Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
chance
فرصت بل گرفتن
chanced
فرصت بل گرفتن
chances
فرصت بل گرفتن
chancing
فرصت بل گرفتن
Other Matches
to take time by the forelock
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
char
فرصت
charring
فرصت
chars
فرصت
deliberate attack
تک با فرصت
season
فرصت
space
فرصت
seasoned
فرصت
occasion
فرصت
seasons
فرصت
occasions
فرصت
occasioned
فرصت
occasioning
فرصت
deliberation
فرصت
chare
فرصت
spaces
فرصت
deliberating
با فرصت
deliberates
با فرصت
breather
فرصت
deliberate
با فرصت
times
فرصت
opportunities
فرصت
deliberated
با فرصت
opportunity
فرصت
at one's leisure
سر فرصت
deliberations
فرصت
breathers
فرصت
timed
فرصت
oportunity
فرصت
time
فرصت
opportunity cost
هزینه فرصت
deliberate breaching
نفوذ با فرصت
head start
فرصت برتری
deliberate defense
پدافند با فرصت
vantage
تفوق فرصت
tidewaiter
مترصد فرصت
tidewaiter
درانتظار فرصت
market opportunity
فرصت بازار
head starts
فرصت برتری
last-ditch
آخرین فرصت
time
فرصت مجال
make time
فرصت کردن
chance
فرصت مجال
time
فرصت موقع
chanced
فرصت مجال
timed
فرصت مجال
chancing
فرصت مجال
timed
فرصت موقع
times
فرصت مجال
opportunism
فرصت طلبی
chances
فرصت مجال
times
فرصت موقع
at leisure
فرصت دار
leisure
فرصت مجال
betimes
در اولین فرصت
breathing gap
فرصت سر خاراندن
occasioning
فرصت مناسب
opportunist
فرصت طلب
foot in the door
<idiom>
گشایش یا فرصت
occasioned
فرصت مناسب
get a break
<idiom>
فرصت داشتن
occasion
فرصت مناسب
to wait one's leisure
پی فرصت گشتن
occasions
فرصت مناسب
gain opportunity
اغتنام فرصت کردن
lurk
درانتظار فرصت بودن
gain opportunity
فرصت را مغتنم شمردن
lurked
درانتظار فرصت بودن
To seize an opportunity .
فرصت را غنیمت شمردن
on the first occasion
در نخستین وهله یا فرصت
he seized upon the chance
فرصت راغنیمت شمرد
to seize the opportunity
فرصت را غنیمت شمردن
to cathan an opportunity
فرصت راغنیمت شمردن
miss the boat
<idiom>
ازدست دادن فرصت
Go while the going is good .
تا فرصت با قی است برو
at your earliest convenience
در اولین فرصت مناسب
lurks
درانتظار فرصت بودن
snapat the chance
فرصت را در اغوش بگیر
watch one's time
مراقب فرصت بودن
To take advantage of an opportunity.
از فرصت استفاده کردن
miss out on
<idiom>
ازدست دادن فرصت
I'm up to my ears
<idiom>
فرصت سر خاراندن ندارم
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
deliberate crossing
عبور با فرصت از رودخانه
to miss the buy
فرصت را ازدست دادن
deadline
سررسید اخرین فرصت
lurking
درانتظار فرصت بودن
deadlines
سررسید اخرین فرصت
opportunity to invest
فرصت سرمایه گذاری
lose ground
فرصت خود را ازدست دادن
extra
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra-
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
underdog
فرصت برد به حریف ندادن
extras
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
underdogs
فرصت برد به حریف ندادن
opportunity cost
هزینه فرصت از دست رفته
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity .
این فرصت را از دست ندهید
He is an opportunist.
آدم فرصت طلبی است
temporizer
فرصت طلب ومسامحه کار
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist.
فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
to wait for a favorable opportunity
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
bide one's time
<idiom>
صبورانه منتظر فرصت بودن
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
shots
فرصت ضربت توپ بازی
shot
فرصت ضربت توپ بازی
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
deliberate breaching
نفوذ با فرصت در میدان مین
hand
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
deliberate breaching
پاک کردن با فرصت میدان مین
handing
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
deliberating
عملیات با فرصت پیش بینی شده
Before it is too late . while one has the chance .
اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
to play one's card well
از فرصت خود استفاده کامل کردن
chancing
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chance
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
This is my last chance .
این برایم آخرین فرصت است
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
chanced
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
I dont have time to go to the movies .
فرصت نمی کنم به سینما بروم
deliberates
عملیات با فرصت پیش بینی شده
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
deliberate
عملیات با فرصت پیش بینی شده
to give one his revenge
فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
deliberated
عملیات با فرصت پیش بینی شده
chances
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
Time lost cannot be won again.
<idiom>
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
bench warmer
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench jockey
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
asleep at the switch
<idiom>
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
steals
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
i do it at odd moments
هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
steal
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
I had no opportunity to discuss the matter .
فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting game
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
winds
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
there is no time like the present
<idiom>
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
seize
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
closing date
اخرین روز اخرین فرصت
quarantining
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
To tell some one his fortune .
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
resume
از سر گرفتن
resumes
از سر گرفتن
grab
گرفتن
seizes
گرفتن
reoccupy
از سر گرفتن
to get accustomed to
خو گرفتن
[به]
blinds
گرفتن
blinded
گرفتن
seized
گرفتن
To go bad and stink.
بو گرفتن
resumed
از سر گرفتن
to get used to
خو گرفتن
[به]
raclaim
پس گرفتن
break out
در گرفتن
seize
گرفتن
to break in
گرفتن
to catch a fly
بل گرفتن
withdrawal
پس گرفتن
ceases
گرفتن
withdraw
پس گرفتن
tithe
ده یک گرفتن از
ceased
گرفتن
accompany
دم گرفتن
tithes
ده یک گرفتن از
accompanies
دم گرفتن
capture
گرفتن
accompanied
دم گرفتن
captures
گرفتن
puddles
گل گرفتن
puddle
گل گرفتن
abate
اب گرفتن از
to begin again
از سر گرفتن
catch
گرفتن
retrieves
پس گرفتن
ceasing
گرفتن
To treat flippantly(lightly).
شل گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com