Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (12 milliseconds)
English
Persian
inactive
غیر فعال
passive
غیر فعال
passives
غیر فعال
out of action
غیر فعال
Search result with all words
focus
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focused
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focuses
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focussed
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focusses
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focussing
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
activate
فعال کردن
activate
فعال کردن
activated
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated
فعال کردن
activated
فعال کردن تخلیص کردن
activates
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates
فعال کردن
activates
فعال کردن تخلیص کردن
activating
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating
فعال کردن
activating
فعال کردن تخلیص کردن
active
فعال
active
فعال کنشی
active
هدف فعال خط مشی فعال
session
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
sessions
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
standby
سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standby
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys
سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
operational
فعال
up
فعال
upped
فعال
upping
فعال
passive
غیر فعال مطیع وتسلیم
passives
غیر فعال مطیع وتسلیم
edit
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edited
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
strenuous
فعال
mask
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
masks
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
go-ahead
فعال
key
کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
arm
خط وط وقفه فعال شده .
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
smacking
فعال
go getter
شخص فعال و زرنگ
go-getter
شخص فعال و زرنگ
go-getters
شخص فعال و زرنگ
text
حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
texts
حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
deactivate
غیر فعال کردن
deactivated
غیر فعال کردن
deactivates
غیر فعال کردن
deactivating
غیر فعال کردن
kinetic energy
نیروی فعال
energetic
فعال
attribute
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributing
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
handle
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handles
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
microchip
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
microchips
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
pragmatic
فعال واقع بین
acting
فعال کاری
reactivate
دوباره فعال کردن
reactivated
دوباره فعال کردن
reactivates
دوباره فعال کردن
reactivating
دوباره فعال کردن
hot
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hot
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hotter
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hotter
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hottest
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
activities
فعال یا مشغول بودن
activity
فعال یا مشغول بودن
interrupt
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt
خط وقفه که فعال شده است
interrupting
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupting
خط وقفه که فعال شده است
interrupts
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupts
خط وقفه که فعال شده است
apparatus
شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
absorbo cel
سلولوز فعال شده
actinic rays
اشعه فعال
activated carbon
کربن فعال شده
activated carbon
ذغال فعال شده
activated charcoal
کربن فعال شده
activated charcoal
ذغال فعال شده
activated cathode
کاتد فعال شده
activated complex
کمپلکس فعال شده
activated diffusion
پخش فعال شده
activated methylene group
گروه متیلن فعال شده
activated sludge
لجن فعال شده
activating effect of functional group
گروه فعال ساز
activation
فعال سازی
activation
فعال شدن کنش وری
activation
فعال کردن
activation barrier
سد فعال سازی
activation energy
انرژی فعال سازی
activator
فعال ساز
Other Matches
snell
فعال
efective
فعال
sthenic
فعال
smacker
فعال
active cell
سل فعال
astir
فعال
light footed
فعال
light foot
فعال
commissioned
<adj.>
فعال
active absorption
جذب فعال
active installation
تاسیسات فعال
operating personnel
پرسنل فعال
active aircraft
هواپیمای فعال
hot money
پول فعال
cycle stock
موجودی فعال
active vocabulary
واژگان فعال
enthalpy
حرارت فعال
active analysis
تحلیل فعال
active area
ناحیه فعال
active lines
خطهای فعال
active mine
مین فعال
active program
برنامه فعال
active site
محل فعال
active site
موضع فعال
active sonar
سونار فعال
active sonar
ردیاب فعال
active stock
موجودی فعال
active therapy
درمان فعال
active window
پنجره فعال
actual output
بازداده فعال
actuator
فعال کننده
active installation
قسمت فعال
active index
شاخص فعال
active avoidance
اجتناب فعال
active carbon
کربن فعال
active cell
سلول فعال
active center
مرکز فعال
active hydrogen
هیدروژن فعال
active centers
مراکز فعال
active device
دستگاه فعال
active element
عنصر فعال
active file
پرونده فعال
active file
فایل فعال
active index
ایندکس فعال
adrenergic
فعال شونده
optically active
فعال نوری
spiritous
فعال زنده
activate
فعال کردن
whip up
<idiom>
فعال کردن
active balance
مانده فعال
come alive
<idiom>
فعال ماندن
trig
فعال سرحال
semiactive
نیمه فعال
spirituous
فعال سرزنده
active force
نیروی فعال
active sonar
رادار دریایی فعال
active zone of well
حوزه فعال چاه
ce
تراشه فعال کننده
blocked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
disabled
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
active labor force
نیروی کار فعال
locked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
active database
پایگاه دادههای فعال
active status
خط مشی فعال توپخانه
cationic
دارای کاتیون فعال
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
surface active agents
مواد فعال در سطح
idle money
پول غیر فعال
euchromatin
بخش فعال کروماتین
inactivate
غیر فعال کردن
overactive
فوق العاده فعال
passive element
یکان غیر فعال
nonoperating strength
پرسنل غیر فعال
passive sonar
ردیاب غیر فعال
surfactants
مواد فعال در سطح
commissioning the ship
فعال کردن کشتی
reactive current
جریان غیر فعال
reactive power
توان غیر فعال
pragmatics
فعال واقع بین
man about town
مرد فعال اجتماعی وجهانی
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
psychoactive drug
داروی فعال کننده روان
reticular activating system
دستگاه فعال ساز شبکهای
lie by
غیر فعال باقی ماندن
to lie dormant
غیر فعال بودن
[اصطلاح مجازی]
nonstriker
یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
membrane keyboard
احساس کننده فشار را فعال میکند
anaerobic
زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
paper fed
که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
epo
Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
ascending reticular activating system
دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
coacher
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
maskable
وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
aras
system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
viscosity valve
شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
direct coupled transistor logic
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
unmount
برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
child process
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
autoexec bat
در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
child program
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
sense probe
مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
mesfet
دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
head switching
فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
integrated circuit
مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
inactivate
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
active status
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
cross hairs
دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
uptime
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
dynamic data exchange
در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
foreground program
برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com