Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (14 milliseconds)
English
Persian
to lie dormant
غیر فعال بودن
[اصطلاح مجازی]
Search result with all words
attribute
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributing
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
activities
فعال یا مشغول بودن
activity
فعال یا مشغول بودن
Other Matches
active
هدف فعال خط مشی فعال
astir
فعال
active
فعال
upping
فعال
commissioned
<adj.>
فعال
upped
فعال
up
فعال
strenuous
فعال
operational
فعال
active cell
سل فعال
go-ahead
فعال
snell
فعال
smacker
فعال
smacking
فعال
efective
فعال
energetic
فعال
light foot
فعال
light footed
فعال
sthenic
فعال
active index
شاخص فعال
active installation
تاسیسات فعال
active installation
قسمت فعال
active mine
مین فعال
active lines
خطهای فعال
active site
محل فعال
active index
ایندکس فعال
active hydrogen
هیدروژن فعال
active aircraft
هواپیمای فعال
active analysis
تحلیل فعال
semiactive
نیمه فعال
active area
ناحیه فعال
active avoidance
اجتناب فعال
active balance
مانده فعال
active carbon
کربن فعال
active cell
سلول فعال
active center
مرکز فعال
active centers
مراکز فعال
active device
دستگاه فعال
active element
عنصر فعال
active file
پرونده فعال
active file
فایل فعال
activate
فعال کردن
spirituous
فعال سرزنده
operating personnel
پرسنل فعال
passives
غیر فعال
acting
فعال کاری
come alive
<idiom>
فعال ماندن
active program
برنامه فعال
kinetic energy
نیروی فعال
trig
فعال سرحال
enthalpy
حرارت فعال
whip up
<idiom>
فعال کردن
hot money
پول فعال
passive
غیر فعال
active force
نیروی فعال
active site
موضع فعال
active sonar
سونار فعال
out of action
غیر فعال
optically active
فعال نوری
active sonar
ردیاب فعال
cycle stock
موجودی فعال
active stock
موجودی فعال
active therapy
درمان فعال
active vocabulary
واژگان فعال
spiritous
فعال زنده
active window
پنجره فعال
actual output
بازداده فعال
actuator
فعال کننده
adrenergic
فعال شونده
activation
فعال کردن
activate
فعال کردن
activating
فعال کردن
actinic rays
اشعه فعال
activated
فعال کردن
activation barrier
سد فعال سازی
activator
فعال ساز
inactive
غیر فعال
active absorption
جذب فعال
activate
فعال کردن
activation
فعال سازی
active
فعال کنشی
activates
فعال کردن
active zone of well
حوزه فعال چاه
pragmatics
فعال واقع بین
activated sludge
لجن فعال شده
reactivates
دوباره فعال کردن
pragmatic
فعال واقع بین
nonoperating strength
پرسنل غیر فعال
idle money
پول غیر فعال
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
activated diffusion
پخش فعال شده
active labor force
نیروی کار فعال
overactive
فوق العاده فعال
activated charcoal
ذغال فعال شده
active sonar
رادار دریایی فعال
passive element
یکان غیر فعال
euchromatin
بخش فعال کروماتین
locked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
active status
خط مشی فعال توپخانه
inactivate
غیر فعال کردن
surface active agents
مواد فعال در سطح
activated cathode
کاتد فعال شده
activated complex
کمپلکس فعال شده
disabled
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
blocked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
surfactants
مواد فعال در سطح
active database
پایگاه دادههای فعال
reactivate
دوباره فعال کردن
activated carbon
کربن فعال شده
go-getter
شخص فعال و زرنگ
go getter
شخص فعال و زرنگ
go-getters
شخص فعال و زرنگ
deactivate
غیر فعال کردن
deactivated
غیر فعال کردن
deactivates
غیر فعال کردن
deactivating
غیر فعال کردن
ce
تراشه فعال کننده
cationic
دارای کاتیون فعال
reactivated
دوباره فعال کردن
activating effect of functional group
گروه فعال ساز
passive sonar
ردیاب غیر فعال
arm
خط وط وقفه فعال شده .
reactive current
جریان غیر فعال
absorbo cel
سلولوز فعال شده
reactivating
دوباره فعال کردن
activated charcoal
کربن فعال شده
activation energy
انرژی فعال سازی
commissioning the ship
فعال کردن کشتی
activated carbon
ذغال فعال شده
reactive power
توان غیر فعال
interrupts
خط وقفه که فعال شده است
interrupting
خط وقفه که فعال شده است
interrupt
خط وقفه که فعال شده است
passive
غیر فعال مطیع وتسلیم
lie by
غیر فعال باقی ماندن
passives
غیر فعال مطیع وتسلیم
man about town
مرد فعال اجتماعی وجهانی
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
reticular activating system
دستگاه فعال ساز شبکهای
activated methylene group
گروه متیلن فعال شده
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
psychoactive drug
داروی فعال کننده روان
activation
فعال شدن کنش وری
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
activating
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
nonstriker
یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
activates
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
anaerobic
زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
membrane keyboard
احساس کننده فشار را فعال میکند
activated
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
epo
Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
apparatus
شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
paper fed
که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
ascending reticular activating system
دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
standby
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
aras
system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
coacher
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
maskable
وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
masks
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
viscosity valve
شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
mask
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
direct coupled transistor logic
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
edited
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
unmount
برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
sessions
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com