English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
wear off فرسوده و از بین رفته شدن
Other Matches
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindled رفته رفته کوچک شدن
dwindle رفته رفته کوچک شدن
dwindling رفته رفته کوچک شدن
to peter out رفته رفته کوچک شدن
dwindles رفته رفته کوچک شدن
forspent فرسوده
oldest فرسوده
old فرسوده
rusty فرسوده
effete فرسوده
doting فرسوده
timeworn فرسوده
erose فرسوده
forworn فرسوده
attrited فرسوده
older فرسوده
forwearied خسته فرسوده
worn to a frazzle فرسوده ساییده
irked فرسوده شدن
irking فرسوده شدن
care worn فرسوده ازغم
outwear فرسوده شدن
obsolete فرسوده متروک
irks فرسوده شدن
fray فرسوده شدن
frayed فرسوده شدن
frays فرسوده شدن
wear فرسوده شدن
wears فرسوده شدن
irk فرسوده شدن
fraying چیز فرسوده
peneplane فرسوده کردن زمین
gruel تنبیه فرسوده کردن
to knock up فرسوده شدن ازپادرامدن
peneplain فرسوده کردن زمین
wear out کهنه و فرسوده شدن
back out کهنه و فرسوده شدن
beaten چکش خورده فرسوده
dobbin یابوی صحرائی یا فرسوده
seaworn فرسوده در اثر دریا
pilefered shipment کالای فرسوده حراج شده
Urban tissue sites سایت های بافت فرسوده شهری
recondition قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
weatherworn فرسوده در اثر باد و باران وهوا
pileferable اقلام قابل فروش بصورت فرسوده
reconditions قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
reconditioned قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
reconditions نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
reconditioned نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
recondition نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
property disposition ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
grooves خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
groove خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
thrawart در رفته
gradually <adv.> رفته رفته
departed رفته
gradually رفته رفته
frenetical از جا در رفته
dislocated در رفته
in process of time رفته رفته
inchmeal رفته رفته
short tempered از جا در رفته
by inches رفته رفته
bit by bit <adv.> رفته رفته
by degrees <adv.> رفته رفته
smudgiest رنگ و رو رفته
altogether روی هم رفته
smudgy رنگ و رو رفته
weatherbeaten رنگ و رو رفته
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
neater شسته و رفته
day a day روی هم رفته
neatest شسته و رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
he knew that i had gone او میدانست که من رفته ام
truncated soil خاک رو رفته
on a par روی هم رفته
unbridle مهاردر رفته
madding از کوره در رفته
installed <adj.> <past-p.> بکار رفته
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
in the lump روی هم رفته
in the a روی هم رفته
neat شسته و رفته
iam bored حوصله ام سر رفته
i have been to paris پاریس رفته ام
deep-set فرو رفته
smudgier رنگ و رو رفته
retreating forehead پیشانی تو رفته
overalls رویهم رفته
red-hot ازجادر رفته
emaciated گوشت رفته
frantic ازکوره در رفته
consumptive تحلیل رفته
consumptives تحلیل رفته
on average [on av.] روی هم رفته
averaged روی هم رفته
frenzied ازجا در رفته
averaging روی هم رفته
off shade رنگ رفته
I'm glad he's gone. خوشحالم که او رفته.
overall رویهم رفته
pallid رنگ رفته
exhausted تحلیل رفته
extinct ازبین رفته
away غایب رفته
jitters از کوره در رفته
overseen غلط رفته
cavetto [پخی تو رفته]
chafed پوست رفته
averages روی هم رفته
averaged روی هم رفته
all in all روی هم رفته
all told روی هم رفته
gone <adj.> از دست رفته
first and last روی هم رفته
by and large <idiom> روی هم رفته
pulled تحلیل رفته
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
sunken فرو رفته
defunct ازبین رفته
averagly روی هم رفته
windswept بر باد رفته
average روی هم رفته
I feel pins and needles in my foot. پایم خواب رفته
sunken eyes چشمان فرو رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
you are mistaken خطا رفته اید
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
ha-ha دیوار فرو رفته
As limp as a rag. شل واز حال رفته
Vanished(shattered, dashed) hopes. امیدها ی بر باد رفته
He is on leave of absence . مرخصی رفته است
we cannot undo the past اب رفته بجوی برنمیگردد
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
what is done cannot be undone اب رفته بجوی برنمیگردد
saddle nose بینی فرو رفته
revendication استردادزمین ازدست رفته
advanced pawn پیاده پیش رفته
washed up بکلی تحلیل رفته
furibund اشفته ازجادر رفته
income forgone درامداز دست رفته
immersed in debt فرو رفته در فرض
pale رنگ رفته بی نور
paler رنگ رفته بی نور
he must have gone باید رفته باشد
tacky رنگ ورو رفته
lost از دست رفته ضایع
forged side سطح فرو رفته
palest رنگ رفته بی نور
lorn از دست رفته بربادرفته
lost chain زنجیره از دست رفته
he is off to the war رفته است به جنگ
neater شسته و رفته مرتب
power توان از دست رفته
neat شسته و رفته مرتب
powered توان از دست رفته
retreating chin چانه عقب رفته
powering توان از دست رفته
powers توان از دست رفته
neatest شسته و رفته مرتب
sold فروخته شده بفروش رفته
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
lost از دست رفته تلف شده
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
up to the ears غرق سرا پا فرو رفته
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
I have something in my eye. چیزی توی چشمم رفته.
ingesta موادی که داخل بدن رفته
the cork went off with apop چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
intakes جای ابگیری نیروی بکار رفته
intake جای ابگیری نیروی بکار رفته
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
She wI'll be a loser if she refuses. اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
to join the majority رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
applied برای هدف معین بکار رفته کاربسته
sell-out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
Vxtreme قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
quasi بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
mattoid کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com