Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
My French is not up to much.
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
Other Matches
He is in a bad way (poor circumstances).
وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
it matters little
چندان اهمیت ندارد
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
it is of little worth
چندان ارزشی ندارد
he does not know french
او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
locarno treaty
بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
exponential
تعریفی
definitional equation
رابطه تعریفی
definitional equation
معادله تعریفی
definiens
جمله تعریفی
declaration statement
جمله تعریفی
French
فرانسه زبان فرانسه
ems dispatch
تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
so much
چندان
folded
چندان
tenfold
ده چندان
as much as
چندان که
as much a
دو چندان
pretty good
نه چندان بد
he drank himself to death
چندان
fold
چندان
two fold
دو چندان
one hundred times as many
سد چندان
folds
چندان
sextuple
شش چندان
not ahunderd mails flom
نه چندان دوراز
so
چندان همینطور
very
چندان فراوان
quantum sufficit
چندان که بس باشد
it is not very hard
چندان سخت نیست
make little of
چندان سودی نبردن از
it wasdone in no time
اینکار چندان وقتی نبرد
the dust panned out pootly
ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
i made little of it
چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
it wasdone in no time
انجام این کار چندان طولی نکشید
iam so tired that i cannot eat
چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
the ship is hull down
کشتی چندان دوراست که تنه ان پیدا نیست
blessing in disguise
<idiom>
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
i had half a mind to go
چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
french master
فرانسه
laissez aller
تلفظ به فرانسه
adjustable wrench
آچار فرانسه
gallice
بزبان فرانسه
french revolution
انقلاب فرانسه
francophile
هواخواه فرانسه
gallophile
فرانسه دوست
francophil
فرانسه دوست
francophil
هواخواه فرانسه
francophile
فرانسه دوست
frenchless
فرانسه ندان
flat nose plier
اچار فرانسه
adjustable nut wrench
آچار فرانسه
wrenches
اچار فرانسه
wrenched
اچار فرانسه
French Guiana
گیانای فرانسه
wrench
اچار فرانسه
chGteau
خانهایروستاییبزرگدر فرانسه
French Guiana
گویان فرانسه
French Polynesia
پولینزی فرانسه
Channel Tunnel
تونلراهآهنزیر کانالانگلستانبینانگلیسو فرانسه
Charterhouse
دیر کارتوزی
[در فرانسه]
to talk french
فرانسه حرف زدن
to set off for France
رهسپار شدن به فرانسه
He is ahead of me in french.
درزبان فرانسه از من جلواست
Common Market
فرانسه لوکزامبورگ و هلند
figure of eight knot
گره هشت فرانسه
Alsatians
اهل ایالت آلزاس در فرانسه
fabliau
وابسته باشعار قدیم فرانسه
Alsatian
اهل ایالت آلزاس در فرانسه
upsilon
است وصدای u را در فرانسه میدهد
it borders on france
در سر حد مرز فرانسه واقع است
dauphiness
عروس پادشاه فرانسه ازپسرارشدش
marseillaise
مارسیز سرود ملی فرانسه
e c s c (european coal & steel commissio
فرانسه جمهوری فدرال المان ایتالیا
dauphin
عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
constable of france
فرمانده کل قوادرغیاب پادشاهان پیشین فرانسه
quality
تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
denier
نوعی مسکوک در فرانسه و اروپای غربی
liberty pole
چوب پرچم انقلابیون فرانسه وامریکا
qualities
تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
sou
مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
keep up your french
زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
He is giving her French lessons in exchange for English lessons
به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
mistral
باد خشک سرد شمالی درجنوب فرانسه
Monaco
ناحیه " موناکو" واقع در جنوب شرقی فرانسه
law french
اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
champagne
نام مشروبی که درشامپانی فرانسه تهیه میشود
pyrenran
وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
riviera
ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیادر اطراف مدیترانه
sturm und drang
نهضت ادبی رمانتیک المان پس از انقلاب فرانسه
the peninsular war
جنگ انگلیس و فرانسه در شبه جزیره ایبری
trouvere
شاعر رزمی شمال فرانسه در سده یازدهم
Fontainebleau
[سبک دکوراسیون در قصر ییلاقی سلطنتی فرانسه]
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
fleur de lys
گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
poms
یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
flower de luce
گل زنبق یاسوسن :نشان خانواده سلطنتی فرانسه درقدیم
pom
یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
the big four
درکنفرانس صلح پاریس 9191به کشورهای فرانسه انگلستان
fleur de lis
گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
percheron
یکجور اسب نیرومندو تندروکه درنواحی فرانسه پرورده میشود
femme-fleur
[طرح دختر رویایی در طراحی های هنرهای جدید فرانسه]
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .
فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
octuple
هشت چندان هشت برابر کردن
legion ofholour
نشان افتخارکه دولت فرانسه درازای خدمات برجسته لشکری یاکشوری میدهد
pragmatism
مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
big five
بیشتر باthe بزرگان پنجگانه . نامی است که در کنفرانس صلح پاریس 9191 به فرانسه امریکا
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
french revolution
انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
tripartite declaration of 0
اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند
popular front
ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
western european union
اتحادیه اروپای غربی اتحادیه متشکل از انگلستان بلژیک فرانسه
chateau style
[سبک معماری قرن نوزدهم فرانسه که ترکیب سبک های گوتیک و رنسانس بود.]
it does not weigh with me
ندارد
flicker free
ی ندارد
there is no style about her
ندارد
he is not of that stamp
را ندارد
there is no limit to it
حد ندارد
brucsels treaty organization
سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
he has no manners
اداب ندارد
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
he has no excuse what
عذری ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
he has nothing of his own
چیزی ندارد
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
it is a soft snap
کاری ندارد
it is well enough
عیبی ندارد
it lacks soul
روح ندارد
it does not matter
اهمیت ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
no object
اهمیت ندارد
he is out of huomor
دماغ ندارد
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
hadn't
ندارد نبایستی
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
dont mention it
اهمیت ندارد
no matter
اهمیت ندارد
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
it takes two to tango
<idiom>
[یک دست صدا ندارد]
it differs nothing from
هیچ فرقی با .....ندارد
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
there is no reason
هیچ دلیل ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
irons in the fire
<idiom>
وقت سرخاراندن ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
ربطی به موضوع ندارد
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
there is no exception to that rule
ان قانون استثناء ندارد
Nothing is impossible .
کار نشد ندارد
it is of no moment
هیچ اهمیت ندارد
it is of no importance
هیچ اهمیت ندارد
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
he is indisposed to go
میل برفتن ندارد
he is at a loose end
کار معینی ندارد
he hasno notion of going
میل رفتن ندارد
he hasno notion of going
خیال رفتن ندارد
domain
برنامهای که حق کپی ندارد
crying is useless
گریه سودی ندارد
That's not so!
این حقیقت ندارد!
He cant stand the sight of us.
چشم ندارد ما را ببیند
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
domains
برنامهای که حق کپی ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
he is nothing to me
بتمن خویشی ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
infinite
حلقهای که خروج ندارد.
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
his intentions are good
خیال بدی ندارد
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
he means well
قصد بدی ندارد
tricolor
پرچم ملی سه رنگ فرانسه سه رنگ
you are welcome
کاری نکردم اهمیت ندارد
There is nothing wrong with it.
این هیچ ایرادی ندارد.
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
out of one's element
<idiom>
جایی که به شخص تعلق ندارد
He hasnt a mind of his own.
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com