Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 157 (7 milliseconds)
English	Persian
ill bred	غیر متمدن بد تربیت شده
Other Matches
well-bred	با تربیت تربیت شده
debonair	متمدن
civilized	متمدن
civilizing	متمدن شدن
civilises	متمدن شدن
civilizing	متمدن کردن
civilizes	متمدن کردن
civilize	متمدن شدن
civilize	متمدن کردن
impolite	غیر متمدن
civilises	متمدن کردن
semicivilized	نیمه متمدن
civilizes	متمدن شدن
uncivilized	غیر متمدن
civilising	متمدن کردن
civilised	متمدن کردن
civilised	متمدن شدن
sylvatic	غیر متمدن
civilising	متمدن شدن
urbanistic	شهر نشین متمدن
urbanist	شهر نشین متمدن
humanization	انسان پروری متمدن سازی
gentle	با تربیت
mannerliness	تربیت
pedagogy	تربیت
education	تربیت
true bred	با تربیت
gentler	با تربیت
gentlest	با تربیت
lowbred	بی تربیت
low bred	بی تربیت
blowzed	بی تربیت
caddish	بی تربیت
churl	بی تربیت
genteelness	تربیت
randy	بی تربیت
gentrice	تربیت
good breeding	تربیت
half bred	بی تربیت
ill bred	بی تربیت
impolite	بی تربیت
chuff	بی تربیت
ill mannered	بی تربیت
bearish	بی تربیت
unmannerly	بی تربیت
barbarous	بی تربیت
ill-bred	بی تربیت
nurturing	تربیت
nurtures	تربیت
nurtured	تربیت
nurture	تربیت
manner	تربیت
cultivation	تربیت
uncivil	بی تربیت
gentry	تربیت
mannerless	بی تربیت
upbringing	تربیت
unpolished	بی تربیت
well bred	با تربیت
grossest	بی تربیت
uncivilly	بی تربیت
grossing	بی تربیت
grosses	بی تربیت
grossed	بی تربیت
grosser	بی تربیت
gross	بی تربیت
educate	تربیت کردن
genteely	از روی تربیت
give lessons	تربیت کردن
fish culture	تربیت ماهی
teacher training	تربیت معلم
undisiplined	تربیت نشده
carl	ادم بی تربیت
instruct	تربیت کردن
teach	تربیت کردن
train [teach]	تربیت کردن
reeducation	تربیت مجدد
rudesby	ادم بی تربیت
steerage	اداره تربیت
to bring up	تربیت کردن
hoyden	روستایی بی تربیت
trainable	تربیت پذیر
accomplished	تربیت شده
train	تربیت کردن
boors	ادم بی تربیت
boor	ادم بی تربیت
abetting	تربیت کردن
trained	تربیت کردن
trains	تربیت کردن
educating	تربیت کردن
education	تعلیم و تربیت
cad	ادم بی تربیت
educates	تربیت کردن
cads	ادم بی تربیت
educative	تربیت امیز
physical education	تربیت بدنی
schooling	تربیت اسب
schools	تربیت اسب
cultured	تربیت شده
educate	تربیت کردن
abet	تربیت کردن
abets	تربیت کردن
abetted	تربیت کردن
genteel	تربیت شده
made	تربیت شده
rearing	تربیت کردن
school	تربیت اسب
reared	تربیت کردن
an a woman	زن تربیت شده
rear	تربیت کردن
rears	تربیت کردن
underbred	نااصل زاده بی تربیت
schools	تادیب یا تربیت کردن
school	تادیب یا تربیت کردن
zootechnical	وابسته به فن تربیت حیوانات
educationally	از راه تعلیم و تربیت
ineducable	غیر قابل تربیت
manege	محل تربیت اسب
housebroken	حیوان تربیت شده
disciplinary	تادیبی وابسته به تربیت
motor education	تعلیم و تربیت حرکتی
culture of bees	پرورش یا تربیت زنبور
computer based training	تربیت مبتنی بر کامپیوتر
aviculture	تربیت مرغ مرغداری
correctional institution	کانون اصلاح و تربیت
gentry	مردمان محترم و با تربیت اصالت
highbred	دارای تربیت یانجابت خانوادگی
civility	نجابت ورفتار خوب تربیت
carle	شخص پست ادم بی تربیت
reclaim animal	حیوانات وحشی تربیت شده
zootechny	روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechnics	روش تربیت ورام کردن جانوران
trainable mentally retarded	عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
manege	مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
thorough paced	بهمه جور قدم تربیت شده
wcce	کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
the churach built him up	کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
falconry	تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
espalier	چوب بندی برای تربیت نهال میوه
espalir	چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
zootechnician	کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
coach dog	یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
dressage	حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
halterbreak	کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
probation	کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
reeducate	دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
undisciplined	تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
breeds	تولید کردن تربیت کردن
breed	تولید کردن تربیت کردن
disciplining	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com