Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (8 milliseconds)
English
Persian
The decay of the teeth .
فاسد شده دندانها
Other Matches
to be corrupt to the bones
<idiom>
تا مغز استخوان فاسد بودن
[کسی که ذاتا فاسد است]
teeth
دندانها
dentition
ساختمان دندانها
diastema
شکاف یا فاصله میان دندانها
teethridge
برجستگی استخوان فک که حفرههای دندانها بر ان قراردارد
periodontal
واقع دراطراف دندان یا دندانها ضریع دندانی
spoiled
فاسد کردن فاسد شدن
spoil
فاسد کردن فاسد شدن
spoiling
فاسد کردن فاسد شدن
spoils
فاسد کردن فاسد شدن
abandoned
فاسد
rammish
فاسد
villainous
فاسد
perverse
فاسد
depraved
فاسد
irregular
فاسد
peat
زن فاسد
sinister
فاسد
rantipole
فاسد
defective
فاسد
reprobatory
فاسد
reechy
فاسد
roue
فاسد
immoral
فاسد
dissolute
فاسد
corrupts
فاسد
rotten
فاسد
reprobates
فاسد
reprobate
فاسد
putrid
فاسد
vicious
فاسد
gamey
فاسد
gamy
فاسد
spoilt
فاسد
corrupt
فاسد
sedition
فاسد
corrupting
فاسد
peccant
فاسد
corrupted
فاسد
untoward
فاسد
vendible
پولکی فاسد
vendable
پولکی فاسد
to go to the bad
فاسد شدن
perishable
فاسد شدنی
heretic
فاسد العقیده
incorruptible
فاسد نشدنی
imperishable
فاسد نشدنی
corrosive
فاسد کننده
harlots
فاسد الاخلاق
harlot
فاسد الاخلاق
foxed
فاسد شده
spoiler
فاسد سازنده
viler
فاسد بداخلاق
incorruptness
فاسد نشدگی
invalid contract
عقد فاسد
invalid sale
بیع فاسد
love alce
ادم فاسد
fox wood
چوب فاسد
putrefactive
فاسد کننده
depraver
فاسد کننده
vile
فاسد بداخلاق
decomposable
فاسد شدنی
deprave
فاسد کردن
rankly
بطور فاسد
cankery
فاسد کننده
addle
فاسد شدن
addle
فاسد کردن
addle
گندیده فاسد
degenerative
فاسد کننده
vilest
فاسد بداخلاق
indecomposable
فاسد نشدنی
rakes
بد اخلاق فاسد
to be spoiled
فاسد شدن
to be off
[British E]
فاسد کردن
to be spoiled
فاسد کردن
invalid
نامعتبر فاسد
invalids
نامعتبر فاسد
spoil
فاسد کردن
spoiled
فاسد کردن
rotters
ادم فاسد
rotter
ادم فاسد
viciously
بطور فاسد
raking
بد اخلاق فاسد
high
اندکی فاسد
highest
اندکی فاسد
highs
اندکی فاسد
to be off
[British E]
فاسد شدن
corrupt
فاسد کردن
corrupted
فاسد کردن
corrupting
فاسد کردن
rake
بد اخلاق فاسد
corrupts
فاسد کردن
spoiling
فاسد کردن
spoils
فاسد کردن
vitiate
فاسد کردن
Adegenerate ( decadent ) race .
نژاد فاسد
disintegrate
فاسد شدن
disintegrates
فاسد شدن
disintegrating
فاسد شدن
erode
فاسد شدن
eroded
فاسد شدن
erodes
فاسد شدن
eroding
فاسد شدن
tainted
فاسد دارایکیفیتپائین
heretics
فاسد العقیده
ruins
فاسد کردن
ruining
فاسد کردن
vitiating
فاسد کردن
vitiates
فاسد کردن
vitiated
فاسد شدن
vitiating
فاسد شدن
vitiated
فاسد کردن
vitiate
فاسد شدن
ruin
فاسد کردن
vitiates
فاسد شدن
you will spoil the child
بچه را فاسد خواهیدکرد
morbidly
بطور ناخوشی یا فاسد
nonperishable items
اقلام فاسد نشدنی
scurvied
دارای خون فاسد
putridly
بطور گندیده یا فاسد
perishable goods
کالاهای فاسد شدنی
inquinate
فاسد یا پلید کردن
putrefied
پوسیدن فاسد شدن
putrefies
پوسیدن فاسد شدن
putrefy
پوسیدن فاسد شدن
putrefying
پوسیدن فاسد شدن
rancid
باد خورده فاسد
maladies
فاسد شدگی بیماری
malady
فاسد شدگی بیماری
perishable
کالای فاسد شونده
perishable
کالای فاسد شدنی
deteriorating supplies
اماد فاسد شدنی
consumable stores
مواد فاسد شدنی
deteriorating supplies
تدارکات فاسد شدنی
ruins
از بین رفتن فاسد شدن
spoilsman
تباه کننده فاسد سازنده
Her morals are corruted .
اخلاقش فاسد شده است
ruin
از بین رفتن فاسد شدن
ruining
از بین رفتن فاسد شدن
bomb cemetery
محل تجمع بمبهای فاسد
crumblings
فاسد شده زوال یافته
putrescine
ماده سمی در گوشت فاسد
decay
فاسد شدن تنزل کردن
decayed
فاسد شدن تنزل کردن
decaying
فاسد شدن تنزل کردن
decays
فاسد شدن تنزل کردن
gangrene
فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
To decay . To go bad .
فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
weather beaten
در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
leaker
گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
antimateriel agent
عامل مخصوص فاسد کردن اماد
to have gone off
[British E]
فاسد شدن
[غذا]
[اصطلاح روزمره]
necrotic
دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
fixed supply
ذخیره معین کالای فاسد شدنی
cankerous
وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
to languish
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
duff
سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
durable goods
کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
The rotten apple injures its neigbours.
<proverb>
یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
How do I notice when the meat is off?
چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
gamey
دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
sepsis
مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
gamy
دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
Best before:
تا این تاریخ مصرف شود :
[برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
To go bad . To rot . To spoilt .
خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
taints
ملوث کردن فاسد کردن
taint
ملوث کردن فاسد کردن
worm eaten
سوراخ شده فاسد شده
tainting
ملوث کردن فاسد کردن
dry rot
پوسیدگی
[خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
go off
اب شدن فاسد شدن
perishable goods
کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com