Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
Supposing it rains , what shall you do ?
فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
Other Matches
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer.
کانالتان را فردا
[به این برنامه]
تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
repeat
بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
repeats
بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
rainsquall
باد و باران باران شدید
rainstorms
باد و باران باران شدید
rainstorm
باد و باران باران شدید
If things changer one day then …
اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
adds
اضافه کنید زیاد کنید
adding
اضافه کنید زیاد کنید
add
اضافه کنید زیاد کنید
prescan
خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
he may come late
شایددیر بیاید
pay a way the sheet
کاغذ را بدهید بیاید
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
He was not supposed to come today .
قرارنبود امروز بیاید
It all depends on how things develop.
بستگی دارد چه پیش بیاید
he may come late
ممکن است دیر بیاید
i sat down to recover
نشستم زمین که حالم جا بیاید
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
We are waiting for the rain to stop .
معطل بارانم که بند بیاید
rising mine
مینی که میتواند به سطح اب بیاید
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
as memory serves
هر وقت بیاد انسان بیاید
drown one's sorrows
<idiom>
مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
Wait up!
صبر بکن!
[تا کسی بیاید یا برسد]
to be a long time in the coming
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
to be long in coming
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
let us be brief
مختصر کنیم
briefly speaking
مختصر کنیم
let us play
بازی کنیم
let us say
فرض کنیم
let us be brief
کوتاه کنیم
Now, of all times!
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
in one's element
<idiom>
شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
let ab be equal to cd
فرض کنیم ab با cd برابرباشد
We move out on the 1st.
ما یکم بارکشی می کنیم.
Let us suppose ...
حالا فرض کنیم که ...
lich gate
سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
Is that enough to be a problem?
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
to refresh
[jog]
your memory
خاطره خود را تازه کردن
[ که دوباره یادشان بیاید]
We'd like to pay separately.
ما میخواهیم جداگانه پرداخت کنیم.
We live in the Machine Age .
ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
peach and straddle
بالا می کشیم وخرابش می کنیم
let us make a p for home
کوشش کنیم زودبخانه برسیم
I want to swim ,are you on ?
اهلش هستی شنا کنیم ؟
This must not happen in future at any cost.
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
still fishing
ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
We've given notice that we're moving out of the apartment.
ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
We are living in the age of mass communication.
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
Lets talk man to man .
بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
Could you put us up for the night ?
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
We should be leaving now.
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
We should not indulge in personalities.
نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
it can be altered at pleasure
هر وقت بخواهیم میتوانیم انرااصلاح کنیم
i had best to leaveit
بهترین کاران است که ان راول کنیم
Let's drop the subject.
از این موضوع صرف نظر کنیم .
We finally succeed in making a radio contact.
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
Lets suppose the news is true .
حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
A rapid response would be appreciated.
از پاسخ فوری قدردانی می کنیم.
[اصطلاح رسمی]
We must inquire into this matter.
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
It's time to prepare the meal.
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
starting with the issue of July 1
هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
to sugar the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sugar-coat the pill
[American E]
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
We all think he is very nice.
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
We ought to (should)examineit in all itsaspects.
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
We do not usually go places that cost a lot of money.
ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
Well, now everyone's here, we can begin.
خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
He's always moaning that we use too much electricity.
او
[مرد]
همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
Let's play for keeps.
بیا جدی بازی کنیم.
[روی پول یا هر چیزی بها دار]
we underwrite the company
ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
First come first served.
هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
fine rain
باران
rainy
پر باران
hydrometeor
باران
rainless
بی باران
rain
باران
drizzle
نم نم باران
rainwater
اب باران
drizzles
نم نم باران
pluvial
باران زا
pluvian
باران زا
pluvine
باران زا
rain proof
ضد باران
drizzled
نم نم باران
drizzling
نم نم باران
rain water
آب باران
rains
باران
raining
باران
rained
باران
He is expected to arrive in acople of days.
فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
pluvimeter
باران سنج
rainmaker
باران ساز
hyetometer
باران سنج
storm water overflow
سرریز اب باران
rainfall recorder
باران نگار
rain shower
باران شدید
rainmaking
ایجاد باران
rain check
بلیط باران
sand blast
شن باران کردن
raintight
باران ناپذیر
rain ga
باران سنج
rainproof
عایق باران
to send down rain
باران فرستادن
hydrometer
باران سنج
mizzle
باران ریز
rainfall index
نمایه باران
udometer
باران سنج
plenty of rain
باران فراوان
petrel
مرغ باران
pash
باران شدید
orographic rain
باران کوهزاد
ombrometer
باران سنج
much rain
باران زیاد
much rain
باران بسیار
ombrology
مبحث باران
plenty of rain
باران کافی
pluvial dendation
باران ستردگی
pluviometer
باران سنج
rainfall gauge
باران سنج
rainfall area
پهنه باران
killdeer
مرغ باران
rain laden
باران ساز
rain gage
باران سنج
pride of the morning
مه یا باران بامداد
pluviosity
باران خیزی
pluviometry
باران سنجی
rain gauge
باران سنج
sprinkle
پوش باران
sleeting
برف و باران
sleets
برف و باران
drizzles
نرمه باران
drizzled
نرمه باران
showers
درشت باران
sleeted
برف و باران
showering
درشت باران
showered
درشت باران
shower
درشت باران
drizzle
نرمه باران
blood rain
باران سرخ
sleet
برف و باران
acid rain
باران اسیدی
sprinkled
پوش باران
sprinkles
پوش باران
bombarding
گلوله باران
bombards
گلوله باران
rainstorm
طوفان باران
rainstorms
طوفان باران
bombardment
گلوله باران
drizzling
نرمه باران
bombardments
گلوله باران
raindrop
قطره باران
raindrops
قطره باران
bombard
گلوله باران
plover
مرغ باران
plovers
مرغ باران
dotterel
مرغ باران
golden rain
آتش باران
fall out
باران رادیواکتیو
fine rain
باران ریز
bombarded
گلوله باران
catchment
باران گیر
rain cats and dogs
<idiom>
باران شدید
cyclonic rain
باران چرخهای
slugs
گلوله باران کردن
standard rain gage
باران سنج معمولی
rain gauge station
ایستگاه باران سنجی
raindrop impressions
اثرهای چکه باران
slugged
گلوله باران کردن
rain prints
اثرهای چکه باران
rain or shine
چه باران باشد چه آفتاب
slug
گلوله باران کردن
shoots
تیر باران کردن
raindrop imprints
اثرهای چکه باران
pitter-patter
چک چک باران و غیره ضربان
pitter patter
چک چک باران و غیره ضربان
intermittent rain
بارش متناوب باران
rainsquall
باران توام باتوفان
weather moulding
سنگی که اب باران راردمیکند
rainproof
مانع نفوذ باران
shell off
گلوله باران کردن
totalizer
باران سنج دخیرهای
too much rain
باران بیش از اندازه
weatherbeaten
باد و باران دیده
stager
گرگ باران دیده
missile
موشک باران کردن
missiles
موشک باران کردن
continuous rain
بارش باران دائمی
pluviograph
باران سنج خودکار
rainstorms
باران بوام باتوفان
isohyetal map
نقشه خطوط هم باران
It was raining fast.
باران تندی می آمد
It was raining hard.
باران سختی می با رید
rainfall
ریزش باران بارنغگی
monsoon
باد و باران موسمی
monsoons
باد و باران موسمی
typhoon
توفان همراه با باران
cannonade
گلوله باران کردن
isoheyt
خط شاخص نقاط هم باران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com