English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (8 milliseconds)
English Persian
vile فاسد بداخلاق
viler فاسد بداخلاق
vilest فاسد بداخلاق
Other Matches
to be corrupt to the bones <idiom> تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
spoiled فاسد کردن فاسد شدن
spoil فاسد کردن فاسد شدن
spoiling فاسد کردن فاسد شدن
spoils فاسد کردن فاسد شدن
licentious بداخلاق
book بداخلاق
ill humored بداخلاق
bad بداخلاق
dissolute بداخلاق
ill natured بداخلاق عبوس
acid بداخلاق بدجنسی
acids بداخلاق بدجنسی
brat بچه بداخلاق و لوس
brats بچه بداخلاق و لوس
abandoned فاسد
roue فاسد
peat زن فاسد
reprobatory فاسد
reprobate فاسد
reechy فاسد
sinister فاسد
immoral فاسد
gamey فاسد
gamy فاسد
perverse فاسد
peccant فاسد
rammish فاسد
defective فاسد
rantipole فاسد
putrid فاسد
villainous فاسد
corrupting فاسد
corrupted فاسد
corrupt فاسد
spoilt فاسد
rotten فاسد
reprobates فاسد
vicious فاسد
untoward فاسد
corrupts فاسد
dissolute فاسد
sedition فاسد
depraved فاسد
irregular فاسد
foxed فاسد شده
degenerative فاسد کننده
addle گندیده فاسد
addle فاسد کردن
addle فاسد شدن
to be spoiled فاسد شدن
to be off [British E] فاسد شدن
depraver فاسد کننده
imperishable فاسد نشدنی
harlot فاسد الاخلاق
harlots فاسد الاخلاق
perishable فاسد شدنی
incorruptible فاسد نشدنی
cankery فاسد کننده
decomposable فاسد شدنی
deprave فاسد کردن
rankly بطور فاسد
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
spoiler فاسد سازنده
to go to the bad فاسد شدن
tainted فاسد دارایکیفیتپائین
vendible پولکی فاسد
love alce ادم فاسد
invalid sale بیع فاسد
to be off [British E] فاسد کردن
putrefactive فاسد کننده
fox wood چوب فاسد
to be spoiled فاسد کردن
incorruptness فاسد نشدگی
indecomposable فاسد نشدنی
invalid contract عقد فاسد
vendable پولکی فاسد
vitiate فاسد کردن
vitiating فاسد شدن
ruin فاسد کردن
invalids نامعتبر فاسد
invalid نامعتبر فاسد
rotters ادم فاسد
rotter ادم فاسد
ruining فاسد کردن
viciously بطور فاسد
spoil فاسد کردن
vitiating فاسد کردن
vitiate فاسد شدن
vitiated فاسد کردن
vitiated فاسد شدن
spoils فاسد کردن
vitiates فاسد کردن
spoiling فاسد کردن
vitiates فاسد شدن
spoiled فاسد کردن
ruins فاسد کردن
corrupts فاسد کردن
disintegrate فاسد شدن
corrupt فاسد کردن
highs اندکی فاسد
highest اندکی فاسد
high اندکی فاسد
raking بد اخلاق فاسد
heretic فاسد العقیده
heretics فاسد العقیده
corrosive فاسد کننده
rakes بد اخلاق فاسد
rake بد اخلاق فاسد
erodes فاسد شدن
corrupted فاسد کردن
eroding فاسد شدن
disintegrates فاسد شدن
disintegrating فاسد شدن
corrupting فاسد کردن
eroded فاسد شدن
erode فاسد شدن
The decay of the teeth . فاسد شده دندانها
scurvied دارای خون فاسد
you will spoil the child بچه را فاسد خواهیدکرد
morbidly بطور ناخوشی یا فاسد
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
putridly بطور گندیده یا فاسد
perishable goods کالاهای فاسد شدنی
inquinate فاسد یا پلید کردن
deteriorating supplies تدارکات فاسد شدنی
consumable stores مواد فاسد شدنی
rancid باد خورده فاسد
perishable کالای فاسد شدنی
putrefied پوسیدن فاسد شدن
perishable کالای فاسد شونده
deteriorating supplies اماد فاسد شدنی
putrefy پوسیدن فاسد شدن
maladies فاسد شدگی بیماری
putrefies پوسیدن فاسد شدن
malady فاسد شدگی بیماری
putrefying پوسیدن فاسد شدن
decayed فاسد شدن تنزل کردن
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
crumblings فاسد شده زوال یافته
decay فاسد شدن تنزل کردن
ruining از بین رفتن فاسد شدن
putrescine ماده سمی در گوشت فاسد
decaying فاسد شدن تنزل کردن
decays فاسد شدن تنزل کردن
ruin از بین رفتن فاسد شدن
Her morals are corruted . اخلاقش فاسد شده است
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
ruins از بین رفتن فاسد شدن
antimateriel agent عامل مخصوص فاسد کردن اماد
gangrene فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
to have gone off [British E] فاسد شدن [غذا] [اصطلاح روزمره]
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
necrotic دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
cankerous وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
leaker گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
duff سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
The rotten apple injures its neigbours. <proverb> یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
gamy دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
gamey دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
sepsis مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
Best before: تا این تاریخ مصرف شود : [برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
To go bad . To rot . To spoilt . خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
tainting ملوث کردن فاسد کردن
taint ملوث کردن فاسد کردن
taints ملوث کردن فاسد کردن
worm eaten سوراخ شده فاسد شده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
dry rot پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
go off اب شدن فاسد شدن
perishable goods کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com