English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (9 milliseconds)
English Persian
unobtrusive فاقد جسارت
unobtrusively فاقد جسارت
Other Matches
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
ventures جسارت
hardihood جسارت
venturing جسارت
ventured جسارت
venture جسارت
to take جسارت
presumingly با جسارت
presumptuousness جسارت
pertness جسارت
audaciousness جسارت
presumption جسارت
presumptions جسارت
hardiment جسارت
gamely با جسارت
effrontery جسارت
boldness جسارت
daringness جسارت
to show a bold front جسارت کردن
impertinency جسارت فضولی
perkiness گستاخی جسارت
obtrude جسارت کردن
obtruded جسارت کردن
obtrudes جسارت کردن
obtruding جسارت کردن
spleen اسپرز جسارت
spleens اسپرز جسارت
audacity جسارت گستاخی
impertinence جسارت فضولی
insolence بی احترامی جسارت
animosity شهامت جسارت
temerity بیباکی جسارت
outrageously بطور جسارت امیز
durst جرات داشت جسارت کرد
Things can't remain this way. <idiom> این جسارت است ! [اصطلاح روزمره]
That's a bit much! <idiom> این جسارت است ! [اصطلاح روزمره]
To twist the lions tail . با دم شیر باز ؟ کرد ؟ ( جسارت یا ریسک کردن )
frees فاقد
scentless فاقد بو
free فاقد
sans فاقد
anurous فاقد دم
ex فاقد
ex- فاقد
bankrupt of فاقد
freed فاقد
freeing فاقد
inexpert فاقد خبرگی
impersonal فاقد شخصیت
dishonest فاقد امانت
inertialess فاقد لختی
dis qualified فاقد شرایط
inertialess فاقد اینرسی
ametabolic فاقد دگردیسی
ametabolous فاقد دگردیسی
acholous فاقد صفرا
dis qualified فاقد قابلیت
incoordinate فاقد حس همکاری
impassible فاقد احساس
exhaust bin level فاقد موجودی
abulic فاقد اراده
acolous فاقد اعضاء
visionless فاقد دید
astomatal فاقد دهان
acholic فاقد صفرا
lacks فاقد بودن
lacked فاقد بودن
undocumented فاقد ویزا
landlessness فاقد زمین
stolid فاقد احساس
stolidly فاقد احساس
landless فاقد زمین
shorthanded فاقد کارگرکافی
burdened فاقد حق تقدم
without engagement فاقد تعهد
unmannered فاقد رفتارشایسته
antipathetic فاقد تمایل
homely فاقد جمال
unmeet فاقد صلاحیت
unmennerly فاقد رفتارشایسته
ad hoc فاقد عمومیت
indiscreet فاقد حس تشخیص
lack فاقد بودن
toom فاقد لاغر
incompetent فاقد صلاحیت
without انطرف فاقد
intestable فاقد صلاحیت
paratactic فاقد روابط
nonage فاقد اهلیت قانونی
depersonalize فاقد شخصیت کردن
inexpessive فاقد قوه فهماندن
duty free فاقد حقوق گمرکی
one track فاقد قوه ارتجاعی
untune فاقد هم اهنگی کردن
undocumented فاقد مدارک قانونی
systemoless فاقد سیستم صحیح
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
irretentive فاقد قوه ضیط
moneyless economy اقتصاد فاقد پول
irretractile فاقد قوه قبض
inerrancy فاقد غلط و اشتباه
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
denitrify فاقد نیترات کردن
asexual فاقد خاصیت جنسی
acheiria فاقد قوهء لامسه
unmanning فاقد مردانگی کردن
unmans فاقد مردانگی کردن
unnerved فاقد عصب کردن
intestate فاقد وصیت نامه
stereotyped فاقد نبوغ وابتکار
deafest فاقد قوه شنوایی
deaf فاقد قوه شنوایی
unnerving فاقد عصب کردن
unnerves فاقد عصب کردن
unnerve فاقد عصب کردن
agamous فاقد الت جنسی
aplacental فاقد جفت جنین
unman فاقد مردانگی کردن
ineligible فاقد شرایط لازم
shapeless فاقد شکل معین
unqualified فاقد شرایط لازم
unthinking فاقد قوهی تفکر
deafer فاقد قوه شنوایی
unfeeling بیحس فاقد احساسات
azoic فاقد نشان زندگی
fatherless فاقد مولف معلوم
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
insolvent فاقد توانایی پرداختن دیون
cleanest هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleaned هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleans هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
visionless فاقد حس بینش ومال اندیشی
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
indign فاقد شایستگی خشمگین کردن
desex فاقد قوه جنسی کردن
desexualize فاقد قوه جنسی کردن
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
morons فرد فاقد رشد فکری
achordata جانوران فاقد ستون فقرات
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
abranchiate فاقد برانشی یادستگاه تنفس
unaccounted حساب نشده فاقد توضیح
non cohesive soil خاکی که فاقد چسبندگی باشد
inert فاقد نیروی جنبش بیروح
coreless induction furnace کوره القائی فاقد هسته
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
moron فرد فاقد رشد فکری
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
undemonstrative فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
tone-deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
albinos شخص فاقد مواد رنگ دانه
albino شخص فاقد مواد رنگ دانه
tone deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
apteral ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
disbud غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
zooflagellate اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
virtual temperature دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
open jet tunnel تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
clear air turbulence اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
bow wave موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
serf درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serfs درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
vortex tube وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
stateless person شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
monocoque ساختمان سه بعدی مثل بدنه هواپیما که فاقد سازه داخلی بوده و همه تنش بر پوسته و اجزاء ساختمانی که بلافاصله زیر ان قرار دارندوارد میگردد
disqualifications عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
inhuman فاقد خوی انسانی غیر انسانی
disqualification عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
contructive larcency مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
want فاقد بودن محتاج بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
deoxygenate اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com