English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (6 milliseconds)
English Persian
wide فراخ وسیع
wider فراخ وسیع
widest فراخ وسیع
Other Matches
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
spacious فراخ
capacious فراخ
ample فراخ
dilatation فراخ شدن
dilation فراخ شدن
large intestine قولون روده فراخ
slacks پشت گوش فراخ
slackest پشت گوش فراخ
slack پشت گوش فراخ
raglan پالتو استین گشاد سبک و فراخ
ample وسیع
far reaching وسیع
captious وسیع
vasty وسیع
of a wide scope وسیع
extensive وسیع
abroad وسیع
champaign وسیع
panoramic وسیع
immense وسیع
capacious وسیع
roomier وسیع
vast وسیع
roomiest وسیع
roomy وسیع
largest وسیع
larger وسیع
large وسیع
far-reaching وسیع
spacious وسیع
gum وسیع کردن
extensive cultivation زراعت وسیع
latitudinarianism وسیع نظری
extensive agriculture کشاورزی وسیع
gummed وسیع کردن
gumming وسیع کردن
widest نامحدود وسیع
heavy advertising تبلیغات وسیع
gums وسیع کردن
to cover much ground وسیع بودن
latifundia املاک وسیع
room وسیع تر کردن
wide نامحدود وسیع
rooms وسیع تر کردن
superhighway جاده وسیع
wider نامحدود وسیع
plausive وسیع محتمل
superhighways جاده وسیع
immensely بطور وسیع
vastly بطور وسیع
comprehensive وسیع محیط
capaciously بطور وسیع
broadly بطور وسیع
widish نسبتا وسیع
large minded دارای فکر وسیع
steppes جلگه وسیع بی درخت
steppe جلگه وسیع بی درخت
broad minded دارای فکر وسیع
large scale production method روش تولیدبه مقیاس وسیع
ground swell طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
enlarges توسعه دادن وسیع کردن
enlarging توسعه دادن وسیع کردن
enlarge توسعه دادن وسیع کردن
large-scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
broadcasts توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
broadloom ساخته شده درکارگاه وسیع
avenuse خیابان وسیع راهرو باغ
enlarged توسعه دادن وسیع کردن
broadcast توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
regions محوطه بسیار وسیع وبی انتها
region محوطه بسیار وسیع وبی انتها
crown green bowls بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
land office business کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
Xerox PARC مرکز توسعه aerox که یک محدوده وسیع از محصولات از قبیل mouse و GVT ساخته است
wats Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
expansion خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
broadening وسیع کردن منتشر کردن
broaden وسیع کردن منتشر کردن
broadened وسیع کردن منتشر کردن
broadens وسیع کردن منتشر کردن
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
cell relay روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com