Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (11 milliseconds)
English	Persian
legal fiction	فرض قانونی فرضیه حقوقی
Other Matches
punishable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
actionable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
penal <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
life cycle hypothesis	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
to lay down a rule	قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
incorporating	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
judge advocate general	رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
automatic release date	تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
class b allotment	کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
hypothesis	فرضیه
hypotheses	فرضیه
postulation	فرضیه
theories	فرضیه
theory	فرضیه
accidentalism	فرضیه
Q.E.D	فرضیه
legitimates	عذر قانونی قانونی
legitimate	عذر قانونی قانونی
legitimated	عذر قانونی قانونی
legitimating	عذر قانونی قانونی
theory	نگره فرضیه
voluntarism	فرضیه ارادی
assumed <adj.> <past-p.>	فرضیه مقدم
preconditioned <adj.> <past-p.>	فرضیه مقدم
premised <adj.> <past-p.>	فرضیه مقدم
presumed <adj.> <past-p.>	فرضیه مقدم
approximate assumption	فرضیه تقریب
alternative hypothesis	فرضیه مقابل
presupposed <adj.> <past-p.>	فرضیه مقدم
theories	نگره فرضیه
contraction hypothesis	فرضیه انقباض
whorf's hypothesis	فرضیه وورف
evolution	فرضیه سیرتکامل
design assumption	فرضیه حساب
drainage hypothesis	فرضیه زهکشی
hypothesis testing	فرضیه ازمایی
null hypothesis	فرضیه صفر
relativity	فرضیه نسبی
validation of a hypothesis	اعتبار یک فرضیه
natural rate hypothesis	فرضیه نرخ طبیعی
planetesimal hypothesis	فرضیه ذرات سیارهای
absolute income hypothesis	فرضیه درآمد مطلق
continuum hypothesis [CH]	فرضیه پیوستار [ریاضی]
validation of a hypothesis	تحقق پذیری یک فرضیه
relative income hypothesis	فرضیه درامد نسبی
prerecognition hypothesis	فرضیه پیش شناخت
sciametry	فرضیه کسوف وخسوف
theories	فرضیه علمی تعلیم
theory	فرضیه علمی تعلیم
authorized stoppage	برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
to collapse	موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
to collapse	درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
premise	فرض قبلی فرضیه مقدم
premised	فرض قبلی فرضیه مقدم
premisses	فرض قبلی فرضیه مقدم
to collapse	بهم خوردن [مذاکره یا فرضیه]
evolutionist	معتقد به فرضیه تکامل یافرگشت
polygenism	فرضیه تحد دمبدا بشر
coherence	فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
permanent income hypothesis	فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
kinetic theory	فرضیه حرکت ذرات کوچک اجسام
null hypothesis	فرضیه اولیهای که مورد ازمون قرارمیگیرد
theorize	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorised	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizing	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
thermostatics	اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
what is	فرضیه منطقی که اکثر برنامههای صفحه گشترده الکترونیکی براساس ان عمل می کنند
juridical	حقوقی
soundex code	کد حقوقی
jural	حقوقی
legal	حقوقی
de jure	حقوقی
pay voucher	سند حقوقی
medicolegal	پزشکی- حقوقی
juridically	از لحاظ حقوقی
jeopardy	گرفتاری حقوقی
legal responsibility	مسئوولیت حقوقی
commentary	تفسیر حقوقی
legal	مشروع حقوقی
Legal Advisor	مشاور حقوقی
pay voucher	حواله حقوقی
pay grade	ضریب حقوقی
law agent	نماینده حقوقی
solicitor	مشاور حقوقی
solicitors	مشاور حقوقی
commentaries	تفسیر حقوقی
artificial persons	اشخاص حقوقی
legal counsel	مشاور حقوقی
legal personality	شخصیت حقوقی
juristically	از لحاظ حقوقی
juridical personality	شخصیت حقوقی
legal committee	کمیته حقوقی
legal department	اداره حقوقی
legal entity	شخص حقوقی
legal fiction	تصور حقوقی
juridical person	شخص حقوقی
corporate body	شخص حقوقی
legal person	شخص حقوقی
civil proceedings	اقدامات حقوقی
legal advisor	مشاور حقوقی
legal adviser	مشاور حقوقی
jurisprudence	علم حقوقی
law term	اصطلاح حقوقی
civil	داخلی حقوقی
soundex code	کد حقوقی پرسنلی
stagnation thesis	فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
isonomy	تساوی سیاسی و حقوقی
in legal parlance	بزبان یا عباراتی حقوقی
The formalities of judicial process.	تشریفات حقوقی وقضایی
military pay order	لیست حقوقی پرسنل
civil procedure	اصول محاکمات حقوقی
civil action	دعوی مدنی یا حقوقی
culpable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
civil low	سیستم حقوقی رم باستان
jurisconsult	فقیه مشاور حقوقی
writer to the signet	مشاور حقوقی اسکاتلندی
lawyers	مشاور حقوقی حقوقدان
lawyer	مشاور حقوقی حقوقدان
culpable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
actionable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
chargeable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
institution	اصل حقوقی بنگاه
indictable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
corporate	دارای شخصیت حقوقی
actionable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
culpable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
indictable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
punishable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
penal <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
punishable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
actionable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
punishable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
penal <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
actionable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
penal <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
indictable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
culpable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
actionable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
actionable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
to obtain legal advice	مشاوره حقوقی دریافتن
punishable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
actions	جریان حقوقی تعقیب
indictable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
penal <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
action	جریان حقوقی تعقیب
law enforcement	اجرای قوانین [حقوقی]
culpable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
permanent income hypothesis	این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
corporations	که دارای شخصیت حقوقی باشند
military pay order	جدول تغییرات حقوقی پرسنل
corporation	که دارای شخصیت حقوقی باشند
company secretary	مسئول مالی و حقوقی شرکت
corporative	وابسته بشخصیت حقوقی شرکتی
dockets	دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docketing	دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docketed	دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docket	دفتر ثبت دعاوی حقوقی
exemption from territorial jurisdiction	معافیت از سیستم حقوقی یک کشور
punishable <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
penal <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
administrative(financial,legal)process.	جریان اداری (مالی .حقوقی )

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com