Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
gangrene
فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
Other Matches
mercantilists
مرکانتیلیست ها اقتصاددانانی که معتقد بودندرفاه اقتصادی یک کشور دراثر بوجود امدن مازاد در ترازپرداختها و تراکم طلا وسایرفلزات گرانقیمت افزایش می یابد
dry rot
پوسیدگی
[خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
i am p to know him
بوجود او افتخار می کنم بوجود او سرافراز یا مفتخرم
gangrene
قانقاریا
gangrenous
مبتلا به قانقاریا
to be corrupt to the bones
<idiom>
تا مغز استخوان فاسد بودن
[کسی که ذاتا فاسد است]
ply yarn
نخ چندلا
[در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
nep
پرز
[تل]
[گلوله ای کوچک از الیاف که در سطح پارچه یا فرش بوجود می آید. این عارضه هنگامی که الیاف طول بلندتری داشته باشند به علت پیچ خوردن آنها به یکدیگر بوجود می آید.]
spoiling
فاسد کردن فاسد شدن
spoils
فاسد کردن فاسد شدن
spoil
فاسد کردن فاسد شدن
spoiled
فاسد کردن فاسد شدن
To bring into existence .
بوجود آوردن
make
بوجود اوردن
makes
بوجود اوردن
give brith to
بوجود اوردن
give birth to
بوجود اوردن
To come into existence .
بوجود آمدن
zygote
بوجود اید
zygotic
بوجود اید
begat
بوجود اوردن
regenarate
از نو بوجود اورنده
arising
بوجود اوردن برامدن
vampirism
اعتقاد بوجود vampire
self born
از خود بوجود امده
arises
بوجود اوردن برامدن
father
موجد بوجود اوردن
fathered
موجد بوجود اوردن
fathering
موجد بوجود اوردن
inchoate
تازه بوجود امده
fathers
موجد بوجود اوردن
arise
بوجود اوردن برامدن
to procreate an heir
وارثی بوجود اوردن
ingenerate
احداث کردن بوجود اوردن
inbreed
موجب شدن بوجود اوردن
generate
بوجود اوردن تناسل کردن
triune
اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
begets
بوجود اوردن ایجاد کردن
begetting
بوجود اوردن ایجاد کردن
generating
بوجود اوردن تناسل کردن
generates
بوجود اوردن تناسل کردن
beget
بوجود اوردن ایجاد کردن
generated
بوجود اوردن تناسل کردن
masculinize
شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
make good
<idiom>
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
theorizing
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorised
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
churn
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
plastics
مواد مصنوعی که عمدتا ازترکیب پلیمرها بوجود می ایند
churned
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
efflore scence
قشر سفید رنگی که در سطح بتن بوجود میاید
electrostatic charge
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
gametocyte
سلولی که تقسیم شده و از ان سلول جنسی بوجود میاید
copper mordant
دندانه سولفات مس جهت بوجود آوردن رنگ سبز
churns
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
corrupts
فاسد
defective
فاسد
corrupting
فاسد
abandoned
فاسد
immoral
فاسد
villainous
فاسد
irregular
فاسد
gamy
فاسد
dissolute
فاسد
depraved
فاسد
peat
زن فاسد
perverse
فاسد
reprobate
فاسد
roue
فاسد
reprobatory
فاسد
peccant
فاسد
vicious
فاسد
reechy
فاسد
spoilt
فاسد
rantipole
فاسد
putrid
فاسد
reprobates
فاسد
rammish
فاسد
corrupted
فاسد
corrupt
فاسد
gamey
فاسد
sinister
فاسد
rotten
فاسد
untoward
فاسد
sedition
فاسد
vitiates
فاسد کردن
vitiated
فاسد کردن
vitiates
فاسد شدن
vitiating
فاسد شدن
ruin
فاسد کردن
vitiated
فاسد شدن
ruining
فاسد کردن
fox wood
چوب فاسد
ruins
فاسد کردن
vitiating
فاسد کردن
putrefactive
فاسد کننده
depraver
فاسد کننده
deprave
فاسد کردن
eroding
فاسد شدن
erodes
فاسد شدن
eroded
فاسد شدن
disintegrates
فاسد شدن
disintegrating
فاسد شدن
incorruptness
فاسد نشدگی
indecomposable
فاسد نشدنی
invalid contract
عقد فاسد
invalid sale
بیع فاسد
love alce
ادم فاسد
invalids
نامعتبر فاسد
invalid
نامعتبر فاسد
rankly
بطور فاسد
spoil
فاسد کردن
spoiled
فاسد کردن
spoiling
فاسد کردن
spoils
فاسد کردن
vitiate
فاسد کردن
vitiate
فاسد شدن
erode
فاسد شدن
spoiler
فاسد سازنده
harlots
فاسد الاخلاق
rotter
ادم فاسد
rotters
ادم فاسد
incorruptible
فاسد نشدنی
to be spoiled
فاسد شدن
raking
بد اخلاق فاسد
rakes
بد اخلاق فاسد
vendible
پولکی فاسد
vendable
پولکی فاسد
rake
بد اخلاق فاسد
perishable
فاسد شدنی
to be off
[British E]
فاسد شدن
viciously
بطور فاسد
corrupts
فاسد کردن
corrupting
فاسد کردن
harlot
فاسد الاخلاق
highs
اندکی فاسد
highest
اندکی فاسد
high
اندکی فاسد
imperishable
فاسد نشدنی
Adegenerate ( decadent ) race .
نژاد فاسد
to be spoiled
فاسد کردن
corrupt
فاسد کردن
corrupted
فاسد کردن
to be off
[British E]
فاسد کردن
vile
فاسد بداخلاق
tainted
فاسد دارایکیفیتپائین
heretic
فاسد العقیده
cankery
فاسد کننده
heretics
فاسد العقیده
corrosive
فاسد کننده
addle
گندیده فاسد
to go to the bad
فاسد شدن
foxed
فاسد شده
decomposable
فاسد شدنی
viler
فاسد بداخلاق
disintegrate
فاسد شدن
vilest
فاسد بداخلاق
degenerative
فاسد کننده
addle
فاسد شدن
addle
فاسد کردن
jells
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
gelling
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
apomict
کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
gel
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
gelled
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
gels
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
jelled
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
jelling
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
putridly
بطور گندیده یا فاسد
putrefied
پوسیدن فاسد شدن
malady
فاسد شدگی بیماری
putrefies
پوسیدن فاسد شدن
putrefy
پوسیدن فاسد شدن
morbidly
بطور ناخوشی یا فاسد
nonperishable items
اقلام فاسد نشدنی
perishable goods
کالاهای فاسد شدنی
maladies
فاسد شدگی بیماری
putrefying
پوسیدن فاسد شدن
inquinate
فاسد یا پلید کردن
you will spoil the child
بچه را فاسد خواهیدکرد
perishable
کالای فاسد شونده
deteriorating supplies
تدارکات فاسد شدنی
The decay of the teeth .
فاسد شده دندانها
deteriorating supplies
اماد فاسد شدنی
rancid
باد خورده فاسد
perishable
کالای فاسد شدنی
scurvied
دارای خون فاسد
consumable stores
مواد فاسد شدنی
bump
حالتی در پرواز که هنگام افزایش ناگهانی سرعت افقی باد بوجود می اید
bomb cemetery
محل تجمع بمبهای فاسد
crumblings
فاسد شده زوال یافته
decay
فاسد شدن تنزل کردن
decayed
فاسد شدن تنزل کردن
putrescine
ماده سمی در گوشت فاسد
decaying
فاسد شدن تنزل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com