Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
sacrificial
فداکارانه وابسته به قربانی
Other Matches
devotedly
فداکارانه
devotional
فداکارانه بافداکاری
mactation
قربانی
victim
قربانی
sacrificing
قربانی
victims
قربانی
vicarious saccifice
قربانی
immolation
قربانی
sacrificed
قربانی
sacrifice
قربانی
sacrifices
قربانی
sacrifice
قربانی کردن
mascots
نظر قربانی
mascot
نظر قربانی
talismans
نظر قربانی
sacrifices
قربانی کردن
sacriticer
قربانی کننده
sacrificed
قربانی کردن
talisman
نظر قربانی
hecatomb
قربانی صدگاو
prey
طعمه قربانی
victimises
قربانی کردن
victimised
قربانی کردن
two bishops sacrifice
قربانی دو فیل
two bishops sacrifice
قربانی لاسکر
hecatomb
قربانی همگانی
sacrificing
قربانی کردن
victimology
قربانی شناسی
immolator
قربانی کننده
offer a sacrifice
قربانی کردن
victimising
قربانی کردن
victimization
قربانی کردن
victimizing
قربانی کردن
victimizes
قربانی کردن
victimized
قربانی کردن
immolate
قربانی شدن
victimize
قربانی کردن
heave offering
قربانی افراشتنی
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
sacrifice
قربانی کردن جانبازی
sacrificed
قربانی کردن جانبازی
self immolation
قربانی کردن خود
victimless crime
جرم بدون قربانی
sacrifices
قربانی کردن جانبازی
burnt sacrifice
قربانی سوخته یا سوختنی
sacrificing
قربانی کردن جانبازی
scapegoat
کسی که قربانی دیگران شود
gambits
قربانی پیاده شطرنج در گشایش
scapegoats
کسیکه قربانی دیگران شود
scapegoat
کسی را قربانی دیگران کردن
sacrifice
قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrifice
قربانی دادن فداکاری کردن
sacrificing
قربانی دادن فداکاری کردن
sacrificing
قربانی برای شفاعت فداکاری
he fell a v to his ambition
قربانی جاه طلبی خودشد
sacrifices
قربانی دادن فداکاری کردن
sacrifices
قربانی برای شفاعت فداکاری
gambit
قربانی پیاده شطرنج در گشایش
hieromancy
طالع بینی ازروی قربانی
greek gift
قربانی فیل شطرنج درخانه اچ 7
sacrificed
قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrificed
قربانی دادن فداکاری کردن
cannon fodder
[soldiers pointlessly and unscrupulously sacrificed]
خوراک توپ
[سربازان بیهوده و بی وجدانه قربانی شده]
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associated
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
levitical
وابسته به
sexual organs
وابسته به
adjective
وابسته
adjectives
وابسته
relevant
وابسته
akin
وابسته
plantar
وابسته به کف پا
monitorial
وابسته به
elysian
وابسته به
correspondent
وابسته
appurtenant
وابسته
thereof=of that
وابسته به ان
aquatic
وابسته به اب
interdependent
وابسته
attendant
وابسته
attendants
وابسته
belonging
وابسته ها
relative
وابسته
subordinated
وابسته
attributable
وابسته به
dependent
وابسته
febile
وابسته به تب
subordinate
وابسته
diphtheric
وابسته به
correspondents
وابسته
cantabrigian
وابسته به
of kin
وابسته
syncop
وابسته به غش
comprador
وابسته
pertinent
وابسته
commissarial
وابسته به
related
وابسته
affiliate
وابسته
affiliated
وابسته
affiliates
وابسته
affiliating
وابسته
carpal
وابسته به مچ
congenerous
وابسته
thereof
وابسته به ان
pertianing
وابسته
attache
وابسته
elfin
وابسته به جن
federate
وابسته
federated
وابسته
federates
وابسته
federating
وابسته
pertaining
وابسته
contingents
وابسته
contingent
وابسته
cephalic
وابسته به سر
germane
وابسته
dependants
وابسته
dependant
وابسته
attached
وابسته
messianic
وابسته به
pyrexial
وابسته به تب
riverrine
وابسته به
subordinates
وابسته
pyretic
وابسته به تب
subordinating
وابسته
israelitish
وابسته به
pyrexic
وابسته به تب
hanger on
وابسته
tuitionary
وابسته به
wedded
وابسته
ambassadorial
وابسته به سفارت
perlitic
وابسته به مروارید
senile
وابسته به پیری
peruvian
وابسته به پرو
bacchanal
وابسته به باکوس
petrologic
وابسته به سنگ
avian
وابسته به مرغان
petiolar
وابسته به برگدم
septic
وابسته به گندیدگی
army attache
وابسته نظامی
army attache
وابسته زمینی
obituary
وابسته به وفات
associated company
شرکت وابسته
astronautical
وابسته به فضانوردان
pharyngal
وابسته به گلوگاه
mathematical
وابسته به ریاضیات
attache
وابسته نظامی
postal
وابسته به پستخانه
boozier
وابسته به مشروب
auditive
وابسته به شنوایی
pharmacologic
وابسته بداروشناسی
auricular
وابسته بشنوایی
pharisaic
وابسته به فریسی
booziest
وابسته به مشروب
boozy
وابسته به مشروب
obituaries
وابسته به وفات
bacterial
وابسته به باکتری
placentas
وابسته به جفت
palatal
وابسته به کام
partitive
وابسته به جزء
partitives
وابسته به جزء
subordinate clauses
بند وابسته
subordinate clause
بند وابسته
nasal
وابسته به منخرین
ovular
وابسته به تخمک
outer directed
برون وابسته
catabolic
وابسته به فروساخت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com