Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (9 milliseconds)
English
Persian
wind erosion
فرسایش بادی
Other Matches
attrition rate
میزان کاهش توان رزمی نواخت فرسایش سرعت فرسایش
air bedding
لایههای لاستیکی بادی بالشتکهای بادی
arid erosion
فرسایش مناطق خشک فرسایش مناطق کم اب
attrition
فرسایش
erosion
فرسایش
fraying
فرسایش
wear
فرسایش
abrasion
فرسایش
abrasions
فرسایش
depletion
فرسایش
wears
فرسایش
natural erosion
فرسایش نابهنجار
weathering
فرسایش در اثرهوا
nuclear corrosion
فرسایش هستهای
natural erosion
فرسایش طبیعی
attrition
فرسایش نیروها
internal erosion
فرسایش داخلی
bioerosion
فرسایش زیستی
concrete erosion
فرسایش بتن
shore erosion
فرسایش ساحلی
beach erosion
فرسایش ساحلی
spark erossion
فرسایش الکتریکی
erodibility
قابلیت فرسایش
erodible
قابل فرسایش
erosion control
جلوگیری از فرسایش
erosive
فرسایش دهنده
accelerated erosion
فرسایش تشدیدی
gully erosion
فرسایش خندقی
scuffs
خراش فرسایش
scuffing
خراش فرسایش
scuffed
خراش فرسایش
rill erosion
فرسایش شیاری
weathring test
ازمایش فرسایش
sever erosion
فرسایش نابهنجار
electro erosion
فرسایش الکتریکی
precession
فرسایش لوله
sheet washing
فرسایش رویی
soil erosion
فرسایش خاک
selective erosion
فرسایش انتخابی
surface erosion
فرسایش سطحی
sheet washing
فرسایش سطحی
pot hole
دیگ فرسایش
erosion
فرسایش وسایل
scuff
خراش فرسایش
geologic erosion
فرسایش زمین شناسی
electroerosive
فرسایش قوس الکتریکی
attenuation
فرسایش انرژی موج
elutriation
شستشو با اب فرسایش انتخابی
electro erosion process
فرایند فرسایش الکتریکی
abrasion of surface
فرسایش سطح فرش
restraints
نیروی خستگی یا فرسایش بار
corrosion
زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
wears
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
restraint
نیروی خستگی یا فرسایش بار
weatherability
قابلیت عدم فرسایش در هوا
wear
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
rain wash
فرسایش ناشی از ریزش باران
planation
مسطح شدن زمین در اثر فرسایش
body shirt
بادی
blowy
بادی
flatuous
بادی
pneumatic
بادی
detritus
ذراتی که در نتیجه عمل فرسایش از زمین جدامیشوند
soliflucation
فرسایش خاک یا زمین به وسیله یخ زدن و اب شدن یخ
fastness of color
عدم تغییر رنگ
[در برابر نور، آب و فرسایش]
airguns
سلاح بادی
air pump
تلمبهء بادی
blowtube
تفنگ بادی
dune sand
ماسه بادی
running sand
ماسه بادی
wind generator
مولد بادی
pneumatic tools
اسبابهای بادی
pneumatic riveting
پرچکاری بادی
pneumatic press
پرس بادی
pneumatic hammer
چکش بادی
wind current
جریان بادی
wind corrosion
ساییدگی بادی
air rifle
تفنگ بادی
air rifles
تفنگ بادی
marine sand
ماسه بادی
pneumatic tire
لاستیک بادی
airgun
تفنگ بادی
fly ash
خاکستر بادی
pneumatic fender
دفرای بادی
airguns
تفنگ بادی
airgun
سلاح بادی
pop gun
تفنگ بادی
blowgun
تفنگ بادی
lanterns
چراغ بادی
air blast transformer
مبدل بادی
air bed
تشک بادی
aeromotor
موتور بادی
hurricane lamp
چراغ بادی
air brakes
ترمز بادی
air brake
ترمز بادی
hurricane lamps
چراغ بادی
pneumatic
لاستیک بادی
sailboats
قایق بادی
sailboat
قایق بادی
lantern
چراغ بادی
air gun
تفنگ بادی
air hammer
چکش بادی
air operated horn
شیپور بادی
blow pipe
تفنگ بادی
blow gun
تفنگ بادی
windmill
اسیاب بادی
at first blush
در بادی امر
windmills
اسیاب بادی
quicksand
ماسه بادی
anti wear
مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
bed plate
صفحه فلزی که در کف ابگیرنصب میشود تا از فرسایش جلوگیری کند
popgun
تفنگ بادی بچگانه
sail arm
پره اسیاب بادی
vane of windmill
پره اسیاب بادی
square rigger
نوعی کشتی بادی
wind instruments
الات موسیقی بادی
sailings
شراع کشتی بادی
sailed
مسافرت با قایق بادی
sailed
شراع کشتی بادی
sail
مسافرت با قایق بادی
self moved
دارای حرکت بادی
sail
شراع کشتی بادی
riveting hammer
چکش بادی پرچ
wind instrument
الات موسیقی بادی
sailings
مسافرت با قایق بادی
sailing
قایقرانی با قایق بادی
air operated press
پرس بادی پنوماتیکی
air operated pendulum type screen wiper
بادامک پاندولی بادی
fresh breeze
بادی که ساعتی 23 کیلومتربوزد
eolation
سنگ فرسایی بادی
auxiliary sailing vessel
کشتی بادی موتوردار
euphonium
یکجورالت موسیقی بادی
chipping hammer
چکش بادی اهن بر
chipping hammer
چکش بادی اهنبر
schooners
نوعی قایق بادی
schooner
نوعی قایق بادی
reed
الت موسیقی بادی
windmills
هر چیزی شبیه اسیاب بادی
an off shore wind
بادی که از سوی دریا بوزد
windmill
هر چیزی شبیه اسیاب بادی
balloon tire
لاستیک بادی عاج دار
fugues
نوعی الت بادی موسیقی
peabody picture vocabulary test
ازمون واژگان مصور پی بادی
ophicleide
یکجور ساز بادی برنجین
yaghtman's anchor
لنگر قایقهای بادی کوچک
primafacie
در بادی امر قابل قبول
quartering
بادی که با زاویه کج بطرفی می وزد
saxophone
نوعی الت موسیقی بادی
reed organ
یکنوع الت موسیقی بادی
saxophones
نوعی الت موسیقی بادی
fugue
نوعی الت بادی موسیقی
to go for a sail
با کشتی بادی سفریاگردش کردن
jetties
سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
jetty
سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
natural erosion
فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
yacht
کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج
aeolian harp
آلت موسیقی بادی شبیه به جعبه
yachts
کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج
to sail
[for]
با کشتی بادی آغاز به سفر کردن
[به]
woodwind
موسیقی برای سازهای بادی چوبی
meter rule
مقررات مربوط به ساختن قایقهای بادی
reed stop
کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
reed pipe
لوله یا نای الات موسیقی بادی
bolstered
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
polygonal soil
زمین چند دامنهای که شیبهای ان در اثر فرسایش یخ یا برف تولید شده باشد
bolsters
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
rill erosion
این نوع فرسایش دراولین بسترفرسایش یافته بصورت جوی دیده میشود
special degration
نابودی ویژه که عبارتست ازوزن خاک فرسایش یافته سالیانه در واحد سطح
bolster
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
fresh gale
بادی که با سرعت ساعتی 93تا 64 میل بوزد
chutes
سرسره بادی برای فراراضطراری از هواپیما درروی زمین
chute
سرسره بادی برای فراراضطراری از هواپیما درروی زمین
fishtail wind
بادی که مداوما به چپ وراست یا جلو و عقب تغییرجهت میدهد
aprons
لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
apron
لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
english horn
نوعی ساز بادی چوبی انگلیسی که دارای دوزبانه است
open jet tunnel
تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
closed jet tunnel
تونل بادی نه الزاما با مداربسته بلکه قسمت اصلی ان کاملا بسته است
attenuation factor
ضریب فرسایش انرژی موج ضریب افت قدرت امواج
pneumaticity
خاصیت بادی یا هوایی خاصیت چیزی که با هوای فشرده کار میکند
the wind drowned the strigs
سازهای بادی صدای سازهای سیمی را خفه میکند
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com