Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (22 milliseconds)
English
Persian
refer
فرستادن بازگشت دادن
referred
فرستادن بازگشت دادن
refers
فرستادن بازگشت دادن
Other Matches
accred it
با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
schools
بمدرسه فرستادن درس دادن
school
بمدرسه فرستادن درس دادن
frankest
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
swops
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
relapses
بازگشت
returns
بازگشت
recursion
بازگشت
relapsing
بازگشت
reversion
بازگشت
flyback
بازگشت
recovery
بازگشت
returned
بازگشت
recoveries
بازگشت
relapsed
بازگشت
recesses
بازگشت
return
بازگشت
recess
بازگشت
hark back
بازگشت
recession
بازگشت
recessions
بازگشت
adverence
بازگشت
returning
بازگشت
relapse
بازگشت
regression
بازگشت
return to zero
با بازگشت به صفر
cannot
بازگشت شود به کن
return key
کلید بازگشت
return address
نشانی بازگشت
return account
حساب بازگشت
reentry point
نقطه بازگشت
retrace interval
دوره بازگشت
retrace period
دوره بازگشت
return to zero
بازگشت به صفر
retrace time
دوره بازگشت
returnee
بازگشت کننده
returnees
بازگشت کننده
come back
بازگشت بازیگر
come around
بازگشت کردن به
chare
کردن بازگشت
carriage return
بازگشت نورد
electron recoil
بازگشت الکترون
char
کردن بازگشت
charring
کردن بازگشت
returns
اعاده بازگشت
returning
اعاده بازگشت
returned
اعاده بازگشت
chars
کردن بازگشت
return
اعاده بازگشت
line of retreat
خط بازگشت یکانها
recursivity
خاصیت بازگشت
cr
بازگشت نورد
return interval
دوره بازگشت
reversibility
بازگشت پذیری
repatriated
بازگشت به وطن
repercussions
بازگشت پسزنی
repatriates
بازگشت به وطن
regression
بازگشت به گذشته
references
بازگشت مرجع
homing pigeon
بازگشت کبوتر
homing pigeons
بازگشت کبوتر
irreversible
بازگشت ناپذیر
reference
بازگشت مرجع
repatriate
بازگشت به وطن
rz
بازگشت به صفر
repatriating
بازگشت به وطن
regress
بازگشت
[به حالت کم توسعه]
non return to zero
بدون بازگشت به صفر
non renewable resource
منبع بازگشت ناپذیر
curtain call
بازگشت هنرپیشگان به صحنه
regression
بازگشت
[به حالت کم توسعه]
recurrent
راجعه بازگشت کننده
reference
کتاب بس خوان بازگشت
ball return
بازگشت گوی بولینگ
reversible figures
شکلهای بازگشت پذیر
references
کتاب بس خوان بازگشت
nrz
بدون بازگشت به صفر
payoff period
دوره بازگشت سرمایه
flyback power supply
توان اور بازگشت
step backwards
بازگشت
[به حالت کم توسعه]
kickback power supply
توان اور بازگشت
activating
بازگشت بازیگر به زمین
reversible perspective
نمای بازگشت پذیر
activates
بازگشت بازیگر به زمین
activated
بازگشت بازیگر به زمین
activate
بازگشت بازیگر به زمین
recidivation
بازگشت به تکرار جنایات
curtain calls
بازگشت هنرپیشگان به صحنه
payout period
دوره بازگشت سرمایه
recidivism
بازگشت به تکرار جنایات
ball retour track
مسیر بازگشت گوی بولینگ
irretrievable
آنچه قابل بازگشت نیست
circulates
چرخش در یک دایره و بازگشت به محل اول
circulate
چرخش در یک دایره و بازگشت به محل اول
repatriating
ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
repatriate
ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
repatriated
ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
circulated
چرخش در یک دایره و بازگشت به محل اول
repatriates
ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
reconversion
هدایت مجدد بدین مسیحی بازگشت از گمراهی
holdup
بازگشت یا نگهداری یک مقدار یا خط ارتباطی یا بخشی از حافظه
walkabout
بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
walkabouts
بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
dispatch
فرستادن
dispatches
فرستادن
dispatched
فرستادن
to send off
فرستادن
packs
فرستادن
pack
فرستادن
give off
<idiom>
فرستادن
sends
فرستادن
hand over
فرستادن
to send back
پس فرستادن
send in
فرستادن
send out
فرستادن
send round
فرستادن
sending
فرستادن
send
فرستادن
send back
پس فرستادن
despatched
فرستادن
despatches
فرستادن
to a. letter
فرستادن
despatching
فرستادن
to send off
فرستادن
to serve a subpoena on
فرستادن
dispateh
فرستادن
consign
فرستادن
consigned
فرستادن
consigning
فرستادن
remitting
فرستادن
despatch
فرستادن
remitted
فرستادن
remits
فرستادن
consigns
فرستادن
remit
فرستادن
return to base
بازگشت هواپیما به پایگاه به طور سالم هواپیمای بازگشتی
consignment
امانت فرستادن
returned
پس فرستادن عودت
send on
جداگانه فرستادن
mails
باپست فرستادن
mail
باپست فرستادن
returns
پس فرستادن عودت
missend
اشتباها فرستادن
remittances
فرستادن پول
to send down rain
باران فرستادن
send-ups
بزندان فرستادن
to send a message
پیام فرستادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
pulsing
فرستادن موج
delegated
به نمایندگی فرستادن
send-up
بزندان فرستادن
send up
بزندان فرستادن
return
پس فرستادن عودت
remittance
فرستادن پول
delegate
به نمایندگی فرستادن
transmissibility
قابلیت فرستادن
call for some one
پی کسی فرستادن
to call for anyone
پی کسی فرستادن
forward
فرستادن رساندن
forwarded
فرستادن رساندن
imparadise
به بهشت فرستادن
issues
نشریه فرستادن
issued
نشریه فرستادن
to send on fools errand
پی نخودسیاه فرستادن
retransmit
دوباره فرستادن
to send for a person
بی کسی فرستادن
issue
نشریه فرستادن
missions
بماموریت فرستادن
mission
بماموریت فرستادن
delegating
به نمایندگی فرستادن
jamming
پارازیت فرستادن
consignments
امانت فرستادن
circularize
بخشنامه فرستادن به
returning
پس فرستادن عودت
radios
پیام رادیویی فرستادن
dispatched
عزیمت فرستادن پیام
to send to the press
برای چاپ فرستادن
radioing
پیام رادیویی فرستادن
to send for a person
عقب کسی فرستادن
despatching
عزیمت فرستادن پیام
radioed
پیام رادیویی فرستادن
despatching
روانه کردن فرستادن
re export
دوباره بیرون فرستادن
radiographic
پیام رادیوتلگرافی فرستادن
dispatches
عزیمت فرستادن پیام
dispatch
روانه کردن فرستادن
dispatch
عزیمت فرستادن پیام
to post a letter
[British English]
نامه ای را با پست فرستادن
transmissibility
فرا فرستادن پذیری
deliver
فرستادن توپ به هدف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com