English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
indiscreet فاقد حس تشخیص
Other Matches
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
micr سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
exception روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exceptions روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
freed فاقد
freeing فاقد
anurous فاقد دم
frees فاقد
bankrupt of فاقد
free فاقد
ex فاقد
scentless فاقد بو
ex- فاقد
sans فاقد
paratactic فاقد روابط
unmannered فاقد رفتارشایسته
incoordinate فاقد حس همکاری
incompetent فاقد صلاحیت
ad hoc فاقد عمومیت
inertialess فاقد لختی
toom فاقد لاغر
shorthanded فاقد کارگرکافی
lack فاقد بودن
unobtrusively فاقد جسارت
unobtrusive فاقد جسارت
dishonest فاقد امانت
intestable فاقد صلاحیت
inertialess فاقد اینرسی
unmeet فاقد صلاحیت
impassible فاقد احساس
exhaust bin level فاقد موجودی
without انطرف فاقد
lacked فاقد بودن
lacks فاقد بودن
antipathetic فاقد تمایل
impersonal فاقد شخصیت
inexpert فاقد خبرگی
abulic فاقد اراده
stolidly فاقد احساس
stolid فاقد احساس
acholic فاقد صفرا
acholous فاقد صفرا
ametabolic فاقد دگردیسی
ametabolous فاقد دگردیسی
astomatal فاقد دهان
acolous فاقد اعضاء
dis qualified فاقد شرایط
dis qualified فاقد قابلیت
homely فاقد جمال
unmennerly فاقد رفتارشایسته
undocumented فاقد ویزا
visionless فاقد دید
landlessness فاقد زمین
landless فاقد زمین
burdened فاقد حق تقدم
without engagement فاقد تعهد
intestate فاقد وصیت نامه
inexpessive فاقد قوه فهماندن
irretentive فاقد قوه ضیط
inerrancy فاقد غلط و اشتباه
irretractile فاقد قوه قبض
depersonalize فاقد شخصیت کردن
asexual فاقد خاصیت جنسی
undocumented فاقد مدارک قانونی
duty free فاقد حقوق گمرکی
deafest فاقد قوه شنوایی
deafer فاقد قوه شنوایی
deaf فاقد قوه شنوایی
unnerving فاقد عصب کردن
unnerves فاقد عصب کردن
unnerved فاقد عصب کردن
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
unnerve فاقد عصب کردن
stereotyped فاقد نبوغ وابتکار
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
denitrify فاقد نیترات کردن
unmanning فاقد مردانگی کردن
aplacental فاقد جفت جنین
shapeless فاقد شکل معین
unqualified فاقد شرایط لازم
unmans فاقد مردانگی کردن
unman فاقد مردانگی کردن
systemoless فاقد سیستم صحیح
ineligible فاقد شرایط لازم
unfeeling بیحس فاقد احساسات
agamous فاقد الت جنسی
untune فاقد هم اهنگی کردن
moneyless economy اقتصاد فاقد پول
unthinking فاقد قوهی تفکر
fatherless فاقد مولف معلوم
acheiria فاقد قوهء لامسه
nonage فاقد اهلیت قانونی
one track فاقد قوه ارتجاعی
azoic فاقد نشان زندگی
insolvent فاقد توانایی پرداختن دیون
cleans هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleanest هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleaned هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
abranchiate فاقد برانشی یادستگاه تنفس
inert فاقد نیروی جنبش بیروح
desex فاقد قوه جنسی کردن
desexualize فاقد قوه جنسی کردن
coreless induction furnace کوره القائی فاقد هسته
achordata جانوران فاقد ستون فقرات
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
moron فرد فاقد رشد فکری
visionless فاقد حس بینش ومال اندیشی
non cohesive soil خاکی که فاقد چسبندگی باشد
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
indign فاقد شایستگی خشمگین کردن
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
morons فرد فاقد رشد فکری
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
unaccounted حساب نشده فاقد توضیح
tone deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
albino شخص فاقد مواد رنگ دانه
albinos شخص فاقد مواد رنگ دانه
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
tone-deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
apteral ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
undemonstrative فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
disbud غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
zooflagellate اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
virtual temperature دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
open jet tunnel تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
clear air turbulence اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
serfs درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
bow wave موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
vortex tube وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
serf درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
distinction تشخیص
diagnoses تشخیص
discretion تشخیص
assessment تشخیص
assessments تشخیص
diagnosis تشخیص
distinctions تشخیص
diagnostic تشخیص
indistinctively بی تشخیص
denotation تشخیص
discernment تشخیص
diagnostics تشخیص ها
In my judgement. As I see it. به تشخیص من
percipience حس تشخیص
contradistinction تشخیص
specification تشخیص
stateless person شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
espying تشخیص دادن
assessing تشخیص دادن
blind diagnosis تشخیص بی نام
espy تشخیص دادن
indiscrete غیرقابل تشخیص
espies تشخیص دادن
identification of friend from foe دستگاه تشخیص
espied تشخیص دادن
moral sense حس تشخیص خوب و بد
handwriting recognition تشخیص دست خط
i.f.f. system دستگاه تشخیص
identification signs علائم تشخیص
Power of distiction. قوه تشخیص
voice recognition تشخیص صوتی
assesses تشخیص دادن
assessed تشخیص دادن
vertification of debts تشخیص مطالبات
to know right from wrong تشخیص دادن
flair قوه تشخیص
speech recogintion تشخیص کلام
speech recogintion تشخیص گفتار
visual identification تشخیص بصری
vision recognition تشخیص بصری
psychodiagnosis تشخیص روانی
pattern recognition تشخیص الگو
pattern recognitation تشخیص الگو
moral perception حس تشخیص اخلاقی
voice recognition تشخیص صدا
indiscrimination عدم تشخیص
assess تشخیص دادن
verification of debt تشخیص مطالبات
discern تشخیص دادن
discerned تشخیص دادن
recognises تشخیص دادن
diacritic نشان تشخیص
designator code کد تشخیص یکان
descry تشخیص دادن
corrective maintenance عمل تشخیص
spotting تشخیص دادن
collision detection تشخیص تصادم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com