English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 55 (7 milliseconds)
English Persian
unapt غیر متناسب
Search result with all words
commensurate متناسب
eurhythmic متناسب
in proportion متناسب
proportionable متناسب
proportionate متناسب
proportionate فراخور متناسب کردن
suit منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suited منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suits منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
pro rata متناسب
queue ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queued ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queueing ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queues ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
harmonised متناسب بودن
harmonises متناسب بودن
harmonising متناسب بودن
harmonize متناسب بودن
harmonized متناسب بودن
harmonizes متناسب بودن
harmonizing متناسب بودن
proportion متناسب کردن متقارن کردن
proportions متناسب کردن متقارن کردن
proportional متناسب
acceleration principle براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
actinoelectric اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
amplidyne ژنراتور دی سی که ولتاژخروجی ان با تغییرات تحریک میدان متناسب است
applicative متناسب
appropriated technology تکنولوژی متناسب
best economy mixture نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
best power mixture نسبت متناسب مخلوط سوخت و هوا برای حصول حداکثرقدرت
coapt باهم متناسب شدن
commensurateness متناسب کردن تناسب
comproportionation ترکیب متناسب
coordinative متناسب سازنده
coordinate متناسب کردن
coordinate متناسب یا هماهنگ کردن
differentiating cicuit مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
differentiator وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
hook's law تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
mismatch متناسب نبودن ناجور بودن
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
propor tionably بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
proportionably بطور متناسب یا با قرینه
proportional pie graph نمودار گرد متناسب
proportionment متناسب سازی
proprotionable متناسب
reddendo singula singulis الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
symmetric متناسب
tubbable متناسب برای لوله یا تغاریابشکه
well proportioned با تناسب متناسب موزون
up to par/scratch/snuff/the mark <idiom> متناسب با استاندارد طبیعی
harmonic division طبقه بندی متناسب
harmonic proportion طبقه بندی متناسب
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com