Dictiornary-Farsi | فرفیت حداکثر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (11 milliseconds)

English	Persian
maximum capacity	فرفیت حداکثر


Search result with all words

throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
endurance loading	بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
load line	خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
Other Matches

throughput capacity	فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
berthing capacity	فرفیت تخلیه بار لنگرگاه فرفیت اسکله
valence	واحد فرفیت فرفیت شیمیایی
carload shipment	حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
opportune lift	فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
grid anode capacity	فرفیت بین شبکه و اند فرفیت بین شبکه و پلاک
peaks	حداکثر
uttermost	حداکثر
outsides	حداکثر
maximal	حداکثر
peak	حداکثر
peaking	حداکثر
endurance	حداکثر
outside	حداکثر
maximum	حداکثر
maximum work	کار حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
relative maximum	حداکثر نسبی
supercharge	خرج حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum price	حداکثر بها
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximum slope	حداکثر شیب
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
submaximal	زیر حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
optimum height	حداکثر ارتفاع
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum load	بار حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
peak voltage	ولتاژ حداکثر
peak speed	حداکثر سرعت
peak output	حداکثر تولید
peak load	بار حداکثر
peak load	حداکثر بار
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
peak demand	حداکثر تقاضا
maximal	وابسته به حداکثر
peaks	حداکثر کاکل
peak	حداکثر کاکل
flank speed	حداکثر سرعت
payloads	حداکثر بار
high tide	حداکثر مد دریا
payload	حداکثر بار
full bore	حداکثر تلاش
intensity maximum	حداکثر شدت
flat out	حداکثر سرعت
global maximum	حداکثر مطلق
high tides	حداکثر مد دریا
wage ceiling	حداکثر دستمزد
maximum profit	حداکثر سود
peaking	حداکثر کاکل
full speed	حداکثر سرعت
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
low tide	حداکثر جذر دریا
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maxvo	حداکثر توان هوازی
flank speed	حداکثر سرعت قایق
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
breaking load	حداکثر تحمل بار
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum load	بار گذاری حداکثر
utmost	منتهای کوشش حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
loading capacity	فرفیت
equipotential	هم فرفیت
line capacitance	فرفیت خط
incapacious	بی فرفیت
throughput	فرفیت
capacity	فرفیت
capacities	فرفیت
contenting	فرفیت
volume	فرفیت
volumes	فرفیت
volume capacity	فرفیت
lift	فرفیت
lifted	فرفیت
lifts	فرفیت
loading	فرفیت
tankage	فرفیت
load	فرفیت
loads	فرفیت
lifting	فرفیت
content	فرفیت
capacitance	فرفیت
valence	فرفیت
spans	فرفیت
spanning	فرفیت
spanned	فرفیت
span	فرفیت
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
mean distance	فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز