English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (7 milliseconds)
English Persian
unmannered فاقد رفتارشایسته
unmennerly فاقد رفتارشایسته
Other Matches
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
sans فاقد
free فاقد
ex فاقد
ex- فاقد
scentless فاقد بو
bankrupt of فاقد
anurous فاقد دم
freed فاقد
freeing فاقد
frees فاقد
astomatal فاقد دهان
incoordinate فاقد حس همکاری
ametabolic فاقد دگردیسی
inertialess فاقد لختی
inertialess فاقد اینرسی
acolous فاقد اعضاء
intestable فاقد صلاحیت
paratactic فاقد روابط
acholous فاقد صفرا
impassible فاقد احساس
dis qualified فاقد قابلیت
inexpert فاقد خبرگی
impersonal فاقد شخصیت
abulic فاقد اراده
exhaust bin level فاقد موجودی
lacks فاقد بودن
ametabolous فاقد دگردیسی
lack فاقد بودن
without انطرف فاقد
dis qualified فاقد شرایط
acholic فاقد صفرا
lacked فاقد بودن
antipathetic فاقد تمایل
homely فاقد جمال
stolid فاقد احساس
landlessness فاقد زمین
visionless فاقد دید
without engagement فاقد تعهد
ad hoc فاقد عمومیت
burdened فاقد حق تقدم
landless فاقد زمین
incompetent فاقد صلاحیت
unobtrusively فاقد جسارت
unobtrusive فاقد جسارت
dishonest فاقد امانت
undocumented فاقد ویزا
stolidly فاقد احساس
indiscreet فاقد حس تشخیص
toom فاقد لاغر
shorthanded فاقد کارگرکافی
unmeet فاقد صلاحیت
unthinking فاقد قوهی تفکر
nonage فاقد اهلیت قانونی
aplacental فاقد جفت جنین
undocumented فاقد مدارک قانونی
one track فاقد قوه ارتجاعی
moneyless economy اقتصاد فاقد پول
irretractile فاقد قوه قبض
azoic فاقد نشان زندگی
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
duty free فاقد حقوق گمرکی
untune فاقد هم اهنگی کردن
depersonalize فاقد شخصیت کردن
inerrancy فاقد غلط و اشتباه
systemoless فاقد سیستم صحیح
inexpessive فاقد قوه فهماندن
denitrify فاقد نیترات کردن
irretentive فاقد قوه ضیط
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
agamous فاقد الت جنسی
deaf فاقد قوه شنوایی
deafest فاقد قوه شنوایی
shapeless فاقد شکل معین
unqualified فاقد شرایط لازم
deafer فاقد قوه شنوایی
fatherless فاقد مولف معلوم
unnerving فاقد عصب کردن
unman فاقد مردانگی کردن
unnerves فاقد عصب کردن
unnerved فاقد عصب کردن
unmanning فاقد مردانگی کردن
unnerve فاقد عصب کردن
unmans فاقد مردانگی کردن
ineligible فاقد شرایط لازم
asexual فاقد خاصیت جنسی
stereotyped فاقد نبوغ وابتکار
intestate فاقد وصیت نامه
unfeeling بیحس فاقد احساسات
acheiria فاقد قوهء لامسه
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
unaccounted حساب نشده فاقد توضیح
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
visionless فاقد حس بینش ومال اندیشی
insolvent فاقد توانایی پرداختن دیون
non cohesive soil خاکی که فاقد چسبندگی باشد
inert فاقد نیروی جنبش بیروح
cleaned هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleanest هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleans هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
desex فاقد قوه جنسی کردن
coreless induction furnace کوره القائی فاقد هسته
desexualize فاقد قوه جنسی کردن
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
achordata جانوران فاقد ستون فقرات
morons فرد فاقد رشد فکری
abranchiate فاقد برانشی یادستگاه تنفس
moron فرد فاقد رشد فکری
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
indign فاقد شایستگی خشمگین کردن
tone-deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
apteral ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
undemonstrative فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
albinos شخص فاقد مواد رنگ دانه
tone deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
albino شخص فاقد مواد رنگ دانه
disbud غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
zooflagellate اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
virtual temperature دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
open jet tunnel تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
clear air turbulence اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
serfs درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serf درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
vortex tube وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
bow wave موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
stateless person شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
monocoque ساختمان سه بعدی مثل بدنه هواپیما که فاقد سازه داخلی بوده و همه تنش بر پوسته و اجزاء ساختمانی که بلافاصله زیر ان قرار دارندوارد میگردد
disqualifications عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
inhuman فاقد خوی انسانی غیر انسانی
disqualification عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
contructive larcency مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
want فاقد بودن محتاج بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
deoxygenate اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com