English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (7 milliseconds)
English Persian
finger glass فرف انگشت شوئی
Other Matches
acidification or acidizing اسید شوئی
mittens دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mitten دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
lavatories دست شوئی با مستراح
lavatory دست شوئی با مستراح
washboiler دیگ رخت شوئی
fingerprinting انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
digits انگشت
monodactylous تک انگشت
adactylous بی انگشت
finger انگشت
fingers انگشت
dactyl انگشت
digit انگشت
dactyloscopy انگشت نگاری
digitate انگشت دار
digitiform انگشت مانند
egregious انگشت نما
finger mark اثر انگشت
dactylitis اماس انگشت
dactylagraphy انگشت نگاری
index finger انگشت نشان
index fingers انگشت نشان
finger painting نقاشی با انگشت
notoriety انگشت نمایی
agnail میخچهء پا یا انگشت پا
cinqfoil پنج انگشت
cinquefoil پنج انگشت
finger print اثر انگشت
potentilla پنج انگشت
rule of thumb حساب انگشت
sawison keut نوک دو انگشت
soleprint انگشت نگاری از پا
syndacty چسبیده انگشت
the little finger انگشت کهین
the middle finger انگشت میانه
the ring finger انگشت حلقه
soon koot نوک انگشت
pollex انگشت شست
pinky انگشت کوچک
five finger پنج انگشت
gazing stock انگشت نما
marplot انگشت به شیر زن
medius انگشت میان
medius انگشت وسطی
little fingers انگشت کوچک
middle finger انگشت میان
phalange بند انگشت
pinkie انگشت کوچک
to become a byword انگشت نماشدن
knuckles بند انگشت
fingertip نوک انگشت
fingertips نوک انگشت
forefingers انگشت شهادت
forefingers انگشت نشان
forefinger انگشت شهادت
conspicuous انگشت نما
forefinger انگشت نشان
the first or index finger انگشت نشان
the first or index finger انگشت شهادت
toenail ناخن انگشت پا
fingerprinted اثر انگشت
fingerprinting اثر انگشت
fingerprints اثر انگشت
fingerprint اثر انگشت
fingering استفاده از انگشت
finger انگشت زدن
toenails ناخن انگشت پا
ring finger انگشت انگشتر
knuckle بند انگشت
ring fingers انگشت انگشتر
fingered انگشت دار
fingered انگشت مانند
fingers انگشت زدن
pinkie انگشت کوچک دست
polydactyl چند انگشتی پر انگشت
proverbialize انگشت نما کردن
little finger انگشت کوچک دست
ring fingers انگشت چهارم دست چپ
the little finger انگشت کوچک کلنج
To take fingerprints. انگشت نگاری کردن
ring finger انگشت چهارم دست چپ
tap the door with your fingers انگشت بزنید بدر
To finger something. به چیزی انگشت زدن
nose-picking انگشت کردن در بینی
finger print department اداره انگشت نگاری
to run over تند انگشت گذاشتن
phalange استخوان انگشت یاپنجه
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
finger thumb opposition تقابل شست و انگشت
indexes نمودار انگشت سبابه
finger play استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger mark با انگشت چرک کردن
phalanges استخوان انگشت گروه
index نمودار انگشت سبابه
indexed نمودار انگشت سبابه
notoriously بطور انگشت نما
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
flagrant انگشت نما رسوا
hitsu shiubi مفصل انگشت وسط
finger tapping ضربه زنی با انگشت
knucklebone استخوان بند انگشت
pettitoes چیز بی ارزش انگشت پا
lumbrical ماهیچه انگشت یا پنجه
poke فشار با نوک انگشت حرکت
toe با انگشت پا زدن یاراه رفتن
agnus castus پنج انگشت فلفل بری
a man's best friends are his ten fingers <proverb> کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
poked فشار با نوک انگشت حرکت
jam گرفتن شکاف کوه با انگشت
pokes فشار با نوک انگشت حرکت
jammed گرفتن شکاف کوه با انگشت
poking فشار با نوک انگشت حرکت
jams گرفتن شکاف کوه با انگشت
toes با انگشت پا زدن یاراه رفتن
to make an e. of oneself خود را انگشت نما کردن
finger hold خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
fingering پنجه گذاری انگشت کاری
lumbrical ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
pizzicato با ضرب نوک انگشت یاناخن
finger باندازه یک انگشت میله برامدگی
phalangeal وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
fingers باندازه یک انگشت میله برامدگی
two دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
toe انگشت پای مهره داران جای پا
toes انگشت پای مهره داران جای پا
twos دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to poke somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to prod somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
syndactyl دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
to gouge out a persons eye چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
To be conspicuous. انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
To be flabbergasted (bewildered). انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
percuss بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
ageum son قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
dump رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
toe loop jump پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
tap loop jump پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com