Dictiornary-Farsi | فراوان ریزش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
overflowing	فراوان ریزش


Other Matches

easy money	پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
fallout prediction	محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
richly	فراوان
superabundant	فراوان
exuberantly	فراوان
foison	فراوان
galore	فراوان
in abundance	فراوان
in galore	فراوان
oodlins	فراوان
plentifully	فراوان
redun dantly	فراوان
feracious	فراوان
abundant	فراوان
prolific	فراوان
plentiful	فراوان
plenty	فراوان
oodles	فراوان
profuse	فراوان
copious	فراوان
affluent	فراوان
all out	فراوان
an abundance of	فراوان
excessive	فراوان
redundantly	فراوان
unsparing	فراوان
exuberant	فراوان
fulsome	فراوان
abundant element	عنصر فراوان
cretaceous	دارای گچ فراوان
abound with	فراوان داشتن
rife	فراوان عادی
abound in	فراوان داشتن
ample	فراوان مفصل
teem	فراوان بودن
very	چندان فراوان
teemed	فراوان بودن
teeming	فراوان بودن
teems	فراوان بودن
infests	فراوان بودن در
infesting	فراوان بودن در
infest	فراوان بودن در
abounds	فراوان بودن
abounding	فراوان بودن
abounded	فراوان بودن
abound	فراوان بودن
lots	بسیار فراوان
amply	بطور فراوان
bounteous	باسخاوت فراوان
superrabundant	زیاد فراوان
post haste	با شتاب فراوان
plenty of rain	باران فراوان
it smells of the lamp	با زحمت فراوان
rampant	فراوان حکمفرما
infested	فراوان بودن در
foison	محصول فراوان
rampant vegetation	گیاهان فراوان
feisty	فراوان چابک
f. money	پول فراوان
exuberate	فراوان بودن
luxuriant vegetation	گیاهان فراوان
abundantly	بطور فراوان
post haste	بسرعت شتاب فراوان
grow rife	فراوان یا متداول شدن
to have plenty of time	وقت فراوان داشتن
shock head	دارای موی فراوان
knock oneself out <idiom>	باعث تلاش فراوان
here is bread in plenty	نان فراوان داریم
he is f. of money	پول فراوان دارد
a copious choice of food and drink	غذا و نوشیدنی فراوان
in deepest sympathy	با دلسوزی بسیار فراوان
luxuriance	شکوه وجلال فراوان
superabound	زیاد فراوان بودن
pervaded	فراوان یا شایع بودن
pervades	فراوان یا شایع بودن
pervade	فراوان یا شایع بودن
pervading	فراوان یا شایع بودن
copiously	فراوان زیاد مفصلا
luxuriates	فراوان شدن وفور یافتن
luxuriating	فراوان شدن وفور یافتن
luxuriate	فراوان شدن وفور یافتن
with much pains	با رنج فراوان با زحمات بسیار
luxuriated	فراوان شدن وفور یافتن
overrefinement	تهذیب بسیار اراستگی فراوان
overlabour	با رنج فراوان انجام دادن
slather	مقدار فراوان بیش ازاندازه
labor rich country	کشور با نیروی کار فراوان
overabound	بیش از اندازه فراوان بودن
it is a in terms	پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
shock headed	انبوه گیسو دارای موی فراوان
Ferdowsi is held in the greatest respect.	فردوسی مورد احترام فراوان است
Joyedevivre	لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
wisha	برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution	در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
fox evil	ریزش مو
overflow	ریزش
influxes	ریزش
chute	ریزش
coryza	ریزش
inpouring	ریزش
overflows	ریزش
spray	ریزش
chuct	ریزش
come down	ریزش
defluxion	ریزش
depilation	ریزش مو
disembogue	ریزش
disemboguement	ریزش
overflowed	ریزش
disengorgement	ریزش
drencher	اب ریزش
overflown	ریزش
sprays	ریزش
spraying	ریزش
sprayed	ریزش
calvities	ریزش مو
influx	ریزش
fallout	ریزش
chutes	ریزش
flux	ریزش
diffusion	ریزش
swoop [on]	ریزش [سر]
spill	ریزش
spilled	ریزش
log chute	ریزش
on the fly	ریزش
rheumatism	ریزش
perfusion	ریزش
landslides	ریزش
landslide	ریزش
psilosis	ریزش مو
spills	ریزش
spilling	ریزش
insets	: ریزش
abscission	ریزش
pouring	ریزش
sprinkled	ریزش نم نم
sprinkle	ریزش نم نم
gushes	ریزش
poured	ریزش
gushed	ریزش
gush	ریزش
afflux	ریزش
effusions	ریزش
effusion	ریزش
sprinkles	ریزش نم نم
inset	: ریزش
precipitation	ریزش
pours	ریزش
catarrh	ریزش
outflows	ریزش
pour	ریزش
infusion	ریزش
infusions	ریزش
affution	ریزش
affusion	ریزش
outflow	ریزش
affluxion	ریزش
Vistory was dearly bought .	پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests.	یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
slide	سراشیبی ریزش
landslides	ریزش خاک
pour point	نقطه ریزش
splashing	صدای ریزش
slides	سراشیبی ریزش
landfall	ریزش زمین
lachrymation	ریزش اشک
outpour	بیرون ریزش
outflow	ریزش جریان
over flow	طغیان ریزش
mucorrhea	ریزش مخاط
outflows	ریزش جریان
pouring cup	قاشق ریزش
landslide	ریزش خاک
chute	ریزش با سقوط
drop inlet	دریچه ریزش
chutes	ریزش با سقوط
fall	شیبشکن ریزش
fallout	ریزش اتمی
slumps	افت ریزش
slumping	افت ریزش
slumped	افت ریزش
income	ریزش فهور
outpouring	بیرون ریزش
splotch	ریزش یا پاشیدن
pouring gate	دریچه ریزش
pouring nozzle	شیپوره ریزش
pouring platform	سطح ریزش
pouring spout	ناودان ریزش
splashes	صدای ریزش
ptyalism	ریزش خیو
rate of pouring	سرعت ریزش
outpourings	بیرون ریزش
splash	صدای ریزش
slump	افت ریزش
castability	قابلیت ریزش
fail out	ریزش کردن
fall of rock	ریزش سنگ
rock rubble	ریزش سنگ
fallout pattern	شکل ریزش