Dictiornary-Farsi | فراموش کرده یا شده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
forgotten	فراموش کرده یا شده


Search result with all words

self forgetful	نفس خود را فراموش کرده مستغرق در عالم خارج ازخود
Have you forgotten our drinks?	آیا نوشیدنیهای ما را فراموش کرده اید؟
Other Matches

scarf joint	جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak	گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.	دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
foregettable	فراموش شدنی
disremember	فراموش کردن
forget	فراموش کردن
forgets	فراموش کردن
forgetter	فراموش کننده
freemasons hall	فراموش خانه
to pass into silence	فراموش شدن
to fall in to oblivion	فراموش شدن
absent-minded <idiom>	فراموش کار
never to be forgotten	فراموش نشدنی
haunting	فراموش نشدنی
forgot	فراموش کرد
It slipped my mind.	آن را فراموش کردم.
let it lay <idiom>	فراموش کردن
absent-minded <idiom>	فراموش خیال
Forgive and forget. <proverb>	ببخش و فراموش کن.
unforgettable	فراموش نشدنی
the trusty is that i forgot it	فراموش کردم
slip one's mind <idiom>	فراموش شده
forget-me-not	گل مرا فراموش مکن
mouse ear	گل مرا فراموش مکن
myosote	گل مرا فراموش مکن
lose sight of <idiom>	ندیدن ،فراموش کردن
forget-me-nots	گل مرا فراموش مکن
By the way . Incidentally.	راستی ( تا فراموش نکردم )
i forgot all about it	به کلی فراموش کردم
please dont forget it	خواهش دارم فراموش نکنید
let bygones be bygones <idiom>	فراموش کردن اتفاقات گذشته
Freemason	عضو فراموش خانه فراماسیون
the trusty is that i forgot it	حقیقا امراینست که فراموش کردم
Freemasons	عضو فراموش خانه فراماسیون
We should not have lost sight of the fact that ...	ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
unlearns	محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
unlearnt	محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
unlearn	محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
skip it <idiom>	همه چیز را درموردآن فراموش کردن
misremember	غلط واشتباه بخاطر اوردن فراموش کردن
not to lose sight of	ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to lose track [of]	فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
red letter	مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
to lock somebody [yourself] out [of something]	در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
post script	مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
think nothing of something <idiom>	فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
beastby	کرده
i am 0 rials out of pocket	کرده ام
gelid	یخ کرده
puff pastry	پف کرده
bloat	پف کرده
bouffant	پف کرده
tumid <adj.>	پف کرده
turgid <adj.>	پف کرده
unconscious	غش کرده
puffy <adj.>	پف کرده
souffle	پف کرده
puffed <adj.>	پف کرده
off the trail	پی گم کرده
souffles	پف کرده
infusion	دم کرده
infusions	دم کرده
soufflTs	پف کرده
unconsciously	غش کرده
puffed out <adj.>	پف کرده
strained	صاف کرده
baggily	بطورباد کرده
educated	تحصیل کرده
bendon	نیت کرده
blubbery	ورم کرده
sweated	عرق کرده
iced	خنک کرده
billowy	باد کرده
worked [been successful] <past-p.>	کار کرده
mistaken	اشتباه کرده
rooted	ریشه کرده
sawn	اره کرده
grown	رشد کرده
risen	طلوع کرده
clarified	صاف کرده
beheld	مشاهده کرده
pulled	خشک کرده
wedded	ازدواج کرده
tinned	قوطی کرده
deep rooted	ریشه کرده
ghee	کره اب کرده
ghi	کره اب کرده
he is worn with travel	سفراوراخسته کرده
smoothfaced	صاف کرده
iced ppa	خنک کرده
in flower	شکوفه کرده
intumescent	باد کرده
self taught	تحصیل کرده
inwrought	از تو کار کرده
it is very easily done	کرده میشود
let it be done	کرده شود
nodular	ورم کرده
off the track	ازخط پی گم کرده
I have a flat [tire] .	من پنچر کرده ام.
testate	وصیت کرده
fucate	رنگ کرده
restrained	لگام کرده
airless	گرفته یا دم کرده
distent	ورم کرده
enrooted	ریشه کرده
farci	دلمه کرده
farcie	دلمه کرده
farthingale	دامن پف کرده
fecit	درست کرده
warm infusion	چیز دم کرده
ventricular	باد کرده
tumid	اماس کرده
fretty	اماس کرده
fubsy	قوز کرده
they have done their work	را کرده اند
intumescent	اماس کرده
overage	کم رشد کرده
purified	پاک کرده
gets	کسب کرده
shot	اصابت کرده
began	شروع کرده
bunged up	باد کرده
get	کسب کرده
puffed <adj.>	آماس کرده
turgid <adj.>	باد کرده
puffed out <adj.>	آماس کرده
puffy <adj.>	آماس کرده
turgid <adj.>	آماس کرده
indrawn	جذب کرده
tumid <adj.>	باد کرده
deep-rooted	ریشه کرده
puffed out <adj.>	باد کرده
puffed <adj.>	باد کرده
puffy <adj.>	باد کرده
knotted	ازدحام کرده
shots	اصابت کرده
turgid <adj.>	ورم کرده
fried	سرخ کرده
tumescent	ورم کرده
full grown	رشدکامل کرده
full-grown	رشدکامل کرده
tumid <adj.>	ورم کرده
getting	کسب کرده
hidden	پنهان کرده
puffy <adj.>	ورم کرده
puffed out <adj.>	ورم کرده
puffed <adj.>	ورم کرده
decorated	زینت کرده
blown	ورم کرده
painted	رنگ کرده
grown-up	رشد کرده
swollen	اماس کرده
swollen	ورم کرده
inveterate	ریشه کرده
tumid <adj.>	آماس کرده
grown-ups	رشد کرده
protuberant	باد کرده
chose	انتخاب کرده
picked	پاک کرده
refined	تمیز کرده
carpeted	فرش کرده
fled	فرار کرده
begotten	تولید کرده
unruffled	ارام کرده
whey	شیرچرخ کرده
fry	گوشت سرخ کرده
fries	گوشت سرخ کرده
foreseen	پیش بینی کرده
married	عروسی کرده متاهل
stum	اب انگورتازه درخم کرده
Now you are picking on me.	حالادیگر به من بند کرده ای
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .	خودش را گه کرده است
borne	تحمل کرده یاشده
dried fruit	میوه خشک کرده
de-	کرده را خنثی کردن
i am f.caught	عجب گیری کرده ام
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
cultured	مهذب تحصیل کرده
newlywed	تازه ازدواج کرده
I have lost my wallet .	کیف پولم را گه کرده ام
tumescent	اماس کرده اماسیده
frying	گوشت سرخ کرده
fresco a wall	دیوار سفید کرده را
magdalen or lene	فاحشه توبه کرده
shaveling	ادم اصلاح کرده
grenadine	مرغ دلمه کرده
tumid	ورم کرده متورم
made-up	مصنوعی بزک کرده
school drop out	ترک تحصیل کرده
turgescent	باد کرده پرطمطراق
the tribes are all up	طغیان کرده اند
The door is jammed.	در گیر کرده است.
clerisy	طبقه تحصیل کرده
trigmous	سه بار عروسی کرده
self-educated	پیش خودتحصیل کرده
broiled meat	گوشت سرخ کرده
self educated	پیش خودتحصیل کرده