Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
maladies	فاسد شدگی بیماری
malady	فاسد شدگی بیماری
Other Matches
to be corrupt to the bones <idiom>	تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
gelation	بسته شدگی سفت شدگی
spoiled	فاسد کردن فاسد شدن
spoiling	فاسد کردن فاسد شدن
spoil	فاسد کردن فاسد شدن
spoils	فاسد کردن فاسد شدن
sequela	بیماری ناشی از بیماری دیگر
imminution	کم شدگی باریک شدگی
geniculation	خم شدگی
neck	نخ شدگی
necks	نخ شدگی
embeddeness	حک شدگی
bottling	نخ شدگی
the mast has raked	کج شدگی
erection	شق شدگی
erections	شق شدگی
dostortion	کج شدگی
depressions	کم شدگی
depression	کم شدگی
depraved	فاسد
gamy	فاسد
abandoned	فاسد
gamey	فاسد
irregular	فاسد
peat	زن فاسد
villainous	فاسد
putrid	فاسد
perverse	فاسد
peccant	فاسد
defective	فاسد
dissolute	فاسد
corrupts	فاسد
vicious	فاسد
rantipole	فاسد
reechy	فاسد
reprobatory	فاسد
roue	فاسد
immoral	فاسد
untoward	فاسد
sinister	فاسد
spoilt	فاسد
sedition	فاسد
rammish	فاسد
reprobate	فاسد
corrupting	فاسد
corrupted	فاسد
corrupt	فاسد
rotten	فاسد
reprobates	فاسد
erasure	پاک شدگی
hybridization	هیبرید شدگی
gasification	تبخیر شدگی
distotion factor	ضریب کج شدگی
incalescence	گرم شدگی
eviration	هذیان زن شدگی
expunction	پاک شدگی
expurgation	پاک شدگی
homogenization	هم جنس شدگی
fixedness	تثبیت شدگی
gelidity	بسته شدگی
fading	محو شدگی
flocculence	قلنبه شدگی
dilution	رقیق شدگی
diminution	کم شدگی تحقیر
desuetude	موقوف شدگی
acetification	ترش شدگی
blot	پاک شدگی
blots	پاک شدگی
blotted	پاک شدگی
blotting	پاک شدگی
petrification	سنگ شدگی
hardening	سفت شدگی
shrinkage	چروک شدگی
locking	قفل شدگی
shortening	کوتاه شدگی
elongation	دراز شدگی
smelting	ذوب شدگی
pucker	جمع شدگی
puckered	جمع شدگی
puckering	جمع شدگی
puckers	جمع شدگی
crookedness	انحناء و کج شدگی
concretion	سفت شدگی
damnation	لعنت شدگی
comminution	خرد شدگی
coagulation	دلمه شدگی
detruncation	کوتاه شدگی
carburization	پودر شدگی
bronchocele	بزرگ شدگی
intensification	افزون شدگی
sclerosis	سخت شدگی
polarization	قطبی شدگی
sprain	رگ برگ شدگی
spraining	رگ برگ شدگی
sprains	رگ برگ شدگی
depression	گود شدگی
tight coupling	جفت شدگی
depressions	گود شدگی
expulsion	بیرون شدگی
expulsions	بیرون شدگی
sprained	رگ برگ شدگی
leakage	فاش شدگی
leakages	فاش شدگی
contraction	جمع شدگی
contractions	جمع شدگی
translocation	جابجا شدگی
congestion	جمع شدگی
narrowing	تنگ شدگی
conglomeration	گلوه شدگی
conglomerations	گلوه شدگی
offset	دوخم شدگی
offsetting	دوخم شدگی
diffusion	پخش شدگی
recvrvature	دولا شدگی
purler	پرت شدگی از سر
pulverization	خرد شدگی
puchery	جمع شدگی
scleriasis	سفت شدگی
petrifaction	سنگ شدگی
strobilation	باریک شدگی
turn over	واژگون شدگی
occlusion	جفت شدگی
liquescence	مایع شدگی
acceptability	قبول شدگی
lateral yield	له شدگی جانبی
invagination	غلاف شدگی
flagginess	ول شدگی اویختگی
dispersion	پخش شدگی
nigrescence	سیاه شدگی
coupling	جفت شدگی
necking	باریک شدگی
pairing	جفت شدگی
scarlet	سرخ شدگی
encrustations	دلمه شدگی
encrustation	دلمه شدگی
occlusion	بسته شدگی
removal	جدا شدگی
choking	اب بند شدگی
paralysation	فلج شدگی
tainted	فاسد دارایکیفیتپائین
viler	فاسد بداخلاق
vile	فاسد بداخلاق
degenerative	فاسد کننده
imperishable	فاسد نشدنی
indecomposable	فاسد نشدنی
incorruptness	فاسد نشدگی
incorruptible	فاسد نشدنی
perishable	فاسد شدنی
rankly	بطور فاسد
invalid contract	عقد فاسد
vilest	فاسد بداخلاق
love alce	ادم فاسد
to be spoiled	فاسد شدن
vendable	پولکی فاسد
vendible	پولکی فاسد
to be off [British E]	فاسد کردن
putrefactive	فاسد کننده
decomposable	فاسد شدنی
deprave	فاسد کردن
to go to the bad	فاسد شدن
Adegenerate ( decadent ) race .	نژاد فاسد
to be off [British E]	فاسد شدن
spoiler	فاسد سازنده
addle	گندیده فاسد
fox wood	چوب فاسد
to be spoiled	فاسد کردن
invalid sale	بیع فاسد
addle	فاسد کردن
addle	فاسد شدن
cankery	فاسد کننده
depraver	فاسد کننده
eroding	فاسد شدن
rotter	ادم فاسد
viciously	بطور فاسد
corrupts	فاسد کردن
disintegrating	فاسد شدن
spoil	فاسد کردن
corrupted	فاسد کردن
disintegrates	فاسد شدن
corrupt	فاسد کردن
disintegrate	فاسد شدن
rotters	ادم فاسد
invalids	نامعتبر فاسد
heretic	فاسد العقیده
heretics	فاسد العقیده
corrosive	فاسد کننده
erodes	فاسد شدن
vitiate	فاسد کردن
eroded	فاسد شدن
foxed	فاسد شده
erode	فاسد شدن
invalid	نامعتبر فاسد
spoiled	فاسد کردن
highs	اندکی فاسد
highest	اندکی فاسد
vitiate	فاسد شدن
ruin	فاسد کردن
vitiating	فاسد شدن
vitiated	فاسد کردن
vitiated	فاسد شدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com