Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
copiously
فراوان زیاد مفصلا
Other Matches
superrabundant
زیاد فراوان
superabound
زیاد فراوان بودن
easy money
پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
diffusely
مفصلا"
lengthily
مفصلا"
at length
مفصلا`
at full length
مفصلا`
large n
مفصلا بطور کلی
In ditail . Diffusively .
بطور مفصل ( مفصلا")
I had a long talk with him.
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
to spin out
امتداد دادن مفصلا درست کردن
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
unsparing
فراوان
redundantly
فراوان
in galore
فراوان
redun dantly
فراوان
an abundance of
فراوان
oodles
فراوان
in abundance
فراوان
copious
فراوان
superabundant
فراوان
oodlins
فراوان
fulsome
فراوان
exuberant
فراوان
excessive
فراوان
all out
فراوان
plentiful
فراوان
prolific
فراوان
richly
فراوان
plenty
فراوان
plentifully
فراوان
profuse
فراوان
affluent
فراوان
foison
فراوان
feracious
فراوان
abundant
فراوان
exuberantly
فراوان
galore
فراوان
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
luxuriant vegetation
گیاهان فراوان
it smells of the lamp
با زحمت فراوان
teem
فراوان بودن
teemed
فراوان بودن
rampant vegetation
گیاهان فراوان
infests
فراوان بودن در
amply
بطور فراوان
abounded
فراوان بودن
abound
فراوان بودن
overflowing
فراوان ریزش
ample
فراوان مفصل
cretaceous
دارای گچ فراوان
abound in
فراوان داشتن
bounteous
باسخاوت فراوان
abound with
فراوان داشتن
exuberate
فراوان بودن
f. money
پول فراوان
abounding
فراوان بودن
infesting
فراوان بودن در
abundantly
بطور فراوان
infested
فراوان بودن در
infest
فراوان بودن در
feisty
فراوان چابک
rife
فراوان عادی
foison
محصول فراوان
abounds
فراوان بودن
abundant element
عنصر فراوان
teeming
فراوان بودن
lots
بسیار فراوان
rampant
فراوان حکمفرما
plenty of rain
باران فراوان
post haste
با شتاب فراوان
very
چندان فراوان
teems
فراوان بودن
pervade
فراوان یا شایع بودن
pervaded
فراوان یا شایع بودن
in deepest sympathy
با دلسوزی بسیار فراوان
luxuriance
شکوه وجلال فراوان
he is f. of money
پول فراوان دارد
a copious choice of food and drink
غذا و نوشیدنی فراوان
post haste
بسرعت شتاب فراوان
knock oneself out
<idiom>
باعث تلاش فراوان
grow rife
فراوان یا متداول شدن
shock head
دارای موی فراوان
here is bread in plenty
نان فراوان داریم
pervades
فراوان یا شایع بودن
pervading
فراوان یا شایع بودن
to have plenty of time
وقت فراوان داشتن
luxuriating
فراوان شدن وفور یافتن
labor rich country
کشور با نیروی کار فراوان
slather
مقدار فراوان بیش ازاندازه
overabound
بیش از اندازه فراوان بودن
luxuriate
فراوان شدن وفور یافتن
luxuriated
فراوان شدن وفور یافتن
overlabour
با رنج فراوان انجام دادن
with much pains
با رنج فراوان با زحمات بسیار
overrefinement
تهذیب بسیار اراستگی فراوان
luxuriates
فراوان شدن وفور یافتن
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
it is a in terms
پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
shock headed
انبوه گیسو دارای موی فراوان
Joyedevivre
لذت فراوان زندگی
[ریشه فرانسوی]
Ferdowsi is held in the greatest respect.
فردوسی مورد احترام فراوان است
wisha
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
in detail
مفصلا دسته دسته
it is of a wide distribution
در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Mahogany was once abundant
[prolific]
in the tropical forests.
یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
jam session
اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
Perspex
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
opens
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
phenolic epoxy
خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
rife
زیاد
supererogatory
زیاد
high
زیاد
highly
زیاد
squeamishly
زیاد
numerous
زیاد
squeamishness
زیاد
great
زیاد
populous
زیاد
heart break
غم زیاد
copious
زیاد
highest
زیاد
too much
زیاد
for all the world
بی کم و زیاد
intensely
زیاد
vastly
زیاد
late
زیاد
extortionate
زیاد
to a large extent
زیاد
many
زیاد
extortionary
زیاد
extensive
زیاد
plethoric
زیاد
outrageously
زیاد
egregiously
زیاد
very
زیاد
overly
زیاد
great-
زیاد
greatest
زیاد
excessive
زیاد
plaguily
زیاد
glaring
زیاد
mickle
زیاد
in quantities
زیاد
wide
زیاد
effusively
زیاد
intensively
زیاد
thicker
زیاد
thick
زیاد
widely
زیاد
wider
زیاد
in excess
زیاد
no end of
زیاد
widest
زیاد
thickest
زیاد
greatly
زیاد
not a lettle
زیاد
mickle or muckle
زیاد
profusely
زیاد
muckle
زیاد
mortally
زیاد
large adv
زیاد
generous
زیاد
quite a few
<idiom>
زیاد
overmuch
زیاد
hugely
زیاد
tremendously
زیاد
immoderate
زیاد
immane
زیاد
fulsome
زیاد
much
زیاد
heartbreak
غم زیاد
over and above
زیاد
superabundant
زیاد
profoundly
زیاد
ranksack
زیاد
intense
زیاد
swingeing
زیاد
highs
زیاد
heavily
زیاد
too
زیاد
aggrandise
زیاد شدن
agreat d. of trouble
دردسر زیاد
queasy
زیاد دقیق
quaffing
زیاد نوشیدن
accretive
زیاد شونده
swarm
دسته زیاد
hell-bent
زیاد خمیده
to run rup
زیاد کردن
swarmed
دسته زیاد
to toll up
زیاد شدن
multiplying
زیاد شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com