Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
inoperable
غیر قابل جراحی
Other Matches
surgery
جراحی
surgeries
جراحی
surgeries
عمل جراحی
orthopedics
جراحی استخوان
surgical instruments
الات جراحی
surgeries
اتاق جراحی
surgical operation
عمل جراحی
surgical
مربوط به جراحی
surgical
وابسته به جراحی
the knife
چاقوی جراحی
surgically
از لحاظ جراحی
the knife
الت جراحی
surgical
عمل جراحی
neurosurgery
جراحی اعصاب
canula
لوله جراحی
surgery
اتاق جراحی
surgery
عمل جراحی
bougie
میل جراحی
psychosurgery
جراحی روانی
A surgical operation .
عمل جراحی
hysterotomy
جراحی رحم
plastic surgery
جراحی پلاستیک
raspatory
سوهان جراحی
aciurgy
عمل جراحی
postoperative
پس از عمل جراحی
operation
عمل جراحی
forceps
انبر جراحی
rhinoplasty
جراحی پیوندی بینی
operate
عمل جراحی کردن
surgeon's knot
گره بخیه جراحی
bistoury
چاقوی کوچک جراحی
plastic surgery
جراحی ترمیمی و زیبایی
catheter
میل جراحی بول
operating theatre
نمایشگاه عمل جراحی
abaptiston
اره جراحی مغز
ablator
الت بریدن در جراحی
operating theatres
نمایشگاه عمل جراحی
abaptistum
اره جراحی مغز
scalpels
چاقوی کوچک جراحی
gouge
اسکنه جراحی بزورستانی
gouged
اسکنه جراحی بزورستانی
gouges
اسکنه جراحی بزورستانی
forceps
انبر جراحی انبرک
gouging
اسکنه جراحی بزورستانی
scalpel
چاقوی کوچک جراحی
scalpels
باچاقوی جراحی بریدن
scalpel
باچاقوی جراحی بریدن
operates
عمل جراحی کردن
operated
عمل جراحی کردن
scrubbing
ضد عفونی برای عمل جراحی
interne
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
scrubs
ضد عفونی برای عمل جراحی
surgical
مربوط به امور پزشکی جراحی
thoracotomy
عمل جراحی شکافتن جدارسینه
swabs
سنبه جراحی گردوخاک گرفتن
swab
سنبه جراحی گردوخاک گرفتن
scrub
ضد عفونی برای عمل جراحی
probang
میله گلو پاک کن جراحی
scrubbed
ضد عفونی برای عمل جراحی
tonsillectomy
در اوردن لوزتین بوسیله عمل جراحی
emboly
یکنوع عمل جراحی مخصوص فتق
osteoplastic
وابسته به روش جراحی ترمیمی استخوان
pneumectomy
عمل جراحی وبرداشتن نسج ریه
psychosurgery
جراحی مغز جهت درمان بیماری روانی
face lifting
جراحی و از بین بردن چین وچرک صورت
hysterectomize
بوسیله عمل جراحی زهدان رادر اوردن
embolectomy
عمل جراحی برای دراوردن مانع جریان خون
vasectomy
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
vasectomies
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
achievable
قابل وصول قابل تفریق
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
sensible
قابل درک قابل رویت
stitched
بخیه جراحی بخیه زدن
stitch
بخیه جراحی بخیه زدن
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
operation
عمل جراحی عمل
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable
قابل
dissoluble
قابل حل
sensible
قابل حس
able
قابل
solvable
قابل حل
soluble
قابل حل
incapable
نا قابل
ablest
قابل
abler
قابل
acceptor
قابل
qualified
قابل
good
قابل
apt
قابل
thorough paced
قابل
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
eradicable
قابل استیصال
faithworthy
قابل اعتماد
examinable
قابل امتحان
executory
قابل اجرا
enforcible
قابل اجرا
kenspeckle
قابل شناسایی
limpsey
قابل انحناء
licensable
قابل اجازه
excludable
قابل استثناء
erectile
قابل نعوظ
justiciable
قابل دادرسی
evaporable
قابل تبخیر
exactable
قابل تحمیل
exchangeable
قابل مبادله
judicable
قابل قضاوت
irrigable
قابل ابیاری
evocable
قابل احضار
erodible
قابل فرسایش
irrecusable
غیر قابل رد
erodible
قابل سایش
executable
قابل اجرا
limpsy
قابل انحناء
discountable
قابل کسر
dirigible
قابل هدایت
diminishable
قابل کاستن
dilatable
قابل اتساع
diffusible
قابل انتشار
detonatable
قابل انفجار
livable
قابل زندگی
liveable
قابل زیستن
detachable bottom
کف قابل تفکیک
liveable
قابل معاشرت
liveable
قابل زندگی
machinable
قابل تراش
macroscopic
قابل رویت
detonable
قابل انفجار
maintainable
قابل نگاهداری
discoverable
قابل کشف
livable
قابل معاشرت
discriminable
قابل تمیز
eludible
قابل گریز
limsy
قابل انحناء
livable
قابل زیستن
effaceable
قابل زدودن
effable
قابل تغییر
dubitable
قابل تردید
dividable
قابل تقسیم
distributable
قابل توزیع
distillable
قابل تقطیر
exactable
قابل مطالبه
disputable
قابل بحث
displaceable
قابل تغییر
dislikeable
قابل تنفر
dislikable
قابل تنفر
discussible
قابل بحث
discussable
قابل بحث
determinable
قابل تعیین
imitable
قابل تقلید
inflamable
قابل اشتعال
inflective
قابل صرف
fusil
قابل ذوب
fungible
قابل تعویض
inflexional
قابل صرف
inhabitable
قابل سکنی
fracturable
قابل انکسار
fracturable
قابل شکست
fortifiable
قابل استحکام
forgeable
قابل اهنگری
forfeitable
قابل مجازات
fordable
قابل عبور
flyable
قابل پرواز
flightworthy
قابل پرواز
inheritable
قابل توارث
flege
قابل پرواز
fleeceable
قابل چیدن
inferible
قابل استنباط
fusile
قابل ذوب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com