Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
luxuriate
فراوان شدن وفور یافتن
luxuriated
فراوان شدن وفور یافتن
luxuriates
فراوان شدن وفور یافتن
luxuriating
فراوان شدن وفور یافتن
Other Matches
easy money
پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
lavishing
وفور
lavished
وفور
luxuriously
با وفور
exuberance
وفور
routh
وفور
super abundance
وفور
affluence
وفور
profusion
وفور
wealth
وفور
superabundance
وفور
plenitude
وفور
plenteousness
وفور
copiousness
وفور
abundance
وفور
abondance
وفور
lavish
وفور
luxuriance
وفور
lavishes
وفور
pluralism
وفور چندگانگی
terrestrial occurrence
وفور طبیعی
bounty
وفور بخشایندگی
pluralities
وفور چندگانگی
opulence
وفور سرشار
plentitude
سرشاری وفور
superabundant
دارای وفور
torna do
طغیان وفور
glut
وفور کالا
glut
فراوانی وفور
gluts
وفور کالا
gluts
فراوانی وفور
affluence
وفور نعمت
super abundance
وفور نعمت
lashongs
وفور کفایت
plurality
وفور چندگانگی
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
abundantly
به فراوانی بحد وفور
vintage year
سال وفور محصول انگور
frequencies
تعداد پریودها پریودیسیته وفور
abounded
زیاد بودن وفور داشتن
frequency
تعداد پریودها پریودیسیته وفور
horn of plenty
شاخ نشان وفور نعمت
abounds
زیاد بودن وفور داشتن
abounding
زیاد بودن وفور داشتن
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
unsparing
فراوان
prolific
فراوان
richly
فراوان
in galore
فراوان
foison
فراوان
superabundant
فراوان
affluent
فراوان
redun dantly
فراوان
plentiful
فراوان
all out
فراوان
oodlins
فراوان
abundant
فراوان
plenty
فراوان
redundantly
فراوان
feracious
فراوان
an abundance of
فراوان
oodles
فراوان
copious
فراوان
profuse
فراوان
galore
فراوان
plentifully
فراوان
exuberantly
فراوان
in abundance
فراوان
excessive
فراوان
fulsome
فراوان
exuberant
فراوان
infested
فراوان بودن در
abundantly
بطور فراوان
very
چندان فراوان
bounteous
باسخاوت فراوان
exuberate
فراوان بودن
rife
فراوان عادی
it smells of the lamp
با زحمت فراوان
infesting
فراوان بودن در
plenty of rain
باران فراوان
post haste
با شتاب فراوان
infests
فراوان بودن در
f. money
پول فراوان
infest
فراوان بودن در
feisty
فراوان چابک
cretaceous
دارای گچ فراوان
amply
بطور فراوان
foison
محصول فراوان
teemed
فراوان بودن
luxuriant vegetation
گیاهان فراوان
teeming
فراوان بودن
teems
فراوان بودن
superrabundant
زیاد فراوان
overflowing
فراوان ریزش
abound
فراوان بودن
abounded
فراوان بودن
abounding
فراوان بودن
abounds
فراوان بودن
teem
فراوان بودن
lots
بسیار فراوان
rampant vegetation
گیاهان فراوان
ample
فراوان مفصل
rampant
فراوان حکمفرما
abound in
فراوان داشتن
abound with
فراوان داشتن
abundant element
عنصر فراوان
shock head
دارای موی فراوان
pervades
فراوان یا شایع بودن
copiously
فراوان زیاد مفصلا
here is bread in plenty
نان فراوان داریم
superabound
زیاد فراوان بودن
post haste
بسرعت شتاب فراوان
to have plenty of time
وقت فراوان داشتن
grow rife
فراوان یا متداول شدن
he is f. of money
پول فراوان دارد
knock oneself out
<idiom>
باعث تلاش فراوان
in deepest sympathy
با دلسوزی بسیار فراوان
luxuriance
شکوه وجلال فراوان
a copious choice of food and drink
غذا و نوشیدنی فراوان
pervade
فراوان یا شایع بودن
pervading
فراوان یا شایع بودن
pervaded
فراوان یا شایع بودن
labor rich country
کشور با نیروی کار فراوان
overlabour
با رنج فراوان انجام دادن
slather
مقدار فراوان بیش ازاندازه
with much pains
با رنج فراوان با زحمات بسیار
overrefinement
تهذیب بسیار اراستگی فراوان
overabound
بیش از اندازه فراوان بودن
shock headed
انبوه گیسو دارای موی فراوان
Joyedevivre
لذت فراوان زندگی
[ریشه فرانسوی]
it is a in terms
پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
Ferdowsi is held in the greatest respect.
فردوسی مورد احترام فراوان است
wisha
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution
در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Mahogany was once abundant
[prolific]
in the tropical forests.
یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
jam session
اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
opened
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
Perspex
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
cornucopia
شاخ amalthaea یا شاخ وفور نعمت
phenolic epoxy
خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
detects
یافتن
discovering
یافتن
find
یافتن
discover
یافتن
detecting
یافتن
detected
یافتن
detect
یافتن
discovered
یافتن
discovers
یافتن
finds
یافتن
tense
تشدید یافتن
overmatch
تفوق یافتن
ends
خاتمه یافتن
overmaster
برتری یافتن بر
luxuriates
شکوه یافتن
dwindle
تدریجاکاهش یافتن
shrinks
کاهش یافتن
outreach
برتری یافتن
luxuriating
شکوه یافتن
overspread
بسط یافتن
shrinking
کاهش یافتن
dwindling
تدریجاکاهش یافتن
recovering
بهبودی یافتن
recovers
بهبودی یافتن
outspread
گسترش یافتن
luxuriate
شکوه یافتن
perennate
دوام یافتن
penetract
راه یافتن
terminates
خاتمه یافتن
shrink
کاهش یافتن
luxuriated
شکوه یافتن
relax
تخفیف یافتن
relaxes
تخفیف یافتن
transcended
برتری یافتن
end
خاتمه یافتن
deploying
گسترش یافتن
transcend
برتری یافتن
achieving
دست یافتن
meliorate
بهبود یافتن
achieved
دست یافتن
achieves
دست یافتن
deploys
گسترش یافتن
transcending
برتری یافتن
transcends
برتری یافتن
ended
خاتمه یافتن
keep one's head above water
رهایی یافتن
scant
تخفیف یافتن
achieve
دست یافتن
relaxing
تخفیف یافتن
lay hands on something
چیزی را یافتن
dwindled
تدریجاکاهش یافتن
dwindles
تدریجاکاهش یافتن
look oneself again
بهبود یافتن
pick up health
بهبود یافتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com