English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (13 milliseconds)
English Persian
inevitable غیر قابل امتناع
absolute <adj.> غیر قابل امتناع
inalienable <adj.> غیر قابل امتناع
indispensable <adj.> غیر قابل امتناع
inevitable <adj.> غیر قابل امتناع
unalienable <adj.> غیر قابل امتناع
unalterable <adj.> غیر قابل امتناع
Other Matches
declinature امتناع
baulk امتناع
refusals امتناع
refusal امتناع
abstaining امتناع کردن
baulks امتناع ورزیدن
abstained امتناع کردن
baulking امتناع ورزیدن
baulked امتناع ورزیدن
abstain امتناع کردن
balks امتناع ورزیدن
balking امتناع ورزیدن
balked امتناع ورزیدن
balk امتناع ورزیدن
reest امتناع کردن
refusals ابا امتناع
refuse امتناع نپذیرفتن
refused امتناع نپذیرفتن
contumacy امتناع از حضوردردادگاه
rejcet امتناع کردن از
refusing امتناع نپذیرفتن
refusal ابا امتناع
abstains امتناع کردن
refuses امتناع نپذیرفتن
celibacy بی شوهری امتناع از ازدواج
forbore دست برداشت امتناع کرد
recusance سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
recusancy سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
right of stoppage in transitu حق امتناع از تسلیم مال التجاره در حال حمل برای فروشنده
stoppage in transitu حق استرداد جنس فروخته شده برای بایع حق امتناع ازتسلیم مال التجاره در حال حمل
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
achievable قابل وصول قابل تفریق
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
observable قابل مشاهده قابل گفتن
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
presumable قابل استنباط قابل استفاده
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible قابل درک قابل رویت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
solvable قابل حل
thorough paced قابل
acceptor قابل
qualified قابل
dissoluble قابل حل
incapable نا قابل
abler قابل
sensible قابل حس
soluble قابل حل
apt قابل
able قابل
good قابل
capable قابل
ablest قابل
dividable قابل تقسیم
exterminable قابل انقراض
dislikeable قابل تنفر
extensile قابل تعمیم
extensile قابل کشش
extensile قابل بسط
distillable قابل تقطیر
extensible قابل تمدید
dislikable قابل تنفر
extractible قابل استخراج
discussible قابل بحث
extractable قابل کشیدن
diffusible قابل انتشار
farmeble قابل اجاره
farmable قابل اجاره
dilatable قابل اتساع
diminishable قابل کاستن
dirigible قابل هدایت
discountable قابل کسر
discoverable قابل کشف
discriminable قابل تمیز
farmable قابل کشتکاری
faithworthy قابل اعتماد
extractive قابل کشیدن
discussable قابل بحث
explainable قابل شرح
expessible قابل فهماندن
eradicable قابل استیصال
exepandable قابل توسعه
executory قابل اجرا
executable قابل اجرا
erectile قابل نعوظ
erodible قابل سایش
erodible قابل فرسایش
evaporable قابل تبخیر
excludable قابل استثناء
exchangeable قابل مبادله
examinable قابل امتحان
exactable قابل مطالبه
exactable قابل تحمیل
enforcible قابل اجرا
eludible قابل گریز
effaceable قابل زدودن
expessible قابل بیان
expellable قابل اخراج
expansile قابل انبساط
expandable قابل انبساط
displaceable قابل تغییر
disputable قابل بحث
exhalable قابل تبخیر
livable قابل زندگی
exercisable قابل تمرین
distributable قابل توزیع
dubitable قابل تردید
effable قابل تغییر
evocable قابل احضار
inflexional قابل صرف
justiciable قابل دادرسی
kenspeckle قابل شناسایی
leviable قابل تحمیل
licensable قابل اجازه
limit of inflammability حد قابل اشتعال
limpsey قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
limsy قابل انحناء
livable قابل زیستن
judicable قابل قضاوت
irrigable قابل ابیاری
irrecusable غیر قابل رد
inhabitable قابل سکنی
inheritable قابل توارث
inoculable قابل تلقیح
inquirable قابل تحقیق
insurable قابل بیمه
interconvertible قابل تبدیل
investigable قابل رسیدگی
inventible قابل اختراع
inventible قابل جعل
livable قابل معاشرت
liveable قابل زیستن
mibeable قابل استخراج
minable قابل استخراج
mistakable قابل اشتباه
mobilizable قابل تجهیز
moot قابل بحث
moveable قابل تغییر
multipliable قابل تکثیر
multiplicable قابل تکثیر
namable قابل ذکر
merchantable قابل فروش
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زندگی
machinable قابل تراش
macroscopic قابل رویت
maintainable قابل نگاهداری
medicable قابل معالجه
meltable قابل ذوب
mentionable قابل ذکر
merchantable قابل معامله
nota bene قابل توجه
inflective قابل صرف
farmeble قابل کشتکاری
flege قابل پرواز
flightworthy قابل پرواز
flyable قابل پرواز
fordable قابل عبور
forfeitable قابل مجازات
forgeable قابل اهنگری
fortifiable قابل استحکام
fracturable قابل شکست
fracturable قابل انکسار
fleeceable قابل چیدن
fixed format قابل ثابت
fit to eat قابل خوردن
fathomable قابل پیمایش
fencible قابل دفاع
fermentable قابل تخمیر
fertilizable قابل باروری
fiduciary قابل اعتماد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com