English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
unreliable غیر قابل اطمینان نامعتبر
Other Matches
assurable قابل اطمینان
solids قابل اطمینان
solid قابل اطمینان
reputable قابل اطمینان
valid قابل اطمینان
sicker قابل اطمینان
liable قابل اطمینان
reliable قابل اطمینان
reliability قابل اطمینان
safe yield بده قابل اطمینان
dependable قابل اطمینان مورد اعتماد
chunking along عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
invalids نامعتبر
inverse نامعتبر
invalid نامعتبر
to become inoperative نامعتبر شدن
inoperative باطل نامعتبر
invalid نامعتبر فاسد
to cease to be in force نامعتبر شدن
invalids نامعتبر فاسد
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
irresponsible غیر مسئول نامعتبر
confident test ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability اطمینان قابلیت اطمینان
surety اطمینان
trustingly با اطمینان
sureties اطمینان
certainties اطمینان
certainty اطمینان
security اطمینان
affiance اطمینان
trusted اطمینان
trust اطمینان
confidence اطمینان
fideism اطمینان
confidences اطمینان
assuredness اطمینان
assurance اطمینان
certitude اطمینان
certes اطمینان
assurances اطمینان
trusts اطمینان
confidence limit حد اطمینان
instable بی اطمینان
safety اطمینان
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
fire escapes پلکان اطمینان
reliability قابلیت اطمینان
accredits اطمینان کردن
trusty اطمینان بخش
insuring اطمینان یافتن
fire escape پلکان اطمینان
confided اطمینان کردن
confide اطمینان کردن
truster اطمینان کننده
confidence coefficicent ضریب اطمینان
confidence interval فاصله اطمینان
overconfidence اطمینان بیش از حد
interval confidence دامنه اطمینان
accredit اطمینان کردن
accrediting اطمینان کردن
failure safety قابلیت اطمینان
insures اطمینان یافتن
ensuring اطمینان یافتن
assurance factor ضریب اطمینان
confides اطمینان کردن
assurer اطمینان دهنده
assuror اطمینان دهنده
confidence limits حدود اطمینان
assuring اطمینان دادن
assures اطمینان دادن
assure اطمینان دادن
fiducial interval فاصله اطمینان
ensure اطمینان یافتن
trustful معتمد اطمینان
relief valve شیر اطمینان
ensures اطمینان یافتن
bleeder valve شیر اطمینان
level of confidence سطح اطمینان
quality assurance اطمینان از کیفیت
coniviction عقیده اطمینان
confidence level درجه اطمینان
figure on اطمینان داشتن
play up اطمینان دادن به
ensured اطمینان یافتن
positiveness قطعیت اطمینان
dependability قابلیت اطمینان
insurance stockage ذخیره اطمینان
aplomb اطمینان بخود
unreliability عدم اطمینان
limits of confidence حدود اطمینان
safety belt کمربند اطمینان
safety belts کمربند اطمینان
cretain تاحدی اطمینان
safety valve دریچه اطمینان
safe valve دریچه اطمینان
safety fuse فیوز اطمینان
safety glass شیشه اطمینان
safety hook قلاب اطمینان
safety lamp چراغ اطمینان
reliability قابلیت اطمینان
safety plug پولک اطمینان
factor of safety ضریب اطمینان
factor of safety عامل اطمینان
reassurances اطمینان افرینی
reassurances اطمینان مجدد
reassurance اطمینان افرینی
safety-valve دریچه اطمینان
i'll warrant اطمینان میدهم
reassurance اطمینان مجدد
dependable قابلیت اطمینان
safety-valves دریچه اطمینان
confidence belt کمربند اطمینان
unpromising غیرقابل اطمینان
uncertainty عدم اطمینان
confidingly از روی اطمینان
coefficient of safety ضریب اطمینان
uncertainties عدم اطمینان
interval confidence فاصله اطمینان
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
fiduciary اطمینان بخش ثقه
I am positive that ... من اطمینان کامل دارم که ...
check اطمینان از صحت چیزی
trust اطمینان پشت گرمی
checks اطمینان از صحت چیزی
area of uncertainity منطقه عدم اطمینان
trusted اطمینان پشت گرمی
checked اطمینان از صحت چیزی
trusts اطمینان پشت گرمی
persuasion اطمینان عقیده دینی
safes صحیح اطمینان بخش
safer صحیح اطمینان بخش
safe صحیح اطمینان بخش
ultimate factor of safety ضریب اطمینان اختیاری
misgivings عدم اطمینان ترس
misgiving عدم اطمینان ترس
trusty موتمن مورد اطمینان
reasure دوباره اطمینان یا قوت
safest صحیح اطمینان بخش
reassures دوباره اطمینان دادن
persuasions اطمینان عقیده دینی
qualm عدم اطمینان بیم
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
reliability قابلیت اطمینان اعتبار
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
reassured دوباره اطمینان دادن
reassure دوباره اطمینان دادن
qualms عدم اطمینان بیم
trut اطمینان داشتن توکل کردن
persuasions نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
anti flood valve شیر اطمینان مانع طغیان
swear by <idiom> کاملا از چیزی اطمینان داشتن
i assured him of that به او در این باره اطمینان دادم
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
persuasion نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
i rely or your secrecy من به رازداری شما اطمینان میکنم
accredit مورد اطمینان بودن یا شدن
to believe in somebody [something] اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
bleeder type steam engine ماشین بخار با شیر اطمینان
quality assurance عملیات اطمینان از کیفیت جنس
accredits مورد اطمینان بودن یا شدن
accrediting مورد اطمینان بودن یا شدن
vouch اطمینان دادن تایید کردن
avouch اقرار کردن اطمینان دادن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
sail in با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
authentication اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
confidence man کسی که از اطمینان دیگرسوء استفاده میکند
I'm sure we can come to some arrangement. من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
control اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
life is not worth an hour's p ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
controls اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
mistrustfully ازروی بدگمانی از روی عدم اطمینان
controlling اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
maintains اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintained اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintain اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
arithmetic عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
balance روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
balances روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
presentable قابل معرفی قابل ارائه
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
combustible قابل سوزش قابل تراکم
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com