Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (9 milliseconds)
English
Persian
visionless
فاقد دید
Search result with all words
free
فاقد
freed
فاقد
freeing
فاقد
frees
فاقد
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
dishonest
فاقد امانت
want
فاقد بودن محتاج بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
unobtrusive
فاقد جسارت
unobtrusively
فاقد جسارت
incompetent
فاقد صلاحیت
disqualification
عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualifications
عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
ad hoc
فاقد عمومیت
unaccounted
حساب نشده فاقد توضیح
intestate
فاقد وصیت نامه
serf
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serfs
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
inert
فاقد نیروی جنبش بیروح
stolid
فاقد احساس
stolidly
فاقد احساس
clean
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleaned
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleanest
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleans
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
insolvent
فاقد توانایی پرداختن دیون
ex
فاقد
ex-
فاقد
undemonstrative
فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
indiscreet
فاقد حس تشخیص
ineligible
فاقد شرایط لازم
shapeless
فاقد شکل معین
homely
فاقد جمال
antipathetic
فاقد تمایل
inhuman
فاقد خوی انسانی غیر انسانی
unqualified
فاقد شرایط لازم
fatherless
فاقد مولف معلوم
unman
فاقد مردانگی کردن
unmanning
فاقد مردانگی کردن
unmans
فاقد مردانگی کردن
disqualified
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
albino
شخص فاقد مواد رنگ دانه
albinos
شخص فاقد مواد رنگ دانه
unnerve
فاقد عصب کردن
unnerved
فاقد عصب کردن
unnerves
فاقد عصب کردن
unnerving
فاقد عصب کردن
deaf
فاقد قوه شنوایی
deafer
فاقد قوه شنوایی
deafest
فاقد قوه شنوایی
without
انطرف فاقد
lack
فاقد بودن
lacked
فاقد بودن
lacks
فاقد بودن
moron
فرد فاقد رشد فکری
morons
فرد فاقد رشد فکری
stereotyped
فاقد نبوغ وابتکار
asexual
فاقد خاصیت جنسی
impersonal
فاقد شخصیت
inexpert
فاقد خبرگی
tone deaf
فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
tone-deaf
فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
abranchiate
فاقد برانشی یادستگاه تنفس
abulic
فاقد اراده
acentrous
فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
acheiria
فاقد قوهء لامسه
acholic
فاقد صفرا
acholous
فاقد صفرا
achordata
جانوران فاقد ستون فقرات
acolous
فاقد اعضاء
agamous
فاقد الت جنسی
ametabolic
فاقد دگردیسی
ametabolous
فاقد دگردیسی
anurous
فاقد دم
aplacental
فاقد جفت جنین
apteral
ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
astomatal
فاقد دهان
azoic
فاقد نشان زندگی
bankrupt of
فاقد
bow wave
موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
clear air turbulence
اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
color blind
فاقد حساسیت نسبت برنگ
contructive larcency
مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
coreless induction furnace
کوره القائی فاقد هسته
denitrify
فاقد نیترات کردن
deoxygenate
اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
depersonalize
فاقد شخصیت کردن
desex
فاقد قوه جنسی کردن
desexualize
فاقد قوه جنسی کردن
despiritualize
فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
dis qualified
فاقد شرایط
dis qualified
فاقد قابلیت
disbud
غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
Other Matches
unqulified
فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track
فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
sans
فاقد
scentless
فاقد بو
impassible
فاقد احساس
incoordinate
فاقد حس همکاری
inertialess
فاقد لختی
inertialess
فاقد اینرسی
intestable
فاقد صلاحیت
paratactic
فاقد روابط
exhaust bin level
فاقد موجودی
landlessness
فاقد زمین
without engagement
فاقد تعهد
landless
فاقد زمین
undocumented
فاقد ویزا
burdened
فاقد حق تقدم
shorthanded
فاقد کارگرکافی
unmannered
فاقد رفتارشایسته
toom
فاقد لاغر
unmeet
فاقد صلاحیت
unmennerly
فاقد رفتارشایسته
untune
فاقد هم اهنگی کردن
systemoless
فاقد سیستم صحیح
undocumented
فاقد مدارک قانونی
unthinking
فاقد قوهی تفکر
one track
فاقد قوه ارتجاعی
nonage
فاقد اهلیت قانونی
moneyless economy
اقتصاد فاقد پول
inexpessive
فاقد قوه فهماندن
duty free
فاقد حقوق گمرکی
irretentive
فاقد قوه ضیط
irretractile
فاقد قوه قبض
imperscriptible
فاقد اجازه نوشته
inerrancy
فاقد غلط و اشتباه
incapacitation
فاقد صلاحیت کردن
straw boss
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
visionless
فاقد حس بینش ومال اندیشی
non cohesive soil
خاکی که فاقد چسبندگی باشد
inartistic
فاقد اصول هنری بی هنر
indign
فاقد شایستگی خشمگین کردن
He is only half a man .
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight
دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
zooflagellate
اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
virtual temperature
دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
open jet tunnel
تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
vortex tube
وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
stateless person
شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
monocoque
ساختمان سه بعدی مثل بدنه هواپیما که فاقد سازه داخلی بوده و همه تنش بر پوسته و اجزاء ساختمانی که بلافاصله زیر ان قرار دارندوارد میگردد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com