English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
inert فاقد نیروی جنبش بیروح
Other Matches
impetus نیروی جنبش
ultromotivy جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
libration جنبش ترازویی و حرکت موازنهای جنبش نمایان ماه
resistance force جنبش مقاومت یا جنبش ازادی بخش انقلابی
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
tames بیروح
uninspired بیروح
tamest بیروح
tamer بیروح
tamed بیروح
taming بیروح
exanimate بیروح
life less بیروح
vapid بیروح
arid بیروح
pedestrian بیروح
pedestrians بیروح
prosish بیروح
insipid بیروح
inanimately بیروح
tame بیروح
dead group زاویه بیروح
dead area زاویه بیروح
dead area منطقه بیروح
dead group زمین بیروح
meek بیروح خونسرد
stagnate بیروح شدن
stagnated بیروح شدن
stagnates بیروح شدن
stagnating بیروح شدن
in defilade در زاویه بیروح
dead zone زاویه بیروح
defilade زاویه بیروح
defilade درزاویه بیروح قرار دادن
dead space زاویه بیروح فضای کور
dead ground زمین واقع در زاویه بیروح
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
bankrupt of فاقد
freed فاقد
freeing فاقد
frees فاقد
sans فاقد
anurous فاقد دم
ex- فاقد
ex فاقد
scentless فاقد بو
free فاقد
stolidly فاقد احساس
antipathetic فاقد تمایل
stolid فاقد احساس
toom فاقد لاغر
indiscreet فاقد حس تشخیص
intestable فاقد صلاحیت
paratactic فاقد روابط
shorthanded فاقد کارگرکافی
impassible فاقد احساس
incoordinate فاقد حس همکاری
inertialess فاقد لختی
homely فاقد جمال
inertialess فاقد اینرسی
exhaust bin level فاقد موجودی
dis qualified فاقد شرایط
dishonest فاقد امانت
astomatal فاقد دهان
landlessness فاقد زمین
undocumented فاقد ویزا
acholic فاقد صفرا
acholous فاقد صفرا
acolous فاقد اعضاء
unobtrusively فاقد جسارت
unobtrusive فاقد جسارت
without انطرف فاقد
impersonal فاقد شخصیت
ametabolous فاقد دگردیسی
lacks فاقد بودن
dis qualified فاقد قابلیت
ametabolic فاقد دگردیسی
lacked فاقد بودن
lack فاقد بودن
landless فاقد زمین
burdened فاقد حق تقدم
abulic فاقد اراده
visionless فاقد دید
ad hoc فاقد عمومیت
without engagement فاقد تعهد
inexpert فاقد خبرگی
unmennerly فاقد رفتارشایسته
unmeet فاقد صلاحیت
incompetent فاقد صلاحیت
unmannered فاقد رفتارشایسته
unmanning فاقد مردانگی کردن
ineligible فاقد شرایط لازم
nonage فاقد اهلیت قانونی
systemoless فاقد سیستم صحیح
stereotyped فاقد نبوغ وابتکار
unmans فاقد مردانگی کردن
one track فاقد قوه ارتجاعی
shapeless فاقد شکل معین
moneyless economy اقتصاد فاقد پول
unqualified فاقد شرایط لازم
fatherless فاقد مولف معلوم
inexpessive فاقد قوه فهماندن
acheiria فاقد قوهء لامسه
irretentive فاقد قوه ضیط
inerrancy فاقد غلط و اشتباه
irretractile فاقد قوه قبض
agamous فاقد الت جنسی
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
unman فاقد مردانگی کردن
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
depersonalize فاقد شخصیت کردن
unnerve فاقد عصب کردن
unnerved فاقد عصب کردن
denitrify فاقد نیترات کردن
unnerves فاقد عصب کردن
deafest فاقد قوه شنوایی
deafer فاقد قوه شنوایی
unthinking فاقد قوهی تفکر
undocumented فاقد مدارک قانونی
duty free فاقد حقوق گمرکی
deaf فاقد قوه شنوایی
asexual فاقد خاصیت جنسی
untune فاقد هم اهنگی کردن
intestate فاقد وصیت نامه
unnerving فاقد عصب کردن
aplacental فاقد جفت جنین
azoic فاقد نشان زندگی
unfeeling بیحس فاقد احساسات
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
visionless فاقد حس بینش ومال اندیشی
desexualize فاقد قوه جنسی کردن
cleans هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
abranchiate فاقد برانشی یادستگاه تنفس
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
coreless induction furnace کوره القائی فاقد هسته
insolvent فاقد توانایی پرداختن دیون
morons فرد فاقد رشد فکری
cleaned هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
non cohesive soil خاکی که فاقد چسبندگی باشد
moron فرد فاقد رشد فکری
indign فاقد شایستگی خشمگین کردن
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
desex فاقد قوه جنسی کردن
achordata جانوران فاقد ستون فقرات
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
cleanest هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
unaccounted حساب نشده فاقد توضیح
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
undemonstrative فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
apteral ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
tone-deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
albinos شخص فاقد مواد رنگ دانه
tone deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
albino شخص فاقد مواد رنگ دانه
vibration جنبش
stock-still بی جنبش
vibrational جنبش
swings جنبش
stock still بی جنبش
swing جنبش
bustles جنبش
heartbeats جنبش
inanition جنبش
inactive بی جنبش
stir جنبش
astir در جنبش
immotile بی جنبش
heartbeat جنبش
bustle جنبش
bustled جنبش
mobility جنبش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com