Dictiornary-Farsi | فرا فرستادن پذیری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
transmissibility	فرا فرستادن پذیری


Other Matches

cold working	شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
remit	فرستادن
consigning	فرستادن
consigned	فرستادن
give off <idiom>	فرستادن
consign	فرستادن
send	فرستادن
to serve a subpoena on	فرستادن
dispatches	فرستادن
to send off	فرستادن
dispatched	فرستادن
consigns	فرستادن
remits	فرستادن
to send off	فرستادن
remitted	فرستادن
remitting	فرستادن
sending	فرستادن
sends	فرستادن
dispatch	فرستادن
to a. letter	فرستادن
dispateh	فرستادن
send out	فرستادن
send round	فرستادن
send in	فرستادن
despatched	فرستادن
hand over	فرستادن
to send back	پس فرستادن
send back	پس فرستادن
packs	فرستادن
despatches	فرستادن
despatching	فرستادن
pack	فرستادن
despatch	فرستادن
issues	نشریه فرستادن
issued	نشریه فرستادن
mails	باپست فرستادن
issue	نشریه فرستادن
pulsing	فرستادن موج
retransmit	دوباره فرستادن
send-ups	بزندان فرستادن
delegating	به نمایندگی فرستادن
delegates	به نمایندگی فرستادن
delegated	به نمایندگی فرستادن
delegate	به نمایندگی فرستادن
circularize	بخشنامه فرستادن به
returning	پس فرستادن عودت
jamming	پارازیت فرستادن
to call for anyone	پی کسی فرستادن
call for some one	پی کسی فرستادن
send-up	بزندان فرستادن
mail	باپست فرستادن
forwarded	فرستادن رساندن
forward	فرستادن رساندن
transmissibility	قابلیت فرستادن
consignments	امانت فرستادن
to send on fools errand	پی نخودسیاه فرستادن
missend	اشتباها فرستادن
mission	بماموریت فرستادن
consignment	امانت فرستادن
missions	بماموریت فرستادن
to send for a person	بی کسی فرستادن
to send down rain	باران فرستادن
send up	بزندان فرستادن
to send a message	پیام فرستادن
return	پس فرستادن عودت
returned	پس فرستادن عودت
remittance	فرستادن پول
send on	جداگانه فرستادن
remittances	فرستادن پول
returns	پس فرستادن عودت
imparadise	به بهشت فرستادن
radiographic	پیام رادیوتلگرافی فرستادن
radios	پیام رادیویی فرستادن
to send for a person	عقب کسی فرستادن
fade	کج فرستادن گوی گلف
fades	کج فرستادن گوی گلف
order about	پیوسته پی فرمان فرستادن
radioing	پیام رادیویی فرستادن
circularize	پرسش نامه فرستادن
referred	فرستادن بازگشت دادن
to e. carpets to the europe	فرش به اروپا فرستادن
to send to the press	برای چاپ فرستادن
afforce	نیروی کمکی فرستادن به
radioed	پیام رادیویی فرستادن
re export	دوباره بیرون فرستادن
radio	پیام رادیویی فرستادن
follow the ball	دنبال توپ فرستادن
dispatches	عزیمت فرستادن پیام
dispatches	روانه کردن فرستادن
dispatched	عزیمت فرستادن پیام
despatching	عزیمت فرستادن پیام
refers	فرستادن بازگشت دادن
refer	فرستادن بازگشت دادن
despatched	روانه کردن فرستادن
despatched	عزیمت فرستادن پیام
dispatched	روانه کردن فرستادن
dispatch	عزیمت فرستادن پیام
dispatch	روانه کردن فرستادن
despatches	روانه کردن فرستادن
despatches	عزیمت فرستادن پیام
to send soldiers into the streets	سربازان را به خیابانها فرستادن
despatching	روانه کردن فرستادن
red herring	پی نخود سیاه فرستادن
deliver	فرستادن توپ به هدف
to mail a letter [American English]	نامه ای را با پست فرستادن
delivers	فرستادن توپ به هدف
to post a letter [British English]	نامه ای را با پست فرستادن
to send something to my friend	چیزی را به دوستم فرستادن
red herrings	پی نخود سیاه فرستادن
ships	باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship	باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships	با کشتی حمل کردن فرستادن
fool's errand	فرستادن دنبال نخود سیاه
ship	با کشتی حمل کردن فرستادن
wirephoto	بوسیله بی سیم عکس فرستادن
fool's errands	فرستادن دنبال نخود سیاه
accred it	با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
to call somebody to [for] something	پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
dispatchment	ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
schools	بمدرسه فرستادن درس دادن
school	بمدرسه فرستادن درس دادن
serve a notice on someone	برای کسی اخطار فرستادن
outclearing	فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
to send a message to somebody	پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
supplied	فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
to send for a person	پیغام برای کسی فرستادن که بیا
supply	فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying	فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
ascender	وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
radiographs	پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
disseminate	توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
railroads	با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
railroad	با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
frank	اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked	اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker	اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest	اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking	اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks	اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegate	محول کردن به جای بدتر فرستادن
disseminating	توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
relegated	محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates	محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegating	محول کردن به جای بدتر فرستادن
disseminates	توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated	توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
consigning	یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns	یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned	یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
radiograph	پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
consign	یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
bass response	بم پذیری
water absorption	آب پذیری
pliability	خم پذیری
deliquescence	نم پذیری
encloses	به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
multiplex	چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
enclose	به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
to serve a notice on some one	اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
enclosing	به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
observability	مشاهده پذیری
perishableness	فنا پذیری
perfectibility	کمال پذیری
perishableness	فساد پذیری
fusibility	گداز پذیری
flexibtlity	انعطاف پذیری
ponderability	سنجش پذیری
penetrability	نفوذ پذیری
passibility	تالم پذیری
pardonableness	امرزش پذیری
paramagnetic susceptibility	پارامغناطیس پذیری
permeability	نشت پذیری
perceptibility	ادراک پذیری
permeability	نفوذ پذیری
penetrance	نفوذ پذیری
opposability	مقابله پذیری
generalizability	تعمیم پذیری
transferability	انتقال پذیری
negotiability	انتقال پذیری
justifiability	توجیه پذیری
intolerableness	تحمل نا پذیری
insatiability	سیری نا پذیری
inflammability	اشتعال پذیری
inexhaustibility	پایان نا پذیری
indefeasibility	فسخ نا پذیری
indocility	تعلیم نا پذیری
incontrovertibility	بحث نا پذیری
impressionability	تاثیر پذیری
improvability	بهبود پذیری
lability	تغییر پذیری
livability	زیست پذیری
mutabilty	تغییر پذیری
mutability	تغییر پذیری
infusibility	گداز نا پذیری
modifiability	تغییر پذیری
miscibility	امتزاج پذیری
mensurability	پیمایش پذیری
maintainability	نگهداشت پذیری
magnetization curve	خم مغناطیس پذیری
magnetization	مغناطیس پذیری