Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
English
Persian
paragraph
فاصله گذاری کردن
paragraphs
فاصله گذاری کردن
Search result with all words
to space out letters
[text]
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
Other Matches
spacing
فاصله گذاری
space mark
علامت فاصله گذاری
ditriglyph
[فاصله گذاری بین ستون ها]
diastyle
[فاصله گذاری بین ستون ها]
intercolumniation
فاصله گذاری بین ستونها
single space
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
fuze
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
following distance
فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
point blank range
فاصله از محل تیراندازی تاهدف فاصله تا هدف
interval
فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
spaces
فاصله دادن فاصله داشتن
space
فاصله دادن فاصله داشتن
fuzing
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
alleyways
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alley
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleys
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
pool
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
loads
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
synthesises
هم گذاری کردن
synthesising
هم گذاری کردن
synthesised
هم گذاری کردن
synthesize
هم گذاری کردن
synthesized
هم گذاری کردن
synthesizing
هم گذاری کردن
synthesizes
هم گذاری کردن
interspace
فاصله دار کردن
primming
چاشنی گذاری کردن
punctuates
نقطه گذاری کردن
punctuating
نقطه گذاری کردن
load
ذخیره گذاری کردن
marks
علامت گذاری کردن
christened
نام گذاری کردن
loads
ذخیره گذاری کردن
loads
خرج گذاری کردن
invests
سرمایه گذاری کردن
christens
نام گذاری کردن
load
خرج گذاری کردن
tracklaying
شنی گذاری کردن
punctuated
نقطه گذاری کردن
to lay the track
ریل گذاری کردن
deposits
سرمایه گذاری کردن
christen
نام گذاری کردن
mark
علامت گذاری کردن
punctuate
نقطه گذاری کردن
deposit
سرمایه گذاری کردن
cost
قیمت گذاری کردن
investing
سرمایه گذاری کردن
funded
سرمایه گذاری کردن
invest
سرمایه گذاری کردن
point
نقطه گذاری کردن
to sow mines
مین گذاری کردن
fund
سرمایه گذاری کردن
invested
سرمایه گذاری کردن
mining
مین گذاری کردن
paginate
صفحه گذاری کردن
hyphenate
بوسیله خط دارای فاصله کردن
charges
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
holes
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
wattle
نرده گذاری کردن بستن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
marks
نمره گذاری کردن علامت
pages
صفحات را نمره گذاری کردن
loading
خرج گذاری کردن سلاح
paged
صفحات را نمره گذاری کردن
page
صفحات را نمره گذاری کردن
recapitalize
سرمایه گذاری مجدد کردن
overcapitalize
بیش از حد سرمایه گذاری کردن
crown
تاج گذاری کردن پوشاندن
color codig
علامت گذاری کردن مهمات
mark
نمره گذاری کردن علامت
crowns
تاج گذاری کردن پوشاندن
to kern a letter
فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
close march
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
to lodge a complaint
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
discrete
الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
punctuating
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuate
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates
نشان گذاری کردن نقطه دار
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
milestone
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestones
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
To put money into somethings.
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
to kern
کاهش دادن
[و تنظیم کردن ]
فاصله دخشه ها
[فناوری چاپ]
staging area
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
go no go
اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
shim
واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
tabulation
1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
stand off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
mines
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mined
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mine
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
public
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
weather board
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
spaces
فاصله
ranged
فاصله
gaps
فاصله
space
جا فاصله
en dash
خط فاصله ان
spaces
جا فاصله
blankest
فاصله
range
فاصله
ranges
فاصله
space
فاصله
unremittingly
بی فاصله
em dash
خط فاصله ام
blank
فاصله
hiatus
فاصله
blank character
فاصله
per saltum
بی فاصله
intermezzo
فاصله
spacing
فاصله
interval
فاصله
space bar
فاصله زن
length
فاصله
distances
فاصله
diastema
فاصله
distance
فاصله
lengths
فاصله
single space
تک فاصله تو هم
interregna
فاصله
interregnum
فاصله
discontinuance
فاصله
interregnums
فاصله
clearance
فاصله
equidistant
هم فاصله
head space
فاصله سر
intermittence
فاصله
gap
فاصله
tele
فاصله
light gap
فاصله نور
unspaced practice
تمرین بی فاصله
light gap
فاصله روشنایی
gulfs
فاصله زدوری
stadimeter
فاصله یاب
deflationary gap
فاصله تنزلی
normal interval
فاصله معمولی صف
range meter
فاصله سنج
vertical interval
فاصله عمودی
gulf
فاصله زدوری
lapse
فاصله زمانی
interrupted
فاصله دار
interval
فاصله تاکتیکی
confidence interval
فاصله اطمینان
confidence interval
فاصله اعتماد
interval
فاصله زمانی
lapses
فاصله زمانی
lapsing
فاصله زمانی
line spacing
فاصله خطوط
dutter
فاصله ستونها
focuses
فاصله کانونی
polar distance
فاصله قطبی
river
فاصله سفید
tooth gap
فاصله دندانه
spacing
فاصله بندی
focussed
فاصله کانونی
track pitch
فاصله شیار
focusses
فاصله کانونی
distance meter
فاصله سنج
magnet gap
فاصله هوایی
tritone
فاصله سه اهنگ
dead rise
فاصله مرده
tritone
فاصله سه گام
clearance
فاصله باز
focussing
فاصله کانونی
rivers
فاصله سفید
focused
فاصله کانونی
unit distance
با فاصله واحد
period/stretch/lapse of time
فاصله زمان
mode interval
فاصله نما
line spacing
فاصله سطرها
time period
فاصله زمان
line spacing
فاصله سطر
line to line spacing
فاصله سطور
period
فاصله زمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com