English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
Other Matches
he does not know french او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
French فرانسه زبان فرانسه
keep up your french زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
prolepsis فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
You took the words out of my mouth. جانا سخن از زبان ما می گویی
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
quibbled زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
locarno treaty بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
chiromancy پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
ems dispatch تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
irredentism نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
telnet پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
as ... as <adv.> آنقدر... که
He did not live long enough to … آنقدر عمر نکرد که ...
I was so tired that … آنقدر خسته بودم که ...
She talked tI'll she was blue in the face . آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
I kept saying it tI'll I was blue in the face. آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
He drank himself to death. آنقدر مشروب خورد تامرد
She had the never to say. . . آنقدر پررو بود که گفت ...
She wept herself to sleep . آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
My tea isnt cool enough to drink. چایی ام آنقدر خنک نشده که بخورم
to scare the living daylights out of somebody کسی را آنقدر بترسانند که زهره اش بترکد
The exam was too easy for words . امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
He wears his socks into holes . آنقدر جوابهارامی پوشد تا سوراخ شوند
They I got confused . آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
to beat the egg-white until it is stiff سفیده تخم مرغ را آنقدر بزنند که سفت شود
He threatened to thrash the life out of me . تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
to be at a loss as to what to advise آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
prettiest قشنگ
prettier قشنگ
smatt قشنگ
prettify قشنگ
pretty قشنگ
namby-pamby قشنگ
namby pamby قشنگ
spruces قشنگ
beauteous قشنگ
spruce قشنگ
nice looking قشنگ
sprucy قشنگ
goodlooking قشنگ
goodly قشنگ
cheesy قشنگ
beautiful قشنگ
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
adorn قشنگ کردن
beautify قشنگ شدن
cherubim بچه قشنگ
beautifies قشنگ شدن
cherubs بچه قشنگ
sprucely بطور قشنگ
beautifier قشنگ کننده
cherub بچه قشنگ
beautifying قشنگ شدن
beautified قشنگ شدن
smarten قشنگ کردن
prettily بطور قشنگ
translator برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translators برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
assembly زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
host language زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
whigmaleery چیز قشنگ وارزان
whigmaleerie چیز قشنگ وارزان
lidos میعادگاه قشنگ ساحلی
pert غنچه دار قشنگ
nattily بطور اراسته و قشنگ
I didnt mince my words . I put it very well . قشنگ حرفم رازدم
gewgaws چیز قشنگ بی مصرف
to take f. قشنگ حرف زدن
lido میعادگاه قشنگ ساحلی
gimcrack قشنگ و بی مصرف عروسک
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
gimcrack چیز قشنگ و کم بها
gewgaw چیز قشنگ بی مصرف
gew gaw اشیاء قشنگ بی مصرف
snobol Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targeted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
prettiest بطور دلپذیر قشنگ کردن
adorns قشنگ کردن ارایش دادن
pretty pretties چیزهای قشنگ و نادان فریب
prettify بطور دلپذیر قشنگ کردن
pretty بطور دلپذیر قشنگ کردن
gimceackery چیزهای قشنگ وبی مصرف
prettier بطور دلپذیر قشنگ کردن
eros بچه قشنگ غرائزشهوانی انسانی
she was prettily dressed جامه قشنگ پوشیده بود
french master فرانسه
I sat down with no fuss or bother . برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
chGteau خانهایروستاییبزرگدر فرانسه
wrench اچار فرانسه
wrenched اچار فرانسه
gallophile فرانسه دوست
gallice بزبان فرانسه
flat nose plier اچار فرانسه
frenchless فرانسه ندان
wrenches اچار فرانسه
francophil فرانسه دوست
french revolution انقلاب فرانسه
francophil هواخواه فرانسه
francophile فرانسه دوست
francophile هواخواه فرانسه
adjustable wrench آچار فرانسه
adjustable nut wrench آچار فرانسه
laissez aller تلفظ به فرانسه
French Guiana گیانای فرانسه
French Guiana گویان فرانسه
French Polynesia پولینزی فرانسه
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
He is speechless (inarticulate). سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
bal زبان ساده شده زبان اسمبلی
mealymouthed ادم چرب زبان شیرین زبان
professional slang زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
This car wI'll do beautifully . این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
She is photogenic. خوش عکس است (عکسش قشنگ می افتد )
to talk french فرانسه حرف زدن
to set off for France رهسپار شدن به فرانسه
Charterhouse دیر کارتوزی [در فرانسه]
Common Market فرانسه لوکزامبورگ و هلند
He is ahead of me in french. درزبان فرانسه از من جلواست
figure of eight knot گره هشت فرانسه
Channel Tunnel تونلراهآهنزیر کانالانگلستانبینانگلیسو فرانسه
it borders on france در سر حد مرز فرانسه واقع است
upsilon است وصدای u را در فرانسه میدهد
marseillaise مارسیز سرود ملی فرانسه
dauphiness عروس پادشاه فرانسه ازپسرارشدش
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
Alsatians اهل ایالت آلزاس در فرانسه
Alsatian اهل ایالت آلزاس در فرانسه
fabliau وابسته باشعار قدیم فرانسه
qualities تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
quality تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
sou مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
e c s c (european coal & steel commissio فرانسه جمهوری فدرال المان ایتالیا
dauphin عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
constable of france فرمانده کل قوادرغیاب پادشاهان پیشین فرانسه
denier نوعی مسکوک در فرانسه و اروپای غربی
liberty pole چوب پرچم انقلابیون فرانسه وامریکا
I´m as hungry as a horse. آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
interprets ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
glib چرب زبان زبان دار
Arabic زبان تازی زبان عربی
interpret ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpreted ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreting ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
hungry as a hunter <idiom> آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
He is giving her French lessons in exchange for English lessons به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
riviera ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیادر اطراف مدیترانه
Fontainebleau [سبک دکوراسیون در قصر ییلاقی سلطنتی فرانسه]
the peninsular war جنگ انگلیس و فرانسه در شبه جزیره ایبری
pyrenran وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
mistral باد خشک سرد شمالی درجنوب فرانسه
sturm und drang نهضت ادبی رمانتیک المان پس از انقلاب فرانسه
Monaco ناحیه " موناکو" واقع در جنوب شرقی فرانسه
champagne نام مشروبی که درشامپانی فرانسه تهیه میشود
trouvere شاعر رزمی شمال فرانسه در سده یازدهم
fleur de lis گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
fleur de lys گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
flower de luce گل زنبق یاسوسن :نشان خانواده سلطنتی فرانسه درقدیم
pom یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
poms یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
the big four درکنفرانس صلح پاریس 9191به کشورهای فرانسه انگلستان
femme-fleur [طرح دختر رویایی در طراحی های هنرهای جدید فرانسه]
percheron یکجور اسب نیرومندو تندروکه درنواحی فرانسه پرورده میشود
scottish gaelic زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
legion ofholour نشان افتخارکه دولت فرانسه درازای خدمات برجسته لشکری یاکشوری میدهد
big five بیشتر باthe بزرگان پنجگانه . نامی است که در کنفرانس صلح پاریس 9191 به فرانسه امریکا
She procrastinated until it was too late . آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
soliloquies تک گویی
laconic speech کم گویی
free spokenness رک گویی
scandals بد گویی
downrightness رک گویی
outdpokenness رک گویی
plain speaking رک گویی
hypologia کم گویی
candour رک گویی
hypophrasia کم گویی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com