English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
Other Matches
literacy سواد خواندن ونوشتن
the three r's خواندن ونوشتن وحساب
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
head switching فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
Who knows?You never can tell. کسی چه می داند ؟
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. خودش را عقل کل می داند
Who knows what the end wI'll be? عاقبت کاررا کی می داند ؟
Any fool knows that . اینرا دیگه هرخری می داند
Even a fool knows this . یک احمق هم این رامی داند
in my f. به ایین سوگند خدامی داند
here it is اینست
incarnationist کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
expert شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
here is my book اینست کتاب من
it is our pleasure to اراده ما اینست که
strange to say یک چیزغریب اینست
the mischief of it is that' خرابی ان اینست که
it is because برای اینست که
iam of the opinion that نظر من اینست که
it is my wish that میل من اینست که
it is my wish that خواهش من اینست که
it is habitual with me to.... خویاعادت من اینست
the remedy lies in this چاره ان اینست
it is only his way حالش اینست
She considers it beneath her dignity to work . کار کردن را کسر شأن خود می داند
he thinks to deceive you قصدش اینست شمارابفریبد
The fact of the matter is. . . . . . . حقیقت امر اینست که ...
in point of fact حقیقت امر اینست که
The fact is that… قدر مسلم اینست که ...
This is mainly because ... دلیل اصلی آن اینست که ...
She loves to have a lot of doges . عاشق اینست که سگ نگاهدارد
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb> صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
Blessings are not valued till they are gone. <proverb> قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.
we make it a rule to قانون ما اینست که ...قانونی داریم که .....
my recollectio of it is انچه من بیادمی اورم اینست
i am nat my last shifts اخرین وسیله یا تدبیر من اینست
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea. <proverb> اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
imeant that he is kind مقصودم اینست که ادم مهربانی است
The moral of the story is that … نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
cast pearls before swine <idiom> از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
as a matter of fact حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
The moral point of this story is that… مقصود از این کتاب داستان درواقع اینست که ...
to keep somebody in suspense <idiom> کسی را در حالت هراس گذاشتن [چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
If this is your problem , it is no problem , it is no problem . اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
pop goes the weasel یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
read head هد خواندن راس خواندن
judy در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
He scorns and sneers at everyone. He is contemptuous of everyone. هیچکس راداخل آدم نمی داند (حساب نمی کند )
terrorism عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
habeas corpus دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
abram's law این قانون حاکی از اینست که مقاومت یک ملات یا بتن بستگی به وزن اب وبه وزن سیمان در مخلوط ملات دارد
intoning خواندن
read خواندن
intones خواندن
reading age سن خواندن
recitation از بر خواندن
recitations از بر خواندن
misread بد خواندن
intone خواندن
intoned خواندن
readings خواندن
reading خواندن
misreading بد خواندن
misreads بد خواندن
lip read لب خواندن
to take lessons یا خواندن
rhapsodiz خواندن
reads خواندن
lip-read لب خواندن
lip-reads لب خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
scan با وزن خواندن
lulled لالایی خواندن
lull لالایی خواندن
brags رجز خواندن
spells پی بردن به خواندن
spelled پی بردن به خواندن
spell پی بردن به خواندن
trills با تحریر خواندن
trilled با تحریر خواندن
trill با تحریر خواندن
scans با وزن خواندن
scanned با وزن خواندن
lullaby لالایی خواندن
lullabies لالایی خواندن
bragging رجز خواندن
bragged رجز خواندن
brag رجز خواندن
perusing بدقت خواندن
peruses بدقت خواندن
perused بدقت خواندن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
misreads غلط خواندن
misreading غلط خواندن
lulls لالایی خواندن
misread غلط خواندن
beatifying مبارک خواندن
beatify مبارک خواندن
beatifies مبارک خواندن
beatified مبارک خواندن
peruse بدقت خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
parallel reading خواندن موازی
nondestructive read خواندن غیرمخرب
reading speed سرعت خواندن
reading readiness امادگی خواندن
reading span فراخنای خواندن
reading station ایستگاه خواندن
reading habit عادت خواندن
readout خواندن بازخواندن
psalmodize زبور خواندن
quirister باجمع خواندن
reading quotient بهر خواندن
reading rate سرعت خواندن
readability قابلیت خواندن
read/write خواندن- نوشتن
read strobe بارقه خواندن
read pulse تپش خواندن
raw head نوک خواندن
r/w خواندن- نوشتن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
to bid d. to بمبارزه خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
chitter اواز خواندن
cantillate با اواز خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
unreadable نامستحق خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
criminate مجرم خواندن
criminiate مرجم خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
read head نوک خواندن
to glance بشتاب خواندن
to go to school درس خواندن
to read out بلند خواندن
to song a song سرود خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
destructive read خواندن مخرب
lulling لالایی خواندن
cites به دادگاه خواندن
citing به دادگاه خواندن
cited به دادگاه خواندن
cite به دادگاه خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
boasts رجز خواندن
boasted رجز خواندن
boast رجز خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
readable قابل خواندن
numerate خواندن یاشمردن
sings سرود خواندن سراییدن
to strike up خواندن یازدن اغازکردن
vocals اوازی ویژه خواندن
psalms سرود مذهبی خواندن
sings تصنیف اواز خواندن
sing سرود خواندن سراییدن
reemploy دوباره بخدمت خواندن
sing تصنیف اواز خواندن
when reading a book در حال خواندن کتابی
read/write head نوک خواندن / نوشتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
vocal اوازی ویژه خواندن
to choir a hymn سرودی راباهم خواندن
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
skims بطور سطحی خواندن
skimmed بطور سطحی خواندن
skim بطور سطحی خواندن
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
to tune up خواندن ونواختن اغازکردن
to study for the bar درس حقوق خواندن
study درس خواندن خوانش
studying درس خواندن خوانش
to serve with a summons با خواست برگ خواندن
invite خواندن وعده گرفتن
to get wise to someone <idiom> دست کسی را خواندن
invited خواندن وعده گرفتن
invites خواندن وعده گرفتن
see through <idiom> فکر کسی را خواندن
psalm سرود مذهبی خواندن
reciting با صدایی موزون خواندن
literacy قادر به خواندن بودن
to read through something چیزی را کاملا خواندن
studies درس خواندن خوانش
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
photodigital memory خواندن چند بار
bidden خواندن پیشنهاد دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com