English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
gallonage فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
Other Matches
bulk petroleum سوخت قوال مخازنی که بیش از 55 گالن فرفیت دارند
tonner کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
eight inch disk فلاپی دیسک با فرفیت بالا که قط ر هشت اینچی دارد
constants فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
constant فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
capacititive چیزی که با فرفیت است
capacitative چیزی که با فرفیت است
peripheral باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
repeat ثباتی که تعداد دفعاتی که یک تابع یا کاری تکرارشده است را نگه می دارد
repeats ثباتی که تعداد دفعاتی که یک تابع یا کاری تکرارشده است را نگه می دارد
throughput capacity فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
sequence تعداد موضوعات یا داده هایی که به صورت لیست مرتب منط قی قرار دارد
sequences تعداد موضوعات یا داده هایی که به صورت لیست مرتب منط قی قرار دارد
penalty kicker بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
winchester disk دیسک سخت با فرفیت بالا و فشرده که به صورت توکار در سیستم کامپیوتری وجود دارد و قابل حذف شدن نیست
quantities تعداد یا شماره چیزی
quantity تعداد یا شماره چیزی
doubled سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
length طول چیزی تعداد داده ها در یک متغیر یا لیست
lengths طول چیزی تعداد داده ها در یک متغیر یا لیست
fixed point notation = نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
permutation تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
adverbial فرفی
request چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requesting چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requested چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requests چیزی که کسی تقاضایش را دارد
berthing capacity فرفیت تخلیه بار لنگرگاه فرفیت اسکله
peaks زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peaking زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peak زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
objective چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
objectives چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
eaves هر چیزی که کمی پیش امدگی دارد
gyle tun فرفی که درابجوسازی برای تخمیربکارمیرود)
gyle fat فرفی که درابجوسازی برای تخمیربکارمیرود
cornucopia فرفی شبیه بشاخ یا قیف
to dash a vessel to pieces فرفی را خرد یا ریز ریزکردن
top بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
encapsulated چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
galena گالن
gallons گالن
gallon گالن
price per gallon/litre گالن
fire pot فرفی که ازاتش یامواداتشگیرپرکرده پرت میکردند
to gauge a vessel مظروف فرفی راپیمودن یااندازه گرفتن
dripping pan فرفی که چکیده کباب دران میریزد
eye cup فرفی که چشم رادران نگاه داشته
There is more to it than meets the eye. ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
show one's (true) colors <idiom> نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
drainer خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
combinatorics محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
pint پیمانهای که 8 تای ان یک گالن است
pints پیمانهای که 8 تای ان یک گالن است
valence واحد فرفیت فرفیت شیمیایی
imperial gallon گالن پادشاهی برابر با6345/4لیتر
mpg مخفف مسافت طی شده با یک گالن بنزین
pints واحد حجم معادل یک هشتم گالن یا
pint واحد حجم معادل یک هشتم گالن یا
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
roundest تعداد تیر تعداد شلیک دور
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
pottle پیمانه وزنی برابر نیم گالن رطل یکمنی
carload shipment حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
odd ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
oddest ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
minor border حاشیه فرعی [حاشیه کناری] [این طرح بصورت نواری باریک در کنار حاشیه اصلی قرار دارد و تعداد آن بستگی به محل بافت و نوع طرح متفاوت است. معمولا بین دو تا هشت عدد متغیر است.]
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
grid anode capacity فرفیت بین شبکه و اند فرفیت بین شبکه و پلاک
inclusion گنجایش
content گنجایش
capacities گنجایش
capaciousness گنجایش
contenting گنجایش
burden گنجایش
capacity گنجایش
volume capacity گنجایش
aptitudes گنجایش
burdens گنجایش
aptitude گنجایش
storage capacity گنجایش انباره
saturation capacity گنجایش اشباع
dead storage گنجایش مرده
dead weight tonnage گنجایش باری
effective capacity گنجایش مفید
capacity گنجایش استعداد
memory capacity گنجایش حافظه
caliber گنجایش استعداد
capacity توانایی گنجایش
active capacity گنجایش مفید
active storage گنجایش مفید
bulk storage انباره پر گنجایش
bearing capacity گنجایش تحمل
total reservoir storage گنجایش کل مخزن
producing گنجایش تولید
module حوزه گنجایش
modules حوزه گنجایش
basic capacity گنجایش پایه
basic capacity گنجایش مبنا
at the top of one's bent تا سرحد گنجایش
channel capacit گنجایش مجرا
channel capacity گنجایش کانال
code capacity گنجایش رمزرسانی
cranial capacity گنجایش جمجمه
effective storage گنجایش مفید
vital capacity گنجایش حیاتی
register capacity گنجایش ثبات
pulmometry سنجش گنجایش شش
gross tonnage گنجایش حجمی
field capacity گنجایش زراعی
possible capacity گنجایش ممکن
capacities توانایی گنجایش
filed capacity گنجایش میدانه
incapacious بی گنجایش ناقص
fan out گنجایش خروجی
net register tonnage گنجایش خالص
practical capacity گنجایش عملی
fan in گنجایش ورودی
capacities گنجایش استعداد
energy content گنجایش انرژی
pulmometer الت سنجش گنجایش شش
tankage گنجایش تانک یا مخزن
available storage capacity گنجایش مفید مخزن
useable reservoir storage گنجایش مفید مخزن
block coefficient ضریب گنجایش ناو
farad واحد گنجایش برق
capacious گنجایش دار گشاد
truckloads به گنجایش یک ماشین باری
expanded , capacity زیاد کردن گنجایش
truckload به گنجایش یک ماشین باری
tonnage گنجایش کشتی برحسب تن
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
to gauge a person گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
pneumatoneter الت سنجش گنجایش تنفس ریه
fluid ounces واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
unformatted گنجایش دیسک مغناطیسی پیش از فرمت
fluid ounce واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
gauger کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
loads برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed. هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
Shannon's Law قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
metagnosticism عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
micros اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micro اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
microcomputer اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
VHD نوعی دیسک ویدیویی با گنجایش بالا که میتواند حجم زیادی داده را ذخیره کند
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
valence فرفیت
capacity فرفیت
incapacious بی فرفیت
loading فرفیت
line capacitance فرفیت خط
capacities فرفیت
loading capacity فرفیت
load فرفیت
loads فرفیت
lifts فرفیت
lifting فرفیت
lifted فرفیت
lift فرفیت
capacitance فرفیت
span فرفیت
tankage فرفیت
content فرفیت
equipotential هم فرفیت
spanned فرفیت
spanning فرفیت
spans فرفیت
volume capacity فرفیت
contenting فرفیت
volume فرفیت
throughput فرفیت
volumes فرفیت
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears دیوار موش دارد موش گوش دارد
conventional memory در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
conventional RAM در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
injection capacity فرفیت تزریق
information capacity فرفیت خبری
effective capacity فرفیت موثر
inductive capacity فرفیت القائی
specific capacity فرفیت مخصوص
heating capacity فرفیت گرمایش
holding capacity فرفیت نگهداری
drilling capacity فرفیت حفاری
idle capacity فرفیت بلااستفاده
idle capacity فرفیت بیکار
electrostatic capacitive فرفیت الکتروستاتیکی
overloading اضافه فرفیت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com