English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (6 milliseconds)
English Persian
successive intervals فاصلههای متوالی
Other Matches
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
equal appearing intervals فاصلههای یکسان نما
method of equal appearing intervals روش فاصلههای یکسان نما
floating fender زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
continuously set vector عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
consecutive متوالی
succedaneous متوالی
consecutive <adj.> متوالی
successive <adj.> متوالی
sequential <adj.> متوالی
hand running متوالی
successive متوالی
continuous متوالی
sequential پی در پی متوالی
sequential متوالی
series متوالی
uninterrupted متوالی
thudded ضربههای متوالی
thud ضربههای متوالی
succedent متاخر متوالی
doubled دواسترایک متوالی
successive متوالی مسلسل
double دواسترایک متوالی
Successive Approximation تقریب متوالی
sequence control کنترل متوالی
sequence checking کنترل متوالی
successive objective هدفهای متوالی
continuous error خطای متوالی
continuous data دادههای متوالی
consecutive پیاپی متوالی
thuds ضربههای متوالی
reels متوالی پشت سر هم
reeling متوالی پشت سر هم
reeled متوالی پشت سر هم
doubled up دواسترایک متوالی
bit stream بیتهای متوالی
thudding ضربههای متوالی
reel متوالی پشت سر هم
days on end چند روز متوالی
subalternate افسر جزء متوالی
series resonant circuit مدار رزنانس متوالی
pitapat با ضربههای تند و متوالی
fusillade شلیک متوالی تیرباران
successive reproductions method روش بازسازیهای متوالی
garland نیم پیچهای متوالی
garlands نیم پیچهای متوالی
successive approximations method روش تقریبهای متوالی
method of successive approximations روش تقریبهای متوالی
rat-a-tat ضربات متوالی و تند زدن
anaphora تکرار یک یا چند عبارت متوالی
coherent مرتب و دارای نظم متوالی
downpours فرو ریزی بارش متوالی
downpour فرو ریزی بارش متوالی
continous متصل متوالی بدون وقفه
rat a tat ضربات متوالی و تند زدن
rat a tat tat ضربات متوالی و تند زدن
KO با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
the difference between the consecutive terms اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
state succession تعویض دولتهابه طور متوالی
KO's با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
rat a tat صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
rat-a-tat صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
pit a pat با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
rat a tat tat صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
surface interval فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
mid span مرکزفاصله افقی بین دو پایه متوالی پل
tamp بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
meiosis تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
data logging ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
collator ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
continuous strip imagery عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
opener مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
continuous processor دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com