English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (8 milliseconds)
English Persian
incorruptness فاسد نشدگی
Other Matches
inflexibility کج نشدگی
inviolacy بی حرمت نشدگی
inviolacy نقض نشدگی مصونیت
to be corrupt to the bones <idiom> تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
spoiled فاسد کردن فاسد شدن
spoiling فاسد کردن فاسد شدن
spoil فاسد کردن فاسد شدن
spoils فاسد کردن فاسد شدن
peat زن فاسد
depraved فاسد
corrupted فاسد
perverse فاسد
irregular فاسد
immoral فاسد
villainous فاسد
reprobatory فاسد
abandoned فاسد
untoward فاسد
peccant فاسد
rammish فاسد
defective فاسد
reprobates فاسد
rantipole فاسد
reechy فاسد
dissolute فاسد
spoilt فاسد
putrid فاسد
gamey فاسد
sinister فاسد
vicious فاسد
reprobate فاسد
rotten فاسد
gamy فاسد
corrupt فاسد
sedition فاسد
corrupts فاسد
roue فاسد
corrupting فاسد
addle فاسد شدن
cankery فاسد کننده
addle فاسد کردن
deprave فاسد کردن
addle گندیده فاسد
degenerative فاسد کننده
foxed فاسد شده
harlot فاسد الاخلاق
harlots فاسد الاخلاق
imperishable فاسد نشدنی
incorruptible فاسد نشدنی
perishable فاسد شدنی
vile فاسد بداخلاق
viler فاسد بداخلاق
vilest فاسد بداخلاق
decomposable فاسد شدنی
depraver فاسد کننده
tainted فاسد دارایکیفیتپائین
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
to be spoiled فاسد کردن
to be off [British E] فاسد کردن
to be spoiled فاسد شدن
vendible پولکی فاسد
vendable پولکی فاسد
putrefactive فاسد کننده
fox wood چوب فاسد
indecomposable فاسد نشدنی
invalid contract عقد فاسد
invalid sale بیع فاسد
love alce ادم فاسد
rankly بطور فاسد
spoiler فاسد سازنده
to go to the bad فاسد شدن
to be off [British E] فاسد شدن
vitiate فاسد کردن
ruin فاسد کردن
invalid نامعتبر فاسد
rotters ادم فاسد
rotter ادم فاسد
viciously بطور فاسد
invalids نامعتبر فاسد
ruining فاسد کردن
corrupts فاسد کردن
vitiating فاسد شدن
vitiating فاسد کردن
vitiates فاسد شدن
vitiate فاسد شدن
spoils فاسد کردن
vitiated فاسد کردن
spoiling فاسد کردن
vitiated فاسد شدن
spoiled فاسد کردن
vitiates فاسد کردن
spoil فاسد کردن
ruins فاسد کردن
corrosive فاسد کننده
eroding فاسد شدن
corrupt فاسد کردن
highs اندکی فاسد
highest اندکی فاسد
high اندکی فاسد
heretic فاسد العقیده
raking بد اخلاق فاسد
rakes بد اخلاق فاسد
heretics فاسد العقیده
rake بد اخلاق فاسد
corrupted فاسد کردن
erodes فاسد شدن
disintegrate فاسد شدن
disintegrates فاسد شدن
disintegrating فاسد شدن
corrupting فاسد کردن
erode فاسد شدن
eroded فاسد شدن
scurvied دارای خون فاسد
morbidly بطور ناخوشی یا فاسد
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
perishable goods کالاهای فاسد شدنی
you will spoil the child بچه را فاسد خواهیدکرد
putridly بطور گندیده یا فاسد
The decay of the teeth . فاسد شده دندانها
inquinate فاسد یا پلید کردن
deteriorating supplies اماد فاسد شدنی
perishable کالای فاسد شدنی
perishable کالای فاسد شونده
consumable stores مواد فاسد شدنی
putrefies پوسیدن فاسد شدن
putrefy پوسیدن فاسد شدن
deteriorating supplies تدارکات فاسد شدنی
rancid باد خورده فاسد
putrefying پوسیدن فاسد شدن
malady فاسد شدگی بیماری
putrefied پوسیدن فاسد شدن
maladies فاسد شدگی بیماری
decayed فاسد شدن تنزل کردن
decay فاسد شدن تنزل کردن
ruining از بین رفتن فاسد شدن
ruin از بین رفتن فاسد شدن
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
decaying فاسد شدن تنزل کردن
decays فاسد شدن تنزل کردن
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
putrescine ماده سمی در گوشت فاسد
crumblings فاسد شده زوال یافته
Her morals are corruted . اخلاقش فاسد شده است
ruins از بین رفتن فاسد شدن
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
gangrene فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
antimateriel agent عامل مخصوص فاسد کردن اماد
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
leaker گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
necrotic دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
to have gone off [British E] فاسد شدن [غذا] [اصطلاح روزمره]
cankerous وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
duff سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
The rotten apple injures its neigbours. <proverb> یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
gamy دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
gamey دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
sepsis مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
Best before: تا این تاریخ مصرف شود : [برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
To go bad . To rot . To spoilt . خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
taint ملوث کردن فاسد کردن
tainting ملوث کردن فاسد کردن
taints ملوث کردن فاسد کردن
worm eaten سوراخ شده فاسد شده
dry rot پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
go off اب شدن فاسد شدن
perishable goods کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com