Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (8 milliseconds)
English
Persian
lack
فاقد بودن
lacked
فاقد بودن
lacks
فاقد بودن
Search result with all words
want
فاقد بودن محتاج بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
Other Matches
unqulified
فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track
فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
acentrous
فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
freeing
فاقد
freed
فاقد
scentless
فاقد بو
sans
فاقد
anurous
فاقد دم
bankrupt of
فاقد
ex-
فاقد
ex
فاقد
free
فاقد
frees
فاقد
landless
فاقد زمین
landlessness
فاقد زمین
unobtrusively
فاقد جسارت
unobtrusive
فاقد جسارت
intestable
فاقد صلاحیت
visionless
فاقد دید
homely
فاقد جمال
impersonal
فاقد شخصیت
antipathetic
فاقد تمایل
unmennerly
فاقد رفتارشایسته
unmeet
فاقد صلاحیت
unmannered
فاقد رفتارشایسته
toom
فاقد لاغر
without engagement
فاقد تعهد
exhaust bin level
فاقد موجودی
indiscreet
فاقد حس تشخیص
inertialess
فاقد اینرسی
burdened
فاقد حق تقدم
incoordinate
فاقد حس همکاری
ad hoc
فاقد عمومیت
impassible
فاقد احساس
abulic
فاقد اراده
paratactic
فاقد روابط
inertialess
فاقد لختی
inexpert
فاقد خبرگی
acolous
فاقد اعضاء
acholic
فاقد صفرا
ametabolic
فاقد دگردیسی
stolidly
فاقد احساس
dishonest
فاقد امانت
undocumented
فاقد ویزا
ametabolous
فاقد دگردیسی
astomatal
فاقد دهان
shorthanded
فاقد کارگرکافی
dis qualified
فاقد قابلیت
dis qualified
فاقد شرایط
stolid
فاقد احساس
incompetent
فاقد صلاحیت
without
انطرف فاقد
acholous
فاقد صفرا
incapacitation
فاقد صلاحیت کردن
inerrancy
فاقد غلط و اشتباه
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
undocumented
فاقد مدارک قانونی
stereotyped
فاقد نبوغ وابتکار
unthinking
فاقد قوهی تفکر
inexpessive
فاقد قوه فهماندن
imperscriptible
فاقد اجازه نوشته
ineligible
فاقد شرایط لازم
aplacental
فاقد جفت جنین
unnerved
فاقد عصب کردن
unnerve
فاقد عصب کردن
depersonalize
فاقد شخصیت کردن
deaf
فاقد قوه شنوایی
denitrify
فاقد نیترات کردن
deafest
فاقد قوه شنوایی
deafer
فاقد قوه شنوایی
intestate
فاقد وصیت نامه
one track
فاقد قوه ارتجاعی
acheiria
فاقد قوهء لامسه
agamous
فاقد الت جنسی
azoic
فاقد نشان زندگی
systemoless
فاقد سیستم صحیح
unnerves
فاقد عصب کردن
nonage
فاقد اهلیت قانونی
irretentive
فاقد قوه ضیط
irretractile
فاقد قوه قبض
shapeless
فاقد شکل معین
untune
فاقد هم اهنگی کردن
unqualified
فاقد شرایط لازم
fatherless
فاقد مولف معلوم
asexual
فاقد خاصیت جنسی
moneyless economy
اقتصاد فاقد پول
unmanning
فاقد مردانگی کردن
unnerving
فاقد عصب کردن
duty free
فاقد حقوق گمرکی
unman
فاقد مردانگی کردن
unmans
فاقد مردانگی کردن
inert
فاقد نیروی جنبش بیروح
desex
فاقد قوه جنسی کردن
coreless induction furnace
کوره القائی فاقد هسته
desexualize
فاقد قوه جنسی کردن
insolvent
فاقد توانایی پرداختن دیون
cleans
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
unaccounted
حساب نشده فاقد توضیح
cleanest
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
color blind
فاقد حساسیت نسبت برنگ
abranchiate
فاقد برانشی یادستگاه تنفس
achordata
جانوران فاقد ستون فقرات
clean
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
inartistic
فاقد اصول هنری بی هنر
morons
فرد فاقد رشد فکری
indign
فاقد شایستگی خشمگین کردن
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
straw boss
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
cleaned
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
moron
فرد فاقد رشد فکری
disqualifies
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified
فاقد شرایط لازم دانستن
visionless
فاقد حس بینش ومال اندیشی
non cohesive soil
خاکی که فاقد چسبندگی باشد
albinos
شخص فاقد مواد رنگ دانه
He is only half a man .
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
despiritualize
فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
albino
شخص فاقد مواد رنگ دانه
tone deaf
فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
apteral
ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
tone-deaf
فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
undemonstrative
فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
disbud
غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight
دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
zooflagellate
اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
virtual temperature
دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
open jet tunnel
تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
clear air turbulence
اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
serf
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serfs
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
vortex tube
وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
bow wave
موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
stateless person
شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
abutted
مماس بودن مجاور بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com