روحانی یافته
laicize بصورت غیر روحانی یا غیرعلمی در اوردن
revest جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
hierarchies حکومت ودرجه بندی سران روحانی
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
hierarchy حکومت ودرجه بندی سران روحانی
major seminary دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
godmother نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
impropriate حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
godmothers نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
primate of all england سراسقف که بزرکترین مقام روحانی انگلیس را داراست
lay deacon شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
simony خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
hierarchies گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
imposition of hands هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
hierarchy گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
procuratrix زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
godchildren طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchild طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
to take orders منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
churchwardens هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
limitarian کسیکه معتقد است بخش محدودی از مردم گیتی رستگاری روحانی خواهندداشت
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
presbyteries داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbytery داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
totem روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
agree متفق بودن همرای بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
pertains مربوط بودن متعلق بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
consist شامل بودن عبارت بودن از
agreeing متفق بودن همرای بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
moon سرگردان بودن اواره بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
include شامل بودن متضمن بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com